یوسف اباذری، بعد از مرگ مرتضی پاشایی سخنرانی ئی کرده است که جنجال به پا کرد.
در باره سخنرانی اباذری، البته لحن تندش به کنار. مشکل من این است که تحلیلش هم تحلیل نامربوطی بود.

به طور مثال، هیچ اشاره ای در تحلیل به این که این شخص جوان بود، سرطان گرفت، به خاطر سرطان مرد، قبل از تاسوعا عاشورا بستری شد. در روزهای تعطیلات عاشورا تاسوعا همه در صفحه های اجتماعی دعا برای سلامتی اش کردند، به این مسائل هیچ اشاره ای نشده.

می خواهم بگویم این شخص فارغ از وضعیت، تنها به بیان نظرات خودش پرداخته.

و این آسیب جدیدی است. یعنی قشر نخبه، بسیار از تحلیل اجتماع عقب مانده.

در تحلیل واقعه تشییع جنازه ی پاشایی، شاید موسیقی ی این شخص، آخرین پارامتر باشد از لحاظ اهمیت.

در واقع یوسف اباذری نیامده بود که موضوع را تحلیل کند. نیامده بود دلیل این تاثر عجیب و غافلگیر کننده عمومی از این واقعه را واشکافی کند. نیامده بود موسیقی پاشایی را تحلیل کند. آمده بود که به این بهانه، حرف های خودش را بیان کند. حکایت سخن رانی است که در بیان صحبتش صداقت ندارد. و از وقایع و موضوعات، دستاویزی می یابد برای سخن گفتن تکراری خودش.

پوپولیسم و استفاده ی حکومت از آن، حرف صحیح و مهمی است. منتها این که در بسیاری موارد، دولت یا حکومت (همان طور که خود اباذری هم این ها را از هم تفکیک نکرد)، خودش هم از تحلیل و پیش بینی بعضی رویداد ها عاجز مانده.
یعنی به زبان دیگر خود حکومت هم انتظار نداشت که چنین تشنجی ایجاد شود.
و جالب است کسی که عبارت «- این (ماتحت) کجه؟ – کی می گه کجه؟ – مادر شوهر! – با تو لجه!» مهوش را نشانه ی ابتذال می داند، چرا آخرش می گوید «این جماعت به خاطر چی اومده بودن؟ به خاطر عمه ش که نیومده بودن!»
عمه؟ یعنی کسی که از ابتذال و عقب ماندگی و کم سوادی عمومی جامعه می نالد، عبارتی اندکی فخیم تر و غیر لات منشانه تر و غیر سکسیستی تر از «عمه» پیدا نکرده برای حالی کردن شنوندگان سخنرانی اش؟ تو که از عمه مثال می زنی فرق ات با آن لات های چاله میدانی و سوسول ها یی که به آنها اشاره کرده ای چیست آقای اباذری؟
به این عبارت توجه کنید: «دادم موسیقی پاشایی را تحلیل کردند و گفتند که مبتذل و مسخره و سطح پایین ترین در جهان است»
دادم تحلیل کردند! نام شخص تحلیل کننده همیشه مجهول است! عین حرفهای پامنبری که می شنویم که «دانشمندان و محققان بزرگترین دانشگاه های دنیا دریافته اند و اعتراف کرده اند که فلان!» حالا کدام دانشمند و کدام محقق کدام دانشگاه؟ معلوم نیست!
در میان اخبار و نوشته های آن روز ها جست و جو کردم که کدام موسیقی دان یا منتقد موسیقی سرشناس در کجا اظهار نظری چنین کرده؛ چیزی نیافتم. گویا شخص مطلعی که مایل به افشای نام خویش نبود، آمده است و نتایج این تحقیقاتش را انحصاری به این آقا داده است و سپس از صفحه ی گیتی محو شده است!
و دوباره این شیوه سخن گفتن را ناشی از ذهن عوامانه ای تلقی می کنم از سوی شخصی که از عوام اعلام انزجار می کند! خود را جامعه شناس بدانی؛ و در استدلال ات به سخیف ترین شیوه، بدون منبع و مرجع، نوعی موسیقی را به قطعیت مردود اعلام کنی به استناد تحلیلی که شخص یا اشخاص ناشناسی در باره فرم موسیقی و شعر و صدای فلان خواننده انجام داده اند و آن را مبتذل و احمقانه دانسته اند!
کوچه بازاری تر و سطح پایین تر از این سراغ دارید کسی بتواند صحبت کند؟

