غزل ۲۰۴ سعدی

گر گویم‌ات که سروی، سرو این‌چنین نباشد

و ر گویم‌ات که ماهی، مَه بر زمین نباشد

 

گر در جهان بگردی و آفاق درنوَردی

صورت بدین شگرفی در کفر و دین نباشد

 

لعل است یا لبان‌ات؟ قند است یا دهان‌ات؟

تا در بر ت نگیرم، نیک‌ام یقین نباشد!

 

صورت کنند زیبا بر پرنیان و دیبا

لیکن بر ابروان‌اش سِحر ِ مُبین نباشد

 

زنبور اگر میان‌اش باشد بدین لطیفی،

حقّا که در دهان‌اش این انگبین نباشد

 

گر هر که در جهان را شاید که خون بریزی،

با یار ِ مهربان‌ات باید که کین نباشد

 

گر جان ِ نازنین‌اش در پای ریزی، ای دل!

در کار ِ نازنینان، جان نازنین نباشد

 

و ر زان‌که دیگری را بر ما همی‌گزیند

گو برگُزین! که ما را بر تو گزین نباشد

 

عشق‌اش حرام بادا بر یار ِ سرو بالا

تردامنی که جان‌اش در آستین نباشد

 

سعدی به هیچ علت روی از تو برنپیچد

الّا گر ش برانی. علّت جز این نباشد

 

غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی

شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

وزن:

مستفعلن فعولن مستفعلن فعولن

یا

مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن

 

gar goo ya mat ke sar vii sar vin co nin na baa sad

var goo ya mat ke maa hii mah bar za min na baa sad