خمی که اَبرو یِ شوخ ِ تو در کمان انداخت
به قصد ِ جان ِ من ِ زار ِ ناتوان انداخت
نبود نقش ِ دو عالم که رنگ ِ اُلفت بود
زمانه طرح ِ محبّت نه این زمان انداخت
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب ِ چشم ِ تو صد فتنه در جهان انداخت
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن
که آب ِ رو یِ تو آتش در ارغوان انداخت
به بزمگاه ِ چَمَن دوش مست بُگذشتم
چو از دهان ِ توام غنچه در گمان انداخت
بنفشه طرّهیِ مفتول ِ خود گره میزد
صبا حکایت ِ زلف ِ تو در میان انداخت
زِ شرم ِ آن که به رو یِ تو نسبتاش کردم
سمن به دست ِ صبا خاک در دهان انداخت
من از وَرَع می و مطرب ندیدمی زین پیش
هوا یِ مُغبَچِگاناَم در این و آن انداخت
کنون به آب ِ می ِ لعل خرقه میشویم
نصیبهیِ اَزَل از خود نمیتوان انداخت
مگر گُشایش ِ حافظ در این خرابی بود
که بخشش ِ ازلاش در میِ مُغان انداخت
جهان به کام ِ من اکنون شود که دور ِ زمان
مرا به بندگی ِ خواجهیِ جهان انداخت
سهیل قاسمی
فریدون فرح اندوز
مریم فقیهی کیا
شرح سطر به سطر
توضیح در باره شرح سطر به سطر
ستیغ، هیچ ادعایی در کامل و جامع بودن شرحها ندارد.
خمی که اَبرو یِ شوخ ِ تو در کمان انداخت به قصد ِ جان ِ من ِ زار ِ ناتوان انداخت
شوخ: زیبا و بیپروا
خم: قوس
زار: بیچاره
ابروی یار به کمان تشبیه شده
اخم یار به خم کمان تشبیه شده
اخمی که به من کردهای مانند این است که در ابروان کمانیات تیری قرار دادهای و به قصد ستاندن جان من بیچارهی ناتوان نشانه گرفتهای!
نبود نقش ِ دو عالم که رنگ ِ اُلفت بود زمانه طرح ِ محبّت نه این زمان انداخت
الفت: انس و محبت
طرح انداختن: خلق کردن، ساختن
نبود ، بود تضاد
نقش ، رنگ ، طرح انداختن تناسب
از دو عالم هنوز هیچ اثری نبود که انس و محبت وجود داشت، روزگار محبت را الان طراحی نکردهاست.
قبل از پیدایش دو جهان، طرح محبت برنامهریزی شده
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد فریب ِ چشم ِ تو صد فتنه در جهان انداخت
کرشمه: دلبری کردن
نرگس مشبه به چشم یار است به خاطر مستی و دلفریبی
خودفروشی: جلوهگری و خودنمایی
فتنه: آشوب
صد: قید کثرت
گل نرگس با کرشمهای به جلوهگری پرداخت اما در مقابل چشم دلفریب تو، صد فتنه در جهان به وجود آورد!
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن که آب ِ رو یِ تو آتش در ارغوان انداخت
خوی: عرق
چمن: باغ
ارغوان: نام گلی به رنگ شراب سرخ
آب روی:
۱- آبرو، اعتبار، مایهی سرافرازی
۲- عرق صورت
چمن ، ارغوان تناسب
در حالی که شراب خوردهای و عرق کردهای به باغ میروی و این چهرهی برافروخته و مست تو باعث شد رنگ گل ارغوان هم آتشین شود/گل ارغوان اعتبار و رنگش را از تو گرفت!
به بزمگاه ِ چَمَن دوش مست بُگذشتم چو از دهان ِ توام غنچه در گمان انداخت
بزمگاه: مجلس شراب و عیش
بزمگاه چمن: مجلسی که گلها و ریاحین در باغ برپا کردهاند.
گمان: حدس، ظن
دهان کوچک معشوق به غنچه تشبیه شده
از آنجایی که غنچه از دهان تو مرا به گمان انداخت، دوش، در حالت مستی از بزمگاه چمن گذشتم.
