غزل ۲۰۷ سعدی

تو را خود یک‌زمان با ما سَر ِ صحرا نمی‌باشد

چو شمس‌ات خاطر ِ رفتن به‌جز تنها نمی‌باشد

 

دو چشم از ناز در پیش‌ات؛ فراغ از حال ِ درویش‌ات

مگر ک‌از خوبی ِ خویش‌ات نگَه در ما نمی‌باشد

 

ملَک یا چشمه‌یِ نوری؛ پَری یا لعبت ِ حوری

که بر گُل‌بُن گُل ِ سوری چنین زیبا نمی‌باشد

 

پری‌رویی و مَه‌پیکر؛ سمن‌بویی و سیمین‌بَر

عجب ک‌از حُسن ِ روی‌ات در جهان غوغا نمی‌باشد

 

چو نتوان ساخت بی روی‌ات، بباید ساخت با خوی‌ات

که ما را از سَر ِ کوی‌ات سَر ِ دَروا نمی‌باشد

 

مَرو هر سوی و هر جاگَه! که مسکینان نی اند آگَه

نمی‌بیند کس‌ات ناگَه که او شیدا نمی‌باشد

 

جهانی در پی‌ات مفتون؛ به جایِ آب، گریان خون

عجب می‌دارم از هامون! که چون دریا نمی‌باشد

 

همه شب می‌پزم سودا به بویِ وعده‌یِ فردا

شب ِ سودایِ سعدی را مگر فردا نمی‌باشد

 

چرا بر خاک ِ این منزل نگریم؟ تا بگیرد گِل

ولیکن با تو آهن‌دل دم‌ام گیرا نمی‌باشد

غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی

شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

وزن:

مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

to raa xod yek za man baa maa sa ree sah raa ne mii baa sad

co sam sat xaa te ree raf tan be joz tan haa ne mii baa sad