تکه ۴۸

همه جمال تو بینم چو دیده باز کنم همه تنم دل گردد که با تو راز کنم حرام دارم با دیگران سخن گفتن کجا حدیث تو آمد سخن دراز کنم

تکه ۴۹

مدتی هست که ما از خم وحدت مستیم شیشهٔ کثرت این طایفه را بشکستیم اینکه گویند فنا هست غلط میگویند تا خدا هست درین معرکه ما هم هستیم

تکه ۵۰

بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان تا که می‌جستم ندیدم تا بدیدم گم شدم گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان در خیال من نیامد در یقینم هم نبود بی نشانی که صواب آید ازو دادن نشان چند گاهی عاشقی […]

تکه ۵۱

تعویذ گشت خوی بدان روی خوب را ورنه به چشم بد بخورندیش مردمان

تکه ۵۲

تو چنانی که ترا بخت چنانست و چنان من چنینم که مرا بخت چنینست و چنین

تکه ۵۳

با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین باشد که در وصال تو بینند روی دوست تو نیز در میانهٔ ایشان نه‌ای ببین

تکه ۳۸

هر باد که از سوی بخارا بمن آید با بوی گل و مشک و نسیم سمن آید بر هر زن و هر مرد کجا بروزد آن باد گویی مگر آن باد همی از ختن آید

تکه ۵۴

ترا روی زرد و مرا روی زرد تو از مهر و ماه و من از مهر ماه

تکه ۳۹

نی نی ز ختن باد چنان خوش نوزد هیچ کان باد همی از بر معشوق من آید هر شب نگرانم به یمن تا تو بر آیی زیرا که سهیلی و سهیل از یمن آید کوشم که بپوشم صنما نام تو از خلق تا نام تو کم در دهن انجمن آید با هر که سخن گویم […]

تکه ۵۵

بر فلک بر دو مرد پیشه ورند آن یکی درزی آن دگر جولاه این ندوزد مگر قبای ملوک و آن نبافد مگر گلیم سیاه