می‌دمد صبح و کلّه بَست سحاب

الصبوح الصبوح یا اصحاب

 

می‌چکد ژاله بر رخ ِ لاله

المُدام المُدام یا احباب

 

می‌وزد از چمن نسیم ِ بهشت

هان! بنوشید دم‌به‌دم می ِ ناب

 

تخت ِ زُمْرُد زده‌ست گُل به چمن

راح ِ چون لعل ِ آتشین دریاب

 

در می‌خانه بسته‌اند دگر

اِفتَتِح یا مُفَتِّح الاَبواب

 

لب و دندانْ‌ت را حقوق ِ نَمَک

هست بر جان و سینه‌هایِ کَباب

 

این چنین موسمی عجب باشد

که ببندند می‌کده به‌شتاب

 

بر رخ ِ ساقی ِ پری‌پیکر

همچو حافظ بنوش باده‌یِ ناب

غزل حافظ با صدای سهیل قاسمی

غزل حافظ با صدای فریدون فرح اندوز

نسخه‌های دیگر

- نسخه‌بدل‌ها
متن نوشته شده در ستیغ بر اساس کتاب چاپ قزوینی و غنی است. دیوان حافظ ضبط‌ها، تصحیح‌ها و نسخه‌های دیگری هم دارد که چند نمونه از آن‌ها این‌جا آمده است.
نسخه خطی ۸۰۱ - پیاده سازی سهیل قاسمی

۱۴

می‌دمد صبح و کلّه بَست سحاب

الصبوح الصبوح یا اصحاب

می‌چکد ژاله بر رخ ِ لاله

المُدام المُدام یا احباب

می‌رود از چمن نسیم ِ بهشت

پس بنوشید دایما می ِ ناب

تخت ِ زُمْرُد زده‌ست گُل به چمن

راح ِ چون لعل ِ آتشین دریاب

در می‌خانه بسته‌اند مگر

اِفتَتِح یا مُفَتِّح الاَبواب

این چنین موسمی عجب باشد

که ببندند می‌کده به‌شتاب

خانلری

می‌دمد صبح و کلّه بَست سحاب
الصبوح الصبوح یا اصحاب

می‌چکد ژاله بر رخ ِ لاله
المُدام المُدام یا احباب

می‌وزد از چمن نسیم ِ بهشت
بس بنوشید دایما می ِ ناب

تخت ِ زُمْرُد زده‌ست گُل به چمن
راح ِ چون لعل ِ آتشین دریاب

در می‌خانه بسته‌اند دگر
اِفتَتِح یا مُفَتِّح الاَبواب

در چنین موسمی عجب باشد
که ببستند می‌کده به‌شتاب

اختلاف نسخه ها بر اساس تصحیح خانلری

بیت یکم:
گل بشست سحاب

بیت سوم:
میدمد از چمن
هان بنوشید دم بدم می ناب

بیت چهارم:
تخت عشرت | تخت زهره

بیت پنجم:
بسته اند مگر

بیت ششم:
این چنین
که ببندند

حافظ شیراز

حافظ شیراز به روایت احمد شاملو این غزل را ندارد

حافظ به سعی سایه

می‌دمد صبح و کِلّه بست سحاب
الصَّبوح الصَّبوح یا اصحاب

می‌چکد ژاله بر رخ ِ لاله
المُدام المُدام یا احباب

می‌وزد از چمن نسیم ِ بهشت
هان بنوشید دمبدم می ِ ناب

تخت ِ زُمْرد زده‌ست گل به چمن
راح ِ چون لعل ِ آتشین دریاب

در ِ میخانه بسته‌اند دگر
اِفتَتِح یا مُفَتِّح الاَبواب

در چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به‌شتاب

بر رخ ِ ساقی ِ پری‌پیکر
همچو حافظ بنوش باده‌ی ناب

ترجمه فارسی منثور و منظوم بیت های عربی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

الصَّبوح الصَّبوح یا اصحاب

شراب صبحگاهی شراب صبحگاهی ای یاران!

یاران! شراب ِ صبحگاهی، صبحگاهی

 

المُدام المُدام یا احباب

ای دوستان شراب بیاورید، شراب!

هان شراب و هان شراب ای دوستان!

 

اِفتَتِح یا مُفَتِّح الاَبواب

بگشای ای گشاینده ی در ها

ای گشاینده ی در ها، بگشای!

شرح سطر به سطر

یادآوری

شرح‌ها برگرفته از یادداشت‌هایِ سهیل قاسمی در واکاوی ِ غزل‌های حافظ از مجموعه‌یِ حافظ ِ شاعر است. ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح ِ سطر به سطر ندارد و شرح‌ها ممکن است به‌مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

می‌دمد صبح و کلّه بَست سحاب الصبوح الصبوح یا اصحاب

دمیدن: ۱. وزیدن ِ باد ۲. پف کردن و باد کردن در چیزی ۳. روییدن و سر از خاک درآوردن ِ گیاه ۴. طلوع کردن، سر زدن ِ آفتاب ۵. پدیدار گشتن ۶. خروشیدن ۷. خود را پُر باد کردن (عمید) بر کسی افسون و دعا خواندن (انجمن آرا، از آنندراج) * کِلّه: خیمه‌ئی که از پارچه‌یِ تنُک و رقیق مثال ِ کتان و اَمثال ِ آن به‌جهت ِ دفع و منع ِ مگس و پشه بسازند. (آنندراج) به‌عربی: پرده‌یِ تنُک (آنندراج) کِلّه بستن: نصب کردن ِ خیمه از پارچه‌یِ تنُک و لطیف (دهخدا) کَلّه بستن: خیمه زدن (معین) * سحاب: ابر (عمید) ابری بارنده (مهذب الاسماء) * الصبوح: شرابی که بامداد خورده می‌شود. (۵:۴) * اصحاب: یاران (آنندراج) یاری کنندگان، همراهان، ملازمان، معاشران، مصاحبین، صحابه (دهخدا)

معنای بیت: صبح در حال ِ طلوع کردن است و ابرها، متراکم شده‌اند انگاری که پرده‌ئی خیمه‌طور و رقیق بر آسمان بسته‌اند. ای یاران! برخیزید[۱] که شراب ِ صبح‌گاهی بنوشیم.

صبح و صبوح و اصحاب و سحاب جناس و هم‌آوایی دارند.

برای دمیدن در معناهای دیگر، قرینه‌ئی نیافتم و همان دمیدن ِ صبح به معنایِ طلوع ِ آفتاب را در نظر گرفتم. هرچند دمیدن ِ صبح به تعبیر ِ دعا و فسون‌دمیدن نیز در شعر ِ حافظ به کار رفته.[۲]

[۱] برخیزید را در این بیت و بیت ِ بعدی، از خود افزودم! الصبوح و هم‌چنین المدام در بیت بعدی، جملاتی اند که مبتدایِ آن که معرّفه است، الف و لام دارد و خبر به دلیل ِ وضوح و آشکاری حذف شده.

[۲] «گوییا خواهد گشود از دولت‌ام کاری؛ که دوش / من همی‌کردم دعا و صبح صادق می‌دمید» (حافظ ۲۴۰)

می‌چکد ژاله بر رخ ِ لاله المُدام المُدام یا احباب

ژاله: (سنسکریت) ۱. قطره‌ئی که رویِ برگ ِ گل یا گیاه قرار می‌گیرد، شبنم ۲. تگرگ ۳. باران ِ تند با قطره‌هایِ درشت * لاله: ۱. آلاله، گلی سرخ‌رنگ ۲. شقایق، شقایق النعمان ۳. در مَجاز چهره و گونه‌یِ سرخ ۴. در مَجاز لب ِ معشوق (عمید) * المدام: مدام: می، شراب (عمید) * احباب: ۱. جمع ِ حبیب (عمید) حبیب: یار، دوست، معشوق، محبوب (عمید) ۲. جمع ِ حُبّ: تغارها، کوزه‌هایِ بزرگ (دهخدا)

معنای بیت: ژاله بر رخ ِ لاله می‌چکد[۱] ای دوستان! برای نوشیدن ِ باده برخیزید!

توصیفی از هوایِ مه‌آلود ِ دم ِ صبح می‌تواند باشد. اما در حقیقت، در هوایِ مه‌آلود ِ صبح، ژاله در معنایِ شبنم، بر رخ ِ لاله نمی‌چکد. از رخ ِ لاله می‌چکد. خاصه این‌که شاعر جایِ دیگر نیز گفته ژاله از ابر ِ بهمنی می‌چکد[۲]. و جایی نیز ژاله را به باده‌ئی تشبیه کرده که به درون ِ کاسه‌یِ قدح شکل ِ لاله چکیده‌است.[۳] با این اوصاف، می‌توان ژاله را باران معنی کرد. یا می‌توانم ادعا کنم که در آن زمان، تصور می‌کردند که قطره‌هایِ شبنم، بر برگ ِ گل می‌چکیده. اما امروز می‌دانیم که شبنم حاصل از رطوبت ِ صبحگاهی است نه چکّه‌هایِ باران. هرچند عرق بر صورت ِ یار را به شبنم تشبیه کرده باشند.[۴]

[۱] «ژاله بر لاله فرود آمده نزدیک ِ سحَر / راست چون عارض ِ گُل‌بویِ عرق‌کرده‌یِ یار» (سعدی، قصیده ۲۵)

[۲] «صبح است و ژاله می‌چکد از ابر ِ بهمنی / برگ ِ صبوح ساز و بده جام ِ یک‌منی» (حافظ ۴۷۹)

[۳] «باد ِ بهار می‌وزد از گلسِتان ِ شاه / و ز ژاله باده در قدح ِ لاله می‌رود» (حافظ ۲۲۵)

[۴] «از تاب ِ آتش می بر گِرد ِ عارض‌اش خوی / چون قطره‌های شبنم بر برگ ِ گل چکیده» (حافظ ۴۲۵)

می‌وزد از چمن نسیم ِ بهشت هان! بنوشید دم‌به‌دم می ِ ناب

وزیدن: هبوب، دمیدن (آنندراج) رفتن ِ باد از جایی به جایی. جنبیدن ِ باد (ناظم الاطباء) * چمن: سبزه‌زار (۸:۸) * نسیم: بویِ خوش، باد ِ ملایم (۶:۵) * هان: صوت است. امر به شتاب کردن. یعنی بشتاب و جَلد باش (برهان، ناظم الاطباء) * دم‌به‌دم: نفَس به‌نفَس و لحظه‌به‌لحظه و پی در پی و هر زمان و هر وقت و بسیار بار و اکثر ِ اوقات (ناظم الاطباء) ترجمه‌یِ آناً فَآناً و دمادم (آنندراج) به هر دم‌زدنی (شرفنامه منیری) * ناب: خالص (آنندراج) بی‌غش (اسدی)

معنای بیت: از سبزه‌زار، بادی ملایم با عطر ِ خوش ِ بهشت می‌وزد، بشتابید و در هر نفس که از این نسیم استشمام می‌کنید، پی در پی و بسیار، می ِ ناب بنوشید.

وزیدن ِ نسیم ِ بهشت و اشاره به نوشیدن ِ می ِ ناب، می‌تواند اشاره به آیاتی از قرآن باشد که در توصیف ِ بهشت، از نوشاندن ِ باده‌یِ ناب و طهور (رحیقٍ مختومٍ) خبر داده‌است.[۱] که چون نسیم ِ بهشت می‌وزد، می‌بایست باده‌یِ ناب نوشید.

