آستارا

 

البته به قول ِ رضا کیانیان در نقش‌اش در فیلم ِ روبان ِ قرمز؛ این مرز ها اصلن برای من مفهومی نداره محبوبه!ـ

اما جالب است رودخانه‌ای از وسط ِ شهری بگذرد، نصف ِ بالایی‌ی آن از کشوری باشد به نام ِ جمهوری‌ی آذربایجان؛ قسمت ِ جنوبی‌ی آن در کشوری دیگر از استانی دیگر!ـ

از قیافه‌های آدم‌ها می توان حدس زد کجایی هستند. خیلی کم پیش می‌آید از قیافه و رفتار ِ کسی نفهمم گیلک است.ـ

لر ها که نیاز به رفتار ندارند همان چشم‌های‌شان معلوم می‌کند لر اند. و معلوم است لر ِ کوچک اند یا بزرگ!ـ

ترک ها هم اصلن نیاز نیست زبان باز کنند. دو سه تیره اند که همه هم مشخص اند.ـ

ترک هایی هستند در آذربایجان ایران شبیه مغول ها و ترکمن ها. ترک های بوری هم هستند و ترک های سفیدروی و سیاه موی هم هستند. که همین سیه موی سپید روی ها را در آذربایجان شوروی (شمالی) دیده ام.ـ

و قوم ِ دیگری از آذربایجان شمالی ها، تالش اند. این طرف هم تالش ها هستند که در همین ناحیه‌ی آستارا و هشتپر و … ساکن اند.ـ

قدیمی های دو طرف که زمان جدایی را به یاد داشتند، به آن طرف ِ مرز می‌گفتند: «او تای». یعنی «آن یکی لنگه». الان هم ما همان اصطلاح را به کار می‌بریم.ـ

و جالب است بدانید در «آن لنگه» هم همین موضوع بین تالش ها و بقیه آذری ها هست. البته تالش ها خیلی خیلی آدم های ملایمی هستند و قصد جدایی و اینا ندارند!ـ

آستارایی های این لنگه هم زیاد شباهتی به ترک های اردبیلی و محال سردسیری ندارند.ـ

سبزه‌ی بانمک هم هستند و شباهتی به گیلک ها هم ندارند.ـ

خودشان هم این را می دانند! یادم است گاهی دست‌فروش های دوره گردی از شهرهای آذربایجان ِ ایران (جنوبی) می‌آمدند آستارا چیزی بفروشند، من از زبان خود ِ زن های آستارایی شنیده ام که می گویند «بی‌دنه تورک کیشی» یعنی «یک مرد ِ ترک» آمده بود. به قولی خودشان هم باور ندارند که ترک باشند!ـ

از طرفی، اقلیمن! نژادن! قیافتن! لهجتن! و فرهنگن! آستارایی ها شبیه آذربایجانی های آن «لنگه» اند. اگر همین خزر را هم بهانه کنیم، آذربایجانی‌های ایران هیچ اخت و نزدیکی با خزر ندارند. اما باکو شهر ساحلی خزر است.ـ

 

و دوران ِ کودکی‌ی من، زمانی که شبکه ی یک، یک ملا حرف می زد؛ می زدی دو، یک ملای دیگر؛ با PETPO، استرادا، موقام آخشامی، KOHCEPT، ینی فیلم لر، خالق چالقی آلت لر آنسامبولی، رسپوبلیکانین امکدار آرتیستی، کالخوز، زاوود، لنکران آستارا زونا سیندا هاوا توتولوپ آچیلاجاق، باکی دا و آبشرون یارماداسیندا، شاماخی شکی، قازاخ، کروف آباد (گنجه)، دانیشیر باکی ساعات اُن ایکی، سپری شد. در جام ملت های اروپای ۱۹۸۸ بازی فینال شوروی هلند،‌ نا خود آگاه طرف دار ِ شوروی بودم!ـ

وقتی برنامه کودک ایران شست و شوی مغزی پخش می‌کرد، مسکو دو یا مسکو یک، یک سریال خیلی قشنگ نیم ساعت روزانه پخش می کرد که در آن سه چهار دختر با سه چهار پسر دوست بودند. پسر ها در یک زیر هم کف (یا پارکینگ؟) با نمای آجر زنده گی می کردند و یادم است در آن چند تا وسیله موسیقی داشتند که تمرین می کردند. و دختر ها هم یواشکی و از راه دیگری می آمدند توی آن خانه. و خیلی خوش حال ام که با آن فرهنگ در آن سن آشنا شدم و مغزم با این اراجیف این ها پر نشد.ـ

و خب این مال همه ی مردم بود. یعنی هر خانواده ای پول داشت که یک تلویزیون معمولی بخرد، با این فرهنگ آشنا بود. نیاز به هیچ وسیله ی دیگری نبود.ـ

یادم است برای من عجیب بود وقتی می آمدم تهران منزل اقوام، و می دیدم زن ِ هم‌سایه وقتی دم ِ در می آید یک چادر سر ش می کند، یا روی تراس با حجاب می آید! آستارا این حرف ها نبود!ـ

و الان تعجب می کنم وقتی آستارا می روم و می بینم دختر ها و زن های همسایه با آستین رکابی و موی باز با آن بازوهای قطور شان نشسته اند در ایوان یا تراس و دارند هندوانه می خورند. و انگار نه انگار که من که از حیاط رد می شوم ممکن است ببینم! انگاری موضوع ِ جنسیت موضوعی حل شده است آن جا.

صادق هدایت در جایی نوشته بود (یا از او نقل شده بود) که به اش می گفتند توده ای است و کمونیست است و فلان؛ گفته بود من جایی گفتم که دختر بچه‌ی هفت هشت ساله ی آن ها را ببین! پیانو می نوازد ها!ـ

چیز ِ خوب را باید گفت خوب.ـ

سیطره‌ی هفتاد ساله‌ی حکومت ِ شوروی بر آذربایجان، هر چه بود، فرهنگ و تمدن ِ آن ها را تا حد ِ قابل ِ‌ توجهی اصلاح کرد و آموزه های مسخره و بی اصل و نسب منشانه‌ی مذهبی را در آن ها درست کرد. و این تمدن را در آن ها نهادینه کرد.ـ

آذربایجانی های آن لنگه (شمالی)، همه مسلمان و شیعه اند و خیلی هم علاقه مند به مسلمانی و شیعه بودن. اما در دورترین روستاها شان هم ندیده ام و نشنیده ام پیر زنی، وقتی نا محرم ببیند، چادر چاقچور کند! تصوری ندارند که «اشی!» مسلمان بودن ارتباطی به «ودکا» نخوردن ندارد.ـ

این مسائل در دولت های بی تمدنی مثل ایران و ترکیه، هرگز حل نشد و به نظر ِ من، عامل ِ هر چه بد بختی است بوده. در ترکیه هم اسلام گرایی با افراط است و هنوز نصف ِ زن ها محجبه!ـ

به نوشته ام به عنوان ِ یک متن ِ ویرایش شده ی علمی ننگرید ها! کامنت است و از دل پری.ـ

 

و در جاهایی که گردیده ام، اقلیم ِ حومه‌ی آستارا و دامنه‌ی کوه های تالش را، زیبا تر جایی دیده ام برای زیستن. یک طرف کوه باشد و جنگل، تو در دامنه‌ی جنگل باشی و منظره‌ی دشت و شالی‌زار و دریا را یک جا داشته باشی. هوای ات نه سرد باشد نه گرم. از جاده های کناری ات می گذری و زنان ِ دهاتی را ببینی با رنگ های شاد ِ لباس های شان، و مرغ و خروس و اردک و غاز و گوساله و گوسفند و بز که مثل ِ آموخته ها کنار ِ جاده به آرامی راه می‌روند.ـ

و نگذری از «چی باسترما»، «لَوَنگی»، «هشترخان»، «بِ‌چَ، فِ‌رَ»، «کت یاغی»، «رب ِ ازگیل»، «چولمک بالیغی»، «ک‌جَ‌لَ!»، «چینگیر»، «بادمجان لونگی»، «بورانی پلو»، «دستبیج بالغ». به قول شاعر: «احسنه الخالقین، سوتدی پیلو بالقین» ـ

پارسال بعد از کودتا، وقتی آن جا رفتیم، انگار اصلن اتفاقی نیفتاده! و برای مردم ِ «هودول» یا «سوغات محله» چه فرقی می کند که اصلن چه اتفاقی افتاده باشد؟ـ

بهشت رئیس جمهور می خواهد چه کار؟ـ