غزل ۱۳ مولوی

ای باد ِ بی‌آرام ِ ما! با گُل بگو پیغام ِ ما

ک‌ای گُل! گُریز اندر شکَر چون گشتی از گلشن جدا

 

ای گل! زِ اصل ِ شکّری! تو با شکر لایق‌تری

شکّر خوش و گل هم خوش و از هر دو شیرین‌تر وفا

 

رخ بر رخ ِ شکّر بِنهْ لذّت بگیر و بو بِدهْ

در دولت ِ شکّر، بِجهْ از تلخی ِ جور ِ فنا

 

اکنون که گشتی گل‌شکَر، قوت ِ دلی نور ِ نظر،

از گل بَر آ بر دل گذر! آن از کجا این از کجا

 

با خار بودی هم‌نشین چون عقل با جانی قرین

بر آسمان رو از زمین منزل به منزل تا لقا

 

در سِرّ ِ خَلقان می‌روی؛ در راه ِ پنهان می‌روی

بُستان به بُستان می‌روی آن‌جا که خیزد نقش‌ها

 

ای گل! تو مرغ ِ نادری بر عکس ِ مرغان می‌پری

ک‌آمد پیام‌ات ز آن‌سَری: پَرها بِنهْ بی‌پَر بیا

 

ای گل تو این‌ها دیده‌ای؛ ز آن بر جهان خندیده‌ای

ز آن جامه‌ها بِدریده‌ای ای کُربُز ِ لَعلین‌قبا

 

گل‌هایِ پار از آسمان نعره‌زنان در گُلسِتان

ک‌ای هر که خواهد نردبان تا جان سپارَد در بلا

 

هین از ترشّح ز این طبَق بُگذر تو بی‌ره چون عرَق

از شیشه‌یِ گلّاب‌گر چون روح از آن جام ِ سما

 

ای مُقبِل و مَیمون شما؛ با چهره‌یِ گل‌گون شما

بودیم ما هم‌چون شما؛ ما روح گشتیم؛ الصلا!

 

از گل‌شکر مقصود ِ ما لطف ِ حق است و بود ِ ما

ای بود ِ ما آهن‌صفت؛ و ای لطف ِ حق آهن‌ربا

 

آهن خرد؛ آیینه‌گر بر وی نهَد زخم ِ شرَر

ما را نمی‌خواهد مگر! خواهم شما را بی‌شما

 

هان! ای دل ِ مشکین‌سخن! پایان ندارد این سخن

با کس نیارم گفت من آن‌ها که می‌گویی مرا

 

ای شمس ِ تبریزی! بگو سِرّ ِ شهان ِ شاه‌خو

بی حرف و صوت و رنگ و بو، بی شمس کی تابد ضیا

غزل مولوی با صدای سهیل قاسمی

شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

وزن:

مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن

 

تقطیع:

 

aey baa de bii eaa raa me maa baa gol be goo pey qaa me maa

key gol go rii zan dar sa kar con gas ti yaz gol san jo daa