دولت برای سیاست زدایی متوسل به خوانندگان پاپ و هنرپیشه ها و لات ها و سوسول ها می شود. استفاده می کند، تشویق می کند؛ و مردم با حکومت به «این همانی با متجاوز» رسیده اند. درست.
حالا که چنین فضایی فراهم شده، روشنفکر چرا نتواند موج ایجاد کند و سیاستمدار را وادار کند که بر روی موج او سوار بشود
خب حالا که موج پوپولیسم ایجاد شده، حالا که صفحه ی سوتی های باحال ایرانی بیشتر از یک میلیون لایک دارد، خب؟ چرا میدان را خالی کرده ایم که کم سواد ها و سطحی ها پشت سر هم تولید محتوا کنند؟ و کسانی که حتا قادر به تایپ کردن کلمه های فارسی هم نیستند این محتوا ها را به دفعات در فیسبوک و اینستا و وایبر بازنشر کنند. چرا متوجه عطش دانستن و عطش نمایش دانسته ها در نسل نوجوان نشدیم؟ چرا نتوانستیم زبانی در این بستر ِ فراهم پیدا کنیم که به نوجوان ها بیاموزیم؟ چرا حرف هایشان را نشنیدیم؟
فیس بوک، اینستاگرام، وایبر و شبکه های دیگر، به شیوه خیلی سریعی دارند از کنترل خارج می شوند. هر کاربر، یک خبرگزاری شده. یک مرجع شده. یک منتقد شده. و به نظر من برنده کسی است که زود تر این ها را در سیطره ی خودش در بیاورد.
و البته حکومت تلاش هایش را در این باره شروع کرده. اما روشنفکر های ما؟ مثل همین اباذری، هنوز درک درستی از این پدیده های نوین ندارند.

روشنفکر های ما خودخواه و از خود متشکر هستند.

شاید بگوییم به خاطر محدودیت هایی که اعمال شده، و به خاطر همان هدف سیاست زدایی، حکومت به آدم هایی مثل پاشایی تریبون می دهد و به روشنفکر ها اجازه ی صحبت و تریبون لازم نمی دهد.

درست. دولت به کسی تریبون داد که می دانست نه ماه دیگر خواهد مرد. اما به نظر شما اباذری ها اگر تریبون داشته باشند چه خواهند کرد؟ به نظرم هیچ!
به جرئت می گویم که خوشحال هم هستم از این که چنین آدم هایی تریبونی هم ندارند! گوش کنید! در جواب دانشجویی که می گوید که هر کس سلیقه ای در گوش دادن به موسیقی دارد و شما نماینده مردم نیستید می گوید:
«معلومه من نماینده مردم نیستم. شما این مردمید. من کسی هستم که می گویم این مردم ابله اند. معلومه من نماینده این مردم نیستم. از وقتی که این یارو مُرده، خفه کرده ن همه ی این ملت رو!»
نظر من را می خواهید می گویم این آدم ها همان بهتر که کاره ای نشدند!

قبول که موسیقی نوع پاشایی یا … موسیقی سطح پایین و به قولی مبتذلی است.
خب به فرض که کلاسیک و باریتون و جاز و بلوز و سنتی و مقامی و … هم ارائه و تدریس بشوند. و به فرض که مثلن موسیقی کلاسیک اروپایی طرفدار بیشتری هم پیدا کند بین مردم. که چه بشود؟ یعنی چه تفاوتی دارد؟
منظورم این است که ما قادر نیستیم هفتاد میلیون جمعیت را از لحاظ سلیقه ی موسیقایی و سواد ادبی و … تغییر دهیم. نیازی به این کار هم نیست. ما تنها کاری که می توانیم بکنیم، آن هم اگر خیلی زرنگ و کاردان باشیم، این است که بتوانیم به آن شکل بدهیم و در جهت لازم (یا صحیح) قرار دهیم.
چه کاری کرده ایم که حرف هایمان بین مردم خریدار داشته باشد؟ کدام صفحه را ایجاد کرده ایم در فیسبوک یا اینستاگرام که تولید محتوای فاخر بکند و (یک میلیون پیشکش،) صد هزار لایک داشته باشد؟
عادت کرده ایم به حرف مفت زدن. به این که کتاب چاپ کنیم با تیراژ هزار نسخه، پانصد نسخه اش را ناشر داخل کارتن به خودمان تحویل دهد که ببر بفروش یا هدیه بده! دویست نسخه اش را در نمایشگاه کتاب بتواند بفروشد، صد و پنجاه تا داخل انبار ناشر خاک بخورد و صد و پنجاه جلد دیگر هم که به خاطر مسائل پِرت ِ کاغذ و صحافی و دله دزدی اصلن تولید نشده!
بعد بنشینیم بگوییم این مردم بی فرهنگ هستند و کتاب نمی خوانند و میانگین مطالعه در ایران در سال چند دقیقه است!
مردمی که تمام مدت بیداریشان موبایل و تبلتشان دستشان است و در شبکه های اجتماعی مطلب می خوانند و مطلب شیر می کنند، آیا این ها مطالعه به حساب نمی آید؟ ما و شما چه سهمی از محتوایی که در همین پیغام های وایبری و اینستاگرامی و فیسبوکی دائم منتشر و بازنشر می شود داشته ایم؟ چه مطلبی تولید کردیم که چند نفر خوششان بیاید و شِیر کنند؟
از نسلی که دهه هفتاد به بعد به دنیا آمده انتظاری نیست که کتاب های شاملو را یا هدایت را یا فروغ را خوانده باشد. اما ما که خوانده ایم چرا از آن ها انتخاب و استاتوس نکردیم که الان در گروه های وایبری هر روز بارها ببینیم که نوشته اند چه خوش گفت صادق هدایت، یا بقول زنده یاد شاملو و چه نیکو گفت فروغ فرخ زاد؛ و زیر آن هر چه متن بی ربط است!
شما چه مفهومی از هابرماس یا از هایدگر یا از فوکو یا از ژیل دلوز یا از پل ریکور یا از ویتگنشتاین یا از دریدا گزین کردی و به زبان ساده توضیح دادی و استاتوس کردی که ببینی مردم استقبال می کنند یا خیر؟
اگر من و تو را روشنفکر فرض کنیم، من و تو از جامعه عقب مانده ایم. به هزار و یک دلیل. یکی به خاطر این که حکومت نهاد های آموزنده را تضعیف کرده و دانشگاه و مطبوعات را محدود کرده، دیگری این که خودمان هم به عنوان روشنفکر، و کسی که باید برای شناخت اطرافش و جامعه اش زحمت بیشتری از آدم غیر روشنفکر بکشد، این کار را نکرده ایم. و خودمان را دیر به دیر به روز آوری می کنیم.

جامعه، آن چیزی است که هست. نه آن چیزی که بهتر است باشد.
و مای روشنفکر اگر قصد اصلاح آن را داریم آن را باید به درستی بشناسیم. که در این کار کوتاهی کرده ایم.
مشخص است که ابزاری هم به دست ما بدهند مدت زیادی فرصت سوزی خواهیم کرد تا سعی و خطا کنیم.
گویا این موضوع فقط مربوط به ایران نیست. اباذری در باره تشییع جنازه کی یر کگور هم گفت که سه نفر بوده اند!
البته این از انفعال ما ست که دلیل می آوریم که برای تشییع جنازه ی کی یر کگارد همین سه نفر هم کافی است و ما از ابتذال به دور هستیم! وگرنه سال هفتاد و نه همین تشییع جنازه ی باشکوه (و شاید از این هم باشکوه تر) برای احمد شاملو هم برگزار شد. تازه آن موقع نه عکس سلفی گرفتنی بود و در اینستاگرام گذاشتنی که مردم بیایند داخل جماعت تشییع جنازه کنند و عکس بگذارند مراسم تشییع جنازه فلانی همین الان یهویی!

اما کسی چنین تشییع جنازه شایانی را به حساب پوپولیزم نگذاشت! روشنفکران ما (غیر حسودها) هم از این موضوع خرسند بودند. حالا کی یر کگور سه نفر تشییع کننده داشته دلیل نمی شود که هر کس دوستدار زیادی داشته باشد بد است!

خلاصه این که ما از مخاطب و از اقبال عمومی بی نیاز نیستیم.
کار سخت ما این است که چطور بتوانیم آموزه هایمان را و آن چه فکر می کنیم درست است را با اقبال عمومی هم همراه کنیم.
و چون سخت است، و چون کار می برد، و چون برای این که بتوانیم آموزه هایمان را به زبان ساده و عامه فهم بگوییم، لازم است که آنها را به خوبی فهمیده باشیم، ساده تر آن است که بگوییم مردم ابله هستند و خلاص!

صدای سخنرانی یوسف اباذری و پرسش و پاسخ بعد از آن