در فضیلت بیخوابی
عز ناخفتن، ار تو هستی کس نص یا «ایهاالمزمل» بس شود از آب چشم و بیداری بر زبان چشمهٔ سخن جاری خواب را گفتهای برادر مرگ چون نخسبی نمیزنی در مرگ دل شب زندهدار زنده بود قالب خفته سرفگنده بود خواب خون در بدن فسرده کند زندگان را به رنگ مرده کند جز شب تیره […]
در معنی سماع
عاشقی کو سخن باو شنود هر چه وارد شود نکو شنود آن زمانت رسد سراندازی کانچه داری جزو براندازی دف چه باید؟ که زخم پنجه خورد نی ز دست و ز دم شکنجه خورد تا تو در چرخ وای وای زنی همچو مصروع دست و پای زنی لب آن از دمیدن آبله کرد کف این […]
در خاصیت گوشه گرفتن
خوبرویان چو رخ همی پوشند عاشقان در طلب همی کوشند یافت عنقا به عزلت و دوری قاف تا قاف نام مستوری هر که او عزلت اختیار نکرد دست با دوست در کنار نکرد خنک آنکس که او برید از خلق دامن و روی در کشید از خلق کار اگر با خدات خواهد بود این تعلق […]
در صفت عارف و عرفان
از در معرفت مگردان روی کام جویی، به شهر عرفان پوی کندرین گرد شهسوارانند علم او را خزانه دارانند به امانت ز حق پیام رسان سخن او به خاص و عام رسان لطف حق درج در شمایلشان حرز و تعویذ حق حمایلشان نفسی جز به یاد حق نزنند جز به فرمان حق نطق نزنند عون […]
در صفت خاموشی
از خموشی رسیدهاند وز سیر زکریا و مردم اندر دیر از پس ناامیدی انا این به عیسی و آن به یوحنا نه صدف نیز از آن دهن بستن شد به در و به گوهر آبستن؟ غنچه کو در کشد زبان دو سه روز هم بزاید گلی جهان افروز گر چه پرسند کم جواب دهد به […]
در توحید
بینش اوست غایت عرفان دانش او سرایت عرفان نرسد کس به کنه معرفتش مگر از باز جستن صفتش احدیت نشان ذاتش دان صمدیت در صفاتش دان احدست او نه از طریق شمار صمدست او ولی ندارد یار صفت از ذات دور نتوان کرد شرح این جز به نور نتوان کرد او ازین، این ازو جدا […]
در زهد
زهدت آن باشد، ای سعادت جوی کز متاع جهان بتابی روی روی در فضل بینیاز کنی پشت بر فضلهٔ مجاز کنی بر فرازی ز فقر صرف درفش زان توجه کلاه سازی و کفش نبود، گر ز زهد گیری رنگ حاجت اربعین و خلوت تنگ هر که او زهد را حصار کند تیر شیطان برو چه […]
در تحقیق زیارت قبور
نور با جان اگر چه همرنگست با تنش نیز صحبتی تنگست سوی این روشنی همی پویند این زیارت که خلق میگویند گر ازین نور اثر ندیدی عام استخوان را چگونه بردی نام؟ تن پاک ار ز جان جدا باشد نه که بیرحمت خدا باشد نافه از مشک اگر تهی سازند بوی خوش چون دهد نیندازند […]
در اخلاص
به ریا روی در خدای مکن پیش یزدان به زرق جای مکن هر نمازی و و طاعتی که تراست بوریایی نیرزد، ار بریاست دیگری خواه باش و خواه مباش خصم چون دید گو: گواه مباش کردهٔ خویش را منه سنگی وندرو از ریا مهل رنگی بر تو زیبا نمود کردهٔ تو چون ندیدی که چیست […]
در تصدیق کرامات اولیا
قوت نفس را مقاماتست سر آن معجز و کراماتست نفس چندانکه هست بالاتر در کرامات و کشف والاتر از کدورت دلت چو گردد دور رختت از ظلمت آورند به نور غیب دان جز به نور نتوان شد وقت بین بیحضور نتوان شد دل در آن نور چون مقیم شود حرکات تو مستقیم شود باشدت حکم […]