ترانه‌ی اندوهبارِ سه حماسه

برای عمران صلاحی «ــ مرگ را پروای آن نیست که به انگیزه‌یی اندیشد.» اینو یکی می‌گُف که سرِ پیچِ خیابون وایساده بود. «ــ زندگی را فرصتی آنقَدَر نیست که در آیینه به قدمتِ خویش بنگرد یا از لبخنده و اشک یکی را سنجیده گُزین کند.» اینو یکی می‌گُف که سرِ سه‌راهی وایساده بود. «ــ عشق […]

شبانه

کی بود و چگونه بود که نسیم از خِرامِ تو می‌گفت؟ از آخرین میلادِ کوچکت چند گاه می‌گذرد؟ کی بود و چگونه بود که آتش شورِ سوزانِ مرا قصه می‌کرد؟ از آتش‌فشانِ پیشین چند گاه می‌گذرد؟ کی بود و چگونه بود که آب از انعطافِ ما می‌گفت؟ به توفیدنِ دیگرباره‌ی دریا چند گاه باقی‌ست؟ کی […]

دوستت می‌دارم بی…

دوستت می‌دارم بی‌آنکه بخواهمت. □ سال‌گَشتگی‌ست این که به خود درپیچی ابروار بِغُرّی بی‌آنکه بباری؟ سال‌گشتگی‌ست این که بخواهی‌اش بی‌اینکه بیفشاری‌اش؟ سال‌گشتگی‌ست این؟ خواستن‌اش تمنایِ هر رگ بی‌آنکه در میان باشد خواهشی حتا؟ نهایتِ عاشقی‌ست این؟ آن وعده‌ی دیدارِ در فراسوی پیکرها؟ ۲۲ خردادِ ۱۳۶۷ © www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سرودِ آوارگان

برای پری‌یوش گنجی در معبرِ من دیگر هیچ چیز نجوا نمی‌کند: نه نسیم و نه درخت نه آبی درگذر. شِرِّه شِرِّه نوحه‌یی گسیخته می‌جنبد تنها سیاه‌تر از شب بر گرده‌ی سرگردانیِ‌ باد. □ دور شهرِ من آنجاست تنها مانده در غروبی هموار که آسان نمی‌گذرد. ــ شهرِ تاریک با دو دریچه‌ی مهربان که بازگشتِ دردناکِ […]

نلسن ماندلا

تو آن سوی زمینی در قفسِ سوزانت من این سوی: و خطِ رابطِ ما فارغ از شایبه‌ی زمان است کوتاه‌ترین فاصله‌ی جهان است. زی من به اعتماد دستی دراز کن ای همسایه‌ی درد. مَردَنگیِ شمعی لرزانی تو در وقاحتِ باد، خُنیاگرِ مدیحی ازیادرفته‌ایم ما در اُرجوزِه‌ی وَهن. نه تو تنها خوش‌نشینِ نُه‌توی ایثاری که عاشقان […]

يک مايه در دو مقام

به لئوناردو آلیشان ۱ دلم کَپَک زده، آه که سطری بنویسم از تنگیِ‌ دل، همچون مهتاب‌زده‌یی از قبیله‌ی آرش بر چَکادِ صخره‌یی زِهِ جان کشیده تا بُنِ گوش به رها کردنِ فریادِ آخرین. □ کاش دلتنگی نیز نامِ کوچکی می‌داشت تا به جانش می‌خواندی: نامِ کوچکی تا به مهر آوازش می‌دادی، همچون مرگ که نامِ […]

پرتوی که می‌تابد از کجاست؟

پرتوی که می‌تابد از کجاست؟ یکی نگاه کن در کجای کهکشان می‌سوزد این چراغِ ستاره تا ژرفای پنهانِ ظلمات را به اعتراف بنشاند: انفجارِ خورشیدِ آخرین به نمایشِ اعماقِ غیاب در ابعادِ دلهره. □ آن ماه نیست دریچه‌ی تجربه است تا یقین کنی که در فراسوی این جهازِ شکسته‌سُکّان نیز آنچه می‌شنوی سازِ کَج‌کوکِ سکوت […]

حوای دیگر

می‌شناسی ــ به خود گفته‌ام ــ همانم که تو را سُفته‌ام بسی پیش از آنکه خدا را تنهایی‌ آدمکش بر سرِ رحم آرد: بسی پیش از آن که جانِ آدم را پوک‌ترین استخوانِ تنش همدمی شود بُرَنده جامه به سیب و گندم بَردَرنده ازراه‌دربَرنده یا آزادکننده به گردنکشی. ــ غضروف‌پاره‌ی جُداسری. □ می‌شناسی ــ به […]

تو باعث شده‌ای…

تو باعث شده‌ای که آدمی از آدمی بهراسد. تراشنده‌ی آن گَنده‌بُتی تو که مرا به وهن در برابرش به زانو می‌افکنند. تو جانِ مرا از تلخی و درد آکنده‌ای و من تو را دوست داشته‌ام با بازوهایم و در سرودهایم. تو مهیب‌ترین دشمنی مرا و تو را من ستوده‌ام، رنج برده‌ام ای دریغ و تو […]

بِسوده‌ترين کلام است دوست‌داشتن…

بِسوده‌ترین کلام است دوست‌داشتن. رذل آزارِ ناتوان را دوست می‌دارد لئیم پشیز را و بزدل قدرت و پیروزی را. آن نابِسوده را که بر زبانِ ماست کجا آموخته‌ایم؟ تیرِ ۱۳۶۵ © www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو