غزل ۱۲۱ سعدی

با فراق‌ات چند سازم؟ برگ ِ تنهایی‌م نیست

دست‌گاه ِ صبر و پایاب ِ شکیبایی‌م نیست

 

ترسم از تنهایی احوال‌ام به رسوایی کشد

ترس ِ تنهایی ست؛ و ر نه بیم ِ رسوایی‌م نیست

 

مرد ِ گستاخی نی ام تا جان در آغوش‌ات کشم

بوسه بر پای‌ات دهم چون دست ِ بالایی‌م نیست

 

بر گل‌ات آشفته‌ام بگذار! تا در باغ وصل

زاغ‌بانگی می‌کُنم؛ چون بلبل آوایی‌م نیست

 

تا مصوَّر گشت در چشم‌ام خیال ِ رویِ دوست،

چشم ِ خودبینی ندارم؛ رویِ خودرایی‌م نیست

 

درد ِ دوری می‌کشم گر چه خراب افتاده‌ام

بار ِ جور ت می‌بَرم گر چه توانایی‌م نیست

 

طبع ِ تو سیر آمد از من، جایِ دیگر دل نهاد

من که را جویم که چون تو طبع ِ هرجایی‌م نیست

 

سعدی ِ آتش‌زبان ام. در غم‌ات سوزان چو شمع

با همه آتش‌زبانی، در تو گیرایی‌م نیست

غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی

شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

وزن:

فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

 

baa fe raa qat can d(e) saa zam bar ge tan haa yii m(e) nii st

das t(e) gaa hee sab ro paa yaa bee se kii baa yii m(e) nii st