(به غنچه که نگاه کردم به یاد دهان تنگ تو افتادم و در حالت مستی در جستجوی تو به باغ رفتم)
بنفشه طرّهیِ مفتول ِ خود گره میزد صبا حکایت ِ زلف ِ تو در میان انداخت
طره: مویی که بر عارض میریزند
مفتول: تابیده شده
در ادامهی بیت قبل، در باغ دیدم که:
گل بنفشه مشغول بستن و آراستن زلف تابدار خود بود که صبا (این جلوهگری را تاب نیاورد) و با وزیدن در باغ از زلف زیبا و خوشبوی تو سخن به میان آورد.
(در نتیجه کسی به جلوهگری بنفشه توجهی نکرد و توجه همه به بوی زلف تو معطوف شد.)
زِ شرم ِ آن که به رو یِ تو نسبتاش کردم سمن به دست ِ صبا خاک در دهان انداخت
سمن: گل یاسمن که در زیبایی و لطافت مشبه به چهرهی معشوق است
خاک در دهان ریختن: کنایه از ابراز شرم و پشیمانی از کاری/چیزی
روی ، دست ، دهان تناسب
ترتیب اجزاء جمله:
سمن ز شرم آنکه به روی تو نسبتش کردم به دست صبا، خاک در دهان انداخت.
گل یاسمن را دیدم و لطافتش را به لطافت روی توی نسبت دادم، گل یاسمن شرمسار شد و به دست صبا در دهانش خاک ریخت.
من از وَرَع می و مطرب ندیدمی زین پیش هوا یِ مُغبَچِگاناَم در این و آن انداخت
ورع: پرهیزگاری
مغبچه: پسرک بادهفروش
هوا:
۱- امید و آرزو
۲- میل و هوس
می و مطرب ، این و آن، لف و نشر دارد
من قبلا به خاطر پرهیزگاری، می و مطرب ندیده بودم، میل و آرزوی دیدار مغبچگان، من را در این شرایط بادهنوشی و طرب قرار داد.
کنون به آب ِ می ِ لعل خرقه میشویم نصیبهیِ اَزَل از خود نمیتوان انداخت
نصیبه: تقدیر، سرنوشت
خرقه: لباس صوفیان
می لعل: شراب سرخ به رنگ لعل
اکنون با شراب سرخ خرقهی (آلودهام) را میشویم.
در روز ازل در تقدیر من این سرنوشت نوشته شده است (که با می و مطرب همنشین باشم) و نمیتوان آن را از بین برد!
مگر گُشایش ِ حافظ در این خرابی بود که بخشش ِ ازلاش در میِ مُغان انداخت
گشایش: رهایی، دور شدن اندوه
مگر: احتمالا، حتما
خرابی: حال خراب ناشی از بادهنوشی
بخشش: اِنعام، عطا کردن
شاید رهایی و حال خوش حافظ در این مستی باشد چرا که قسمت ازلی او را در شراب مغان انداخت.
جهان به کام ِ من اکنون شود که دور ِ زمان مرا به بندگی ِ خواجهیِ جهان انداخت
دور زمان: گردش روزگار
بندگی: خدمتگزاری
خواجهی جهان: ممدوح حافظ
بنده ، خواجه تضاد
الان که گردش روزگار مرا به بندگی خواجهی جهان قرار داد، جهان به کام من میشود.
وزن عروضی و تقطیع
خـَ مِیـ کـِ اَبـ رُ یِ شُو خـِــِ تـُ دَر کـَ مَا نَنـ دَا ختـ
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
یا:
ت تن ت تن ت ت تن تن ت تن ت تن ت ت تن
نام ِ قدیمی بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
xa mii ke ?ab ru ye soo xee to dar ka maa nan daa xt
be qas de jaa ne ma nee zaa re naa ta vaa nan daa xt
اختلاف نسخهها
چند نسخه متفاوت با نسخه مرجع
اساس کار ستیغ، نسخه چاپ قزوینی و غنی است. و تصحیحهای دیگر اینجا در دسترس است
خانلری
خمی که اَبرو یِ شوخ ِ تو در کمان اَنداخت
به قصد ِ خون ِ من ِ زار ِ ناتوان انداخت
شراب خورده و خوی کرده کِی شُدی به چمن
که آب ِ رو یِ تو آتش در ارغوان انداخت
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب ِ چشم ِ تو صد فتنه در جهان انداخت
زِ شرم ِ آن که به رو یِ تو نسبتاش کردند
سمن به دست ِ صبا خاک در دهان انداخت
بنفشه طرّهیِ مفتول ِ خود گره میزد
صبا حکایت ِ زلف ِ تو در میان انداخت
من از وَرَع می و مطرب ندیدمی زین پیش
هوا یِ مُغبَچِگاناَم در این و آن انداخت
کنون به آب ِ می ِ لعل خرقه میشویم
نصیبهیِ اَزَل از خود نمیتوان انداخت
نبود رنگ ِ دو عالم که نقش ِ اُلفت بود
زمانه طرح ِ محبّت نه این زمان انداخت
مگر گُشایش ِ حافظ در این خرابی بود
که بخشش ِ ازلاش در میِ مُغان انداخت
جهان به کام ِ من اکنون شود که دور ِ زمان
مرا به بندگی ِ خواجهیِ جهان انداخت
اختلاف نسخه ها بر اساس تصحیح خانلری
بیت یکم:
در جهان انداخت
بقصد جان من
بیت دوم:
کی روی بچمن | خوش شدی بچمن | چون شدی بچمن | میروی بچمن
آتش بِارغوان
بیت چهارم:
بشرم آنکه
نسبتش کردم
سحر بدست صبا
بیت پنجم:
طرّهی مفتون | طرّهی مفتون را | طرّهی مفتول را
به آبی بخرد | به آبی نخرد
بیت ششم:
ندیدمی هرگز
درین میان انداخت
بیت هشتم:
نبود نقش دو عالم
که نقش رویت بود
که رنگ الفت بود
بیت نهم:
که قسمت ازلش
حافظ شیراز
خمی که اَبرو یِ شوخ ِ تو در کمان اَنداخت
به قصد ِ جان ِ من ِ زار ِ ناتوان انداخت
به بزمگاه ِ چمن دوش مست بگذشتم
که از دهان ِ تو اَم غُنچه در گمان انداخت!
بنفشه طرّهیِ مفتول ِ خود گره میزد
صبا حکایت ِ زلف ِ تو در میان انداخت،
به یک کرشمه که نرگس زِ خودفروشی کرد
فریب ِ چشم ِ تو صد فتنه در جهان انداخت. –
خراب ِ خطّ ِ عِذار ِ تو اَم. تَعالی اللَه!
چه کِلک بود که این نقش ِ دلسِتان انداخت؟
#
نبود نقش ِ دو عالم، که رسم ِ اُلفت بود
زمانه طرح ِ محبّت نه این زمان انداخت! –
من از وَرَع می و مطرب ندیدمی زین پیش
هوا یِ مُغبَچِهگاناَم در این و آن انداخت؛
کنون به آب ِ می ِ لعل خرقه میشویم
نصیبهیِ اَزَل از خود نمیتوان انداخت!
مگر گُشایش ِ حافظ در این خرابی بود
که بخشش ِ ازلاش در میِ مُغان انداخت.
حافظ به سعی سایه
خَمی که ابرو یِ شوخ ِ تو در کمان اَنداخت
به قصد ِ جان ِ من ِ زار ِ ناتوان انداخت
نبود رنگ ِ دو عالم که نقش ِ اُلفت بود
زمانه طرح ِ مَحبّت نه این زمان انداخت
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب ِ چشم ِ تو صد فتنه در جهان انداخت
شراب خورده و خوی کرده کی شدی به چمن
که آب ِ رو یِ تو آتش در ارغوان انداخت
به بزمگاه ِ چمن دوش مست بگذشتم
چو از دهان ِ تو اَم غنچه در گمان انداخت
بنفشه طرّهیِ مفتول ِ خود گره میزد
صبا حکایت ِ زلف ِ تو در میان انداخت
ز شرم ِ آن که به رویِ تو نسبتش کردند
سمن به دست ِ صبا خاک در دهان انداخت
من از وَرَع می و مطرب ندیدمی زین پیش
هوا یِ مغبچگانم در این و آن انداخت
کنون به آب ِ می ِ لعل خرقه میشویم
نصیبهیِ ازل از خود نمیتوان انداخت
مگر گشایش ِ حافظ در این خرابی بود
که بخشش ِ ازلاش در میِ مغان انداخت
جهان به کام ِ من اکنون شود که دور ِ زمان
مرا به بندگی ِخواجهیِ جهان انداخت
اختلاف نسخ
نسخهی شاملو:
بیت ۴ و ۷ را ندارد.
یک بیت بیشتر دارد:
خراب خط عذار توام. تعالی الله!
چه کلک بود که این نقش دلستان انداخت؟
بیت ۵: که از دهان توام
بیت ۳: ز خودفروشی
بیت ۲: رسم الفت بود
حافظ به سعی سایه:
بیت ۴:
شراب خورده و خوی کرده کی شدی به چمن
بیت ۷: نسبتش کردند
نسخهی انجوی:
بیت آخر را ندارد.
بیت ۸: ندیدمی هرگز
مهدی پرهام:
بیت ۴:
شراب خورده و خوی کرده کی شدی به چمن
خرید آثار مرتبط
خرید آنلاین آثار دانلودی، خرید کالا، دانلود محصولات رایگان
دیوان حافظ
قزوینی و قاسم غنی
نسخه PDF تصویربرداری شده از چاپ هندوستان
دیوان غزلیات حافظ
پرویز ناتل خانلری
نسخه PDF تصویربرداری شده از کتاب قدیمی
دیوان خواجه حافظ
سید عبدالرحیم خلخالی
تصویربرداری شده از کتاب چاپ سال ۱۳۰۶
طریق عشق
بدیع الزمان فروزان فر
شرح غزلیاتی چند از حافظ
شنیدن غزلهای حافظ با صدای جاودانهی فریدون فرح اندوز، لذتی دوچندان به شعر میبخشد. خاصه آنکه هم صدا را بشنوی و هم تصویر ببینی. مجموعهی غزلهای حافظ، در دو شکل صوتی و تصویری با اجرای فریدون فرحاندوز را اینجا تهیه کنید و لذتش را ببرید.
سهیل قاسمی، مجموعهئی از اجرای تمام غزلهای حافظ بر اساس نسخهی قزوینی و غنی ارائه کرده است. رویکرد سهیل قاسمی، ارائهی نسخهی صوتی با اولویت نهادن بر اصل درستخوانی اشعار، رعایت صحیح لحن و ادای صحیح واژگان با پایبندی به وزن شعر است. اینجا مجموعهی «حافظ شاعر» سهیل قاسمی را تهیه کنید.
نرم افزار حافظ شاعر، تلاشی است برای در دسترس نهادن نسخه درست دیوان حافظ. آنچه که ما را در مجموعه ستیغ بر آن داشت که در کنار اپ های فراوان حافظ موجود در مارکت های موبایلی، کار دیگری ارائه دهیم، جدا از علاقه شخصی، تلاش در ارائه مرجع قابل اعتمادی از متن دیوان، با لحاظ رویکرد علمی معرفی نسخه ها و تصحیح های مختلف، نسخه بدل ها، و شرح های بدیع و کاملی برای علاقهمندان به فال حافظ بود.
شرح فال
به زودی جهان به کام تو خواهد شد. زمانه تو را در مسیر خوبی قرار داده است. به یاد داشته باش که گشایش کار تو در کوشش و مرارت هایی بود که تحمل کرده ای و لطف خدا شامل حال تو شده است.
سرنوشت تو به کامروایی و خوشی حکم می کند. سرنوشت را نمی توان تغییر داد. بپرهیز که غرور و خودنمایی دامن تو را نگیرد. بکوش تا کسی را نفریبی. حالا که از بخت مساعد برخورداری با این بی احتیاطی ها باعث نشو تا فتنه ایجاد شود. دیگران را میازار. ممکن است کاری که تو بر حسب عادت و با سهل انگاری انجام می دهی، باعث رنجش خاطر شخص دیگری شود. تو در قبال دیگران مسئولی. بکوش تا دوستدارانت از تو رنجشی به دل نداشته باشند. شاید تو ندانی و برایت ساده باشد اما برای ایشان بسیار دشوار خواهد بود. در نظر بگیر که محبت و دوستی، نه حرف دیروز و امروز است. پیش از آفرینش دو جهان، این الفت و محبت بود که خلق شد. آن را پاس بدار.
۰ Comments
Trackbacks/Pingbacks