غزل شماره 1

 

اوّلِ دفتر به نام ایزدِ دانا

صانعِ پروردگارِ حیِّ توانا

 

اکبر و اعظم، خدایِ عالَم و آدم

صورتِ خوب آفرید و سیرتِ زیبا

 

از درِ بخشنده‌گی و بنده‌نوازی

مرغِ هوا را نصیب و ماهیِ دریا *

 

قسمتِ خود می‌خورند مُنعِم و درویش

روزیِ خود می‌بَرَند پشّه و عَنقا

 

حاجتِ موری به علمِ غیب بداند

در بُنِ چاهی به زیرِ صخره صَمّا

 

جانور از نطفه می‌کُند، شِکر از نی

برگِ ‌تر از چوبِ خشک و چشمه ز خارا

 

شربتِ نوش آفرید از مگسِ نَحل

نخلْ تناور کند ز دانه‌یِ خرما

 

از همگان بی‌نیاز و بر همه مُشفِق

از همه عالم نهان و بر همه پیدا

 

پرتو ِ نورِ سُرادِقاتِ جلالش

از عظمت، ماورایِ فکرتِ دانا

 

خود نه زبان در دهانِ عارفِ مدهوش

حمد و ثَنا می‌کند، که موی بر اعضا

 

هر که نداند سپاسِ نعمتِ امروز

حیف خورَد بر نصیبِ رحمتِ فردا

 

بارخدایا! مُهَیمِنی و مُدَبِّر

وز همه عیبی مقدّسی و مُبرّا

 

ما نتوانیم حقِّ حمدِ تو گفتن

با همه کرّوبیانِ عالمِ بالا

 

سعدی از آن جا که فهمِ اوست سخن گفت

ور نه کمالِ تو، وَهمْ کی رسد آن جا؟

مرغْ هوا را نصیب و ماهیْ دریا، نیز درست است.

2 پاسخ

  1. بنظرم معنی: پرتو نور سرادقات…

    روشنائی نور فضائی که از جلال خداوندی در کسی پرتو افکند تا بان حد است که بالا تر از اندیشه و فکر آدمیان دانا است.
    میل دارم نظرتان را بدانم.

    1. بسیار عالی. سپاس. با شما موافقم. جلال خدا را به یک سراپرده یا خیمه تشبیه کرده که این خیمه به قدری بزرگ و بلند است و پرتو نوری که در داخل خیمه می تابد به قدری عظیم است که حتا از تصور و تفکر آدمهای دانا فراتر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *