غزل ۶۲ سعدی

ای لعبت ِ خندان! لب ِ لعل‌ات که مَزیده ست؟

و ای باغ ِ لطافت! بِه ِ روی‌ات که گَزیده ست؟

 

زیباتر از این صید، همه عمر نکرده ست

شیرین‌تر از این خربزه هرگز نبُریده ست

 

ای خضر! حلال‌ات نکُنم چشمه‌یِ حیوان

دانی که سکندر به چه محنت طلبیده ست

 

آن، خون ِ کسی ریخته‌ای؟ یا می ِ سرخ است؟

یا توت سیاه است که بر جامه چکیده ست؟

 

با جمله برآمیزی و از ما بگُریزی

جُرم از تو نباشد؛ گنَه از بخت ِ رمیده ست

 

نیک است که دیوار به یک بار بیفتاد

تا هیچ‌کس این باغ نگویی که ندیده ست

 

بسیار توقّف نکند میوه‌یِ بَر بار

چون عام بدانست که شیرین و رسیده ست

 

گُل نیز در آن هفته دهَن باز نمی‌کرد؛

و امروز نسیم ِ سحَر ش پرده دریده ست

 

در دجله که مرغابی از اندیشه نرفتی،

کشتی رود اکنون؛ که تَتَر جِسر بُریده ست

 

رفت آن که فُقاع از تو گشایند دگربار

ما را بس از این کوزه! که بیگانه مکیده ست

 

سعدی! در ِ بُستان ِ هوایِ دگری زن

و این کِشته رها کن! که در او گَلّه چریده ست

غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی

شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

وزن:

مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فعولن

aey loe ba te xan dan la be lae lat ke ma zii das t

vey baa qe la taa fat be he roo yat ke ga zii das t