یوسف اباذری، بعد از مرگ مرتضی پاشایی سخنرانی ئی کرده است که جنجال به پا کرد.
در باره سخنرانی اباذری، البته لحن تندش به کنار. مشکل من این است که تحلیلش هم تحلیل نامربوطی بود.
به طور مثال، هیچ اشاره ای در تحلیل به این که این شخص جوان بود، سرطان گرفت، به خاطر سرطان مرد، قبل از تاسوعا عاشورا بستری شد. در روزهای تعطیلات عاشورا تاسوعا همه در صفحه های اجتماعی دعا برای سلامتی اش کردند، به این مسائل هیچ اشاره ای نشده.
می خواهم بگویم این شخص فارغ از وضعیت، تنها به بیان نظرات خودش پرداخته.
و این آسیب جدیدی است. یعنی قشر نخبه، بسیار از تحلیل اجتماع عقب مانده.
در تحلیل واقعه تشییع جنازه ی پاشایی، شاید موسیقی ی این شخص، آخرین پارامتر باشد از لحاظ اهمیت.
در واقع یوسف اباذری نیامده بود که موضوع را تحلیل کند. نیامده بود دلیل این تاثر عجیب و غافلگیر کننده عمومی از این واقعه را واشکافی کند. نیامده بود موسیقی پاشایی را تحلیل کند. آمده بود که به این بهانه، حرف های خودش را بیان کند. حکایت سخن رانی است که در بیان صحبتش صداقت ندارد. و از وقایع و موضوعات، دستاویزی می یابد برای سخن گفتن تکراری خودش.
پوپولیسم و استفاده ی حکومت از آن، حرف صحیح و مهمی است. منتها این که در بسیاری موارد، دولت یا حکومت (همان طور که خود اباذری هم این ها را از هم تفکیک نکرد)، خودش هم از تحلیل و پیش بینی بعضی رویداد ها عاجز مانده.
یعنی به زبان دیگر خود حکومت هم انتظار نداشت که چنین تشنجی ایجاد شود.
و جالب است کسی که عبارت «- این (ماتحت) کجه؟ – کی می گه کجه؟ – مادر شوهر! – با تو لجه!» مهوش را نشانه ی ابتذال می داند، چرا آخرش می گوید «این جماعت به خاطر چی اومده بودن؟ به خاطر عمه ش که نیومده بودن!»
عمه؟ یعنی کسی که از ابتذال و عقب ماندگی و کم سوادی عمومی جامعه می نالد، عبارتی اندکی فخیم تر و غیر لات منشانه تر و غیر سکسیستی تر از «عمه» پیدا نکرده برای حالی کردن شنوندگان سخنرانی اش؟ تو که از عمه مثال می زنی فرق ات با آن لات های چاله میدانی و سوسول ها یی که به آنها اشاره کرده ای چیست آقای اباذری؟
به این عبارت توجه کنید: «دادم موسیقی پاشایی را تحلیل کردند و گفتند که مبتذل و مسