غزل ۷۲ سعدی
پایِ سرو ِ بوستانی در گِل است
سرو ِ ما را پایِ معنی در دل است
هر که چشماش بر چنان روی اوفتاد
طالعاش میمون و فالاش مقبل است
نیکخواهانام نصیحت میکنند.
خشت بر دریا زدن بیحاصل است
ای برادر! ما به گرداباندر ایم
و آن که شُنعَت میزند، بر ساحل است
شوق را بر صبر قوَّت غالب است
عقل را با عشق دعوی باطل است
نسبت ِ عاشق به غفلت میکنند
و آن که معشوقی ندارد غافل است!
دیده باشی تشنه مُستُعجِل به آب؟
جان به جانان همچنان مستعجل است
بَذل ِ جاه و مال و تَرک ِ نام و ننگ
در طریق ِ عشق، اوّلمنزل است
گر بمیرد طالبی در بند ِ دوست
سَهل باشد! زندگانی مشکل است
عاشقی میگفت و خوش خوش میگریست:
«جان بیاساید که جانان قاتل است»
سعدیا! نزدیک ِ رایِ عاشقان
خلق مجنون اند و مجنون عاقل است
غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی
شرح سطر به سطر
ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.
وزن:
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
paa ye sar vee boo s(e) taa nii dar ge las t
sar ve maa raa paa ye mae nii dar ge las t
Trackbacks/Pingbacks