شمارهٔ ۴۶

گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان تحویل کرده اند بباغ خدایگان وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند در نیکویی فزونی و در روشنی توان گویی که بوستان بهشتست بر زمین رضوان بماه و […]

شمارهٔ ۶۲

چو کوس عید ز درگه بکوفتند پگاه پگاه رفت بعید آن نگار زی درگاه بشاخ سوسن آزاد برفگنده قبا ببرگ سنبل خوشبوی بر نهاده کلاه بهر زمین که بر افگنده سایۀ رخ و زلف گل سپید بر و توده گشت و مشک سیاه ز روی و قدش بر سرو ماه پیدا شد بجوشن اندر سرو […]

شمارهٔ ۳۱

ز موج دریا این آبر آسمان آهنگ کشیر رایت پروین نمای بر خرچنگ مشعبد آمد پروین او ، که در دل کوه چو وهم مرد مشعبد همی نماید رنگ سپهر رنگین زو گشت کوه سیم اندود ستاره وار روان بر سپهر رنگین رنگ سحاب گویی در منضدست بکیل شمال گویی عود مثلثست بتنگ شکفته شاخ […]

شمارهٔ ۴۷

المنه لله که خورشید خراسان از برج شرف گشت دگر باره درخشان المنه لله که آراست دگر بار دیوان خراسان بسزاوار خراسان المنه الله که از کشتی عصمت شد نوح نبی بی خطر از آفت توفان المنه الله که یوسف بامارت بنشست و عدو گشت اسیر چه خذلان در دیدۀ دینست خردمندی او نور در […]

شمارهٔ ۶۳

چو آفتاب شد از اوج خود بخانۀ ماه بخیش خانه رو و برگ بید و باده بخواه شراب لعل بده ، اندکی بدور و بده میان دور درون ساتگینیی گه گاه بدشت بادۀ رنگین تلخ نوشیدن کنون سبیل بود چون سپید گشت گیاه بگر مگاه بدشت ار بیفگنی یاقوت چنان گداخته گردد که نقره اندر […]

شمارهٔ ۳۲

ایا بجود و بآزادگی بدهر مثل جهان بکلک تو و کف تو فکنده امل چگونه رنجه نباشم برنج تو ؟ که مرا ز نعمت تو بود مغز استخوان بمثل اگر ز فکرت تو دوش خواب خوش کردم چه من رهی ، چه پرستندگان لات و هبل وگر خلاص تو امروز دیرتر بودی بجان بنده غم […]

شمارهٔ ۴۸

دوش تا روز فراخ آن صنم تنگ دهان رخ چون لاله همی داشت ز می لاله ستان رخ او لاله ستان بود و سر زلفک او زنگیان داشت ستان خفته بر آن لاله ستان گاه پیوسته همی گفت غزلهای سبک گاه آهسته همی خورد قدحهای گران نافه ها یافت ازو خانه پر از مشک سیاه […]

شمارهٔ ۶۴

ای شکسته تیره شب بر روی ، روشن مشتری تیره شب بر روی روشن مشتری در ششتری از شکر بر نقره داری دانۀ یاقوت سرخ وز شبه بر عاج داری حلقۀ انگشتری زلف مشکین تو پنداری که آزر بر نگاشت بر گل سوری ز سنبل شکلهای چنبری گر نگاریدست زلفت چون نگارد مر ترا یارب […]

شمارهٔ ۳۳

اهل گردون دوش چون دیدند بر گردون هلال خرمی کردند و فرخ داشتند او را بفال با دعا و با تضرع دستها بر داشتند پنج حاجت خواستند از کردگار ذوالجلال نصرة دین و دوام دولت و امن جهان صحت نفس و بقای مهتر نیکو حصال هست نیکو ظاهرش ، چون هست نیکو باطنش آینه چون […]

شمارهٔ ۴۹

بهار تازه ز سر تازه کرد لاله ستان برنگ لاله می از یار لاله روی ستان جهان جوان شد و ما همچنو جوانانیم می جوان بجوان ده درین بهار جوان بشادکامی امروز داد خویش بده کجا کسی که ز فردا پذیرد از تو ضمان ؟ نه کار کژ جهان را تو راست خواهی کرد چگونه […]