غزل ۲۰۰ سعدی

چه کسی! که هیچ‌کس را به تو بر نظر نباشد

که نه در تو باز مانَد؛ مگر ش بصَر نباشد

 

نه طریق ِ دوستان است و نه شرط ِ مهربانی

که زِ دوستی بمیریم و تو را خبر نباشد

 

مکُن! ار چه می‌توانی که ز خدمت‌ام بِرانی

نزنند سائلی را که دری دگر نباشد

 

به ره‌ات نشسته بودم که نظر کنی به حال‌ام

نکُنی! که چشم ِ مست‌ات زِ خُمار بَر نباشد

 

همه‌شب در این حدیث‌ام که خنک تَنی که دارد

مژه‌ئی به خواب و بختی که به خواب در نباشد

 

چه خوش است مُرغ ِ وحشی که جفایِ کس نبیند!

من و مرغ خانگی را بکُشند و پَر نباشد

 

نه من آن گناه دارم که بترسم از عقوبت

نظری که سر نبازی زِ سَر ِ نظر نباشد

 

قَمَری که دوست داری، همه‌روز دل بر آن نِه

که شبی‌ت خون بریزد که در او قمَر نباشد

 

چه وجود ِ نقش ِ دیوار و چه آدمی که با او

سخنی زِ عشق گویند و در او اثر نباشد

 

شب و روز رفت باید قدم ِ روَندگان را

چو به مأمنی رسیدی دگر ت سفر نباشد

 

عجب است پیش ِ بعضی که تر است شعر ِ سعدی

ورق ِ درخت ِ طوبا ست؛ چگونه تر نباشد

غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی

شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

وزن:

فعلاتُ فاعلاتن فعلاتُ فاعلاتن

یا

متفاعلن فعولن متفاعلن فعولن

ce ka sii ke hii c(e) kas raa be to bar na zar na baa sad

ke na dar to baa z(e) maa nad ma ga ras na zar na baa sad