[۱] سوره مطففین آیه ۲۵ تا ۲۸: یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ ﴿٢۵﴾ خِتَامُهُ مِسْکٌ ۚ وَفِی ذَٰلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ ﴿٢۶﴾ وَمِزَاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ ﴿٢٧﴾ عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ ﴿٢٨﴾

تخت ِ زُمْرُد زده‌ست گُل به چمن راح ِ چون لعل ِ آتشین دریاب

زمرد: زُمُرُّد: یکی از سنگ‌هایِ قیمتی به رنگ ِ سبز و آن هرچه بزرگ‌تر باشد، گران‌بهاتر است. (معین) معرّب ِ سماراگدوس یونانی. * راح: ۱. شادمانی، نشاط. ۲. خمر، شراب، باده * لعل: سنگ ِ قیمتی ِ سرخ رنگ (۱۲:۱۰) * دریاب: دریافتن: ۱. پی بردن به امری یا مطلبی، ادراک، فهم (عمید) ۲. غنیمت شمردن، فرصت شمردن، اغتنام، اغتنام کردن، روَنده‌ئی را گرفتن (دهخدا)[۱]

تصویری از گوشه‌ئی است که شاهی در آن تخت ِ خود را مستقر کرده و به خوشی می‌گذراند[۲]. گل را مانند ِ آن شاه دانسته و شاخ و برگ ِ سبز ِ گُل را به تختی از جنس ِ سنگ ِ سبزرنگ ِ زمرّد تشبیه کرده. «تخت ِ زمرّد» در شعری از انوری شاعر و دانشمند قرن ششم نیز آمده است[۳] که از قضا مصراع ِ نخست ِ آن، در یکی از غزل‌هایِ حافظ آمده[۴] و می‌توان گمان بُرد که حافظ، این قطعه از انوری را در نظر داشته‌است.

معنای بیت: گل، مانند ِ شاهی، تخت ِ زمرد بر چمن و مَرغزار زده است. فرصت ِ شادمانی و نشاط را غنیمت بدان و باده‌یِ مانند ِ یاقوت ِ سرخ و آتشین را در نظر داشته باش.

زمرد و لعل با هم تناسب دارند. دریاب نیز، واژه‌یِ دُر را در خود دارد که در تبادر، با زمرد و لعل تناسب می‌یابد. خاصه که شاعر، دَریافتن و دُر یافتن را در غزلی دیگر به صراحت کنار ِ هم نیز آورده.[۵] راح و راح ِ روح در معنایِ اصطلاحی ِ موسیقی با آتشین در معنایِ سوزناک نیز تناسبی می‌سازند و این فضا، به تصویر ِ مجلس ِ بزم ِ شاهانه در گوشه‌یِ چمن نیز می‌افزاید.

[۱] دریافتن و دریاب در معناهایِ دیگری هم آمده که در غزل‌های دیگر، آن‌ها را از فرهنگ‌نامه‌ها خواهم نوشت.

[۲] «از بَر ِ تخت ِ زمرّد چو سلاطین بنشست / بر سَر ش ابر ِ هوادار، گُهَر کرد نثار» (ابن یمین، قصیده ۹۵)

[۳] «ولیکن از طریق ِ آرزو‌پُختن خِرَد داند / که با تخت ِ زمرّد بس نیاید کوشش ِ مینا» (انوری، مُقَطّع ۴)

[۴] «نگَر تا حلقه‌یِ اقبال ِ ناممکن نجنبانی / سَلیما ابلها لابلکه مرحوما و مسکینا» (انوری، مُقَطّع ۴)

[۵] «سرشک ِ گوشه‌گیران را چو دَریابند، دُر یابند / رُخ ِ مِهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند» (حافظ ۱۹۴)

در می‌خانه بسته‌اند دگر اِفتَتِح یا مُفَتِّح الاَبواب

اِفتَتِح: بگشای * مُفَتِّح الاَبواب: گشاینده‌یِ درها؛ از صفات ِ باری‌تعالی است. (عمید)

معنای بیت: در ِ میخانه را دیگر بسته‌اند. به شکل ِ دعا، از خدا که گشاینده‌یِ هر دری است می‌خواهد که آن را بگشاید.

عجب که عبارت ِ «مُفَتّح الابواب» نیز در شعری از انوری آمده‌است[۱]. دگر هم به معنایِ از این پس و هم در معنای دوباره و دیگربار در این بیت خوش می‌نشیند.

دگر، به معنایِ باز و دوباره، می‌تواند به معنایِ بسته شدن ِ مجدّد ِ در ِ میخانه باشد و هم به شکل ِ قیدی. که: از این پس، در ِ میخانه را بسته‌اند. در نگاهی دیگر می‌توان گفت که عبارت ِ «دگر» در انتهای مصراع ِ نخست، مربوط به جمله‌یِ مصراع ِ دوم باشد. یعنی: در ِ می‌خانه را بسته‌اند. دیگربار آن را باز کن ای گشاینده‌یِ درها.

[۱] «ای سخا را مسبّب‌الاسباب / و ای کرَم را مفتّح‌الابواب» (انوری، قصیده ۱۲)

لب و دندانْ‌ت را حقوق ِ نَمَک هست بر جان و سینه‌هایِ کَباب

حقوق: جمع ِ حق: وظیفه، تکلیف (عمید) (۷:۷)[۱] حقّ ِ نمک: حقی اخلاقی که پیدا آید میان ِ دو تن از خوردن ِ طعام با یکدیگر. حقّی اخلاقی که مُنعِم را بر مُنعِم علیه است. (دهخدا)

معنایِ بیت: جان و سینه‌هایِ کباب، بر لب و دندان ِ تو بسی حقّ ِ نمک دارند. آن جان و سینه‌هایی که از عشق ِ تو کباب شده‌اند، حقی بر لب و دندان ِ تو دارند که آن‌ها را کباب کرده‌ای. انگاری که دل و جان ِ آن‌ها را به‌دندان کشیده‌ای و خورده‌ای!

امروز نیز رسم است که کسی که در نزد ِ کسی نان و نمکی خورده‌است، به حرمت ِ آن نان و نمک، دین و وظیفه‌ئی اخلاقی نسبت به او بر گردن‌اش می‌افتد. به گمان ِ من، شاعر تصویری ساخته از دلبری که عاشقانی دارد که جان و دل و سینه‌یِ آن‌ها کباب شده و دلبر، آن کباب را به دندان کشیده و با لب ِ خود خورده‌است. سینه‌یِ کباب، دلی است که از عشق ِ یار، بر آتش افتاده و کباب شده؛ هم‌چنین سینه‌یِ مرغی که کباب[۲] می‌کنند و به آن نمک می‌زنند و می‌خورند. و می‌گوید که آن جان و سینه‌هایِ کباب از غم ِ عشق ِ تو، بر گردن ِ لب و دندان ِ تو حقّ ِ نمک دارند. و می‌بایست این حق را نگه‌داری[۳] و با آن‌ها به خوبی رفتار کنی. از طرفی خود ِ دندان ِ  یار نیز می‌تواند به سنگ ِ نمک تشبیه شده باشد.

درست برعکس ِ همین هم می‌توان معنا کرد: لب و دندان ِ نمکین ِ تو، بر گردن ِ جان و سینه‌هایِ کباب حقّ ِ نمک دارد. این دومین تعبیر از طرفی تشبیه ِ دندان ِ سفید به سنگ ِ نمک را هم در خود دارد. در این حال، معشوق را بر گردن ِ عاشقان محقّ می‌کند.

[۱] در پاورقی ِ (۷:۷) و در یادداشتی در پایان ِ کتاب باره‌یِ حق ِ چیزی داشتن نوشته‌ام.

[۲] «چشم ِ مخمور ِ تو دارد زِ دل‌ام قصدِ جگر / تُرک ِ مست است؛ مگر میل ِ کبابی دارد» (حافظ ۱۲۴)

[۳] «ای دل ِ ریش ِ مرا با لب ِ تو حقّ ِ نمک! / حق نگه دار! که من می‌روم، الله مَعَک» (حافظ ۳۰۱)

این چنین موسمی عجب باشد که ببندند می‌کده به‌شتاب

موسم: ۱. وقت و زمان ِ چیزی (عمید) هنگام ِ هر چیزی (منتهی الارب، ناظم الاطباء) ۲. فصل (ناظم الاطباء) فصلی از فصول ِ چهارگانه‌یِ سال. موسم ِ گُل: اول ِ بهار (دهخدا) ۳. هنگام ِ فراهم آمدن ِ حاجیان (آنندراج)

معنای بیت: در این فصل و این زمان، عجیب است که با این سرعت و تعجیل، میکده را ببندند.

به‌جز به‌شتاب (با تعجیل و بدون ِ درنگ و با عجله) می‌توان بشتاب (عجله کن) هم خواند؛ اما نظر به این‌که در ِ میخانه را بسته‌اند، تعجیل موردی ندارد! باز اگر در حال ِ بستن بود می‌شد تعبیر کرد که پیش از بسته شدن خود را به آن برسان!

بر رخ ِ ساقی ِ پری‌پیکر همچو حافظ بنوش باده‌یِ ناب

پری پیکر: کسی که اندام ِ بسیار زیبا مانند ِ اندام ِ پَری دارد. پری: موجود ِ متوهَّم ِ صاحب ِ پر که اصل‌اش از آتش است و به چشم نیاید و غالبن نیکوکار است. به‌عکس ِ دیو که بدکار باشد. فرشته، مقابل ِ دیو، هم‌زاد، جان، جن، جنّی، خافی، خافیه، حوری، ملَک، خندله (منتهی الارب) [۱] نوعی از زنان ِ جنّ که نهایت خوب‌رو باشند. (غیاث اللغات) موجود ِ افسانه‌ئی و اساطیری نظیر ِ جنّ، به صورت ِ زنی بسیار زیبا که مانند ِ فرشته بال دارد و پرواز می‌کند و در زیبایی نقیض ِ دیو است. در مَجاز زن ِ زیبا. (عمید)

معنای بیت: هم‌چو حافظ، تو نیز با نگاه کردن به رخ ِ ساقی ِ پری‌پیکر، می ِ ناب بنوش.

می نوشیدن با نگاه کردن به چهره‌یِ نگار ِ خوب‌روی و به‌رویِ یار[۲] و بر رخ ِ ساقی، در شعر ِ حافظ کاری لذت‌بخش و متهوّرانه توصیف شده. هم‌چو حافظ که بر رخ ِ ساقی ِ خوش‌اندام می‌نگرد و با نگاه در رخ ِ او باده‌یِ ناب می‌نوشد، تو نیز این‌چنین بنوش.

[۱] به روایاتی، پری مانند ِ جنّ است و با حوری و فرشته و مَلَک تفاوت دارند. در شعر ِ حافظ گه‌گاه خصلت‌هایی از آن‌ها آمیخته می‌شود و گاهی متمایز است. در این باره یادداشتی نوشته‌ام که در پایان ِ کتاب هست.

[۲] «شراب ِ خانگی ِ ترس ِ محتسب خورده / به‌رویِ یار بنوشیم و بانگ ِ نوشانوش» (حافظ ۲۸۳)

این غزل در کتاب حافظ شیراز نیست

نشست مرتبط

نشست مرتبط

هنوز مطلبی منتشر نشده

شرح فال

بکوش تا از فرصت های پیش آمده نهایت استفاده را ببری.

از زیبایی ها و خوبی های طبیعت لذت ببر.

خوشبختی در انتظار تو است به شرطی که آن را ببینی و در زندگی ات کشف کنی.

همه چیز مهیا و آماده است. بکوش تا فرصت را از دست ندهی.

اگر موقت وقفه ای در کار پیش آمده است امیدوار باش تا در ها باز شوند.

لایق موفقیت هستی و کامیابی حق تو است.

اگر به در بسته خورده ای دوباره تلاش کن. شاید اشتباهی پیش آمده!

وزن شعر

فعلاتن مفاعلن فعلن

mii da mad sob ho kel le bas t(e) sa haa b

eas sa boo has sa boo h(e) ya as haa b