غزل ۸۲ سعدی

هزار سختی اگر بر من آید آسان است

که دوستی و ارادت هزار چندان است

 

سفر دراز نباشد به پایِ طالب ِ دوست

که خار ِ دشت ِ محبّت گل است و ریحان است

 

اگر تو جور کنی، جور نیست! تربیت است

و گر تو داغ نهی، داغ نیست! درمان است

 

نه آب ِ روی، که گر خون ِ دل بخواهی ریخت،

مخالفت نکُنم. آن کُنم که فرمان است

 

ز عقل ِ من عجب آید صواب‌گویان را

که دل به دست ِ تو دادن خلاف در جان است

 

من از کنار ِ تو دور اوفتاده‌ام. نه عجب

گر م قرار نباشد. که داغ ِ هجران است

 

عجب در آن سَر ِ زلف ِ مُعَنبَر ِ مفتول

که در کنار تو خسبد، چرا پریشان است!

 

جماعتی که ندانند حظّ ِ روحانی

– تفاوتی که میان دواب و انسان است –

 

گمان بَرند که در باغ ِ عشق، سعدی را

نظر به سیب ِ زنخ‌دان و نار ِ پستان است

 

مرا هرآینه خاموش بودن اولی‌تر

که جهل پیش ِ خردمند عذر ِ نادان است

 

و ما اُبَرِّئُ نَفسی و لا اُزَکّیها

که هر چه نقل کنند از بشر در امکان است

غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی

شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

وزن:

مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

he zaa r(e) sax ti ia gar bar ma naa ya daa saa nas t

ke doo s(e) tii yo ae raa dat he zaa r(e) can daa nas t