تکه ۴۵
دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند دگر که عاشق گویند عاشقان را نام دریغم آید چون مر ترا نکو خوانند دریغم آید چون بر رهیت عاشق نام
تکه ۶۱
تنگ دلی نی و دل تنگ نی تنگدلان را بر ما رنگ نی
تکه ۴۶
نظری فگن به حالم که ز دست رفت کارم به کسم مکن حواله که بجز تو کس ندارم تو چو صاحب عطایی طلب منست از تو چو تو غالبی بهر کس به تو خویش میسپارم
تکه ۶۲
صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی یا جمله مرا هستی یا عهد شکستی یک دم زدن از حال تو غافل نیم ای دوست صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی
تکه ۴۷
بوالعجب یاری ای یار خراسانی بندهٔ بوالعجبیهای خراسانم
تکه ۴۸
همه جمال تو بینم چو دیده باز کنم همه تنم دل گردد که با تو راز کنم حرام دارم با دیگران سخن گفتن کجا حدیث تو آمد سخن دراز کنم
تکه ۴۹
مدتی هست که ما از خم وحدت مستیم شیشهٔ کثرت این طایفه را بشکستیم اینکه گویند فنا هست غلط میگویند تا خدا هست درین معرکه ما هم هستیم
تکه ۵۰
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان در خیال من نیامد در یقینم هم نبود بی نشانی که صواب آید ازو دادن نشان چند گاهی عاشقی […]
تکه ۵۱
تعویذ گشت خوی بدان روی خوب را ورنه به چشم بد بخورندیش مردمان
تکه ۵۲
تو چنانی که ترا بخت چنانست و چنان من چنینم که مرا بخت چنینست و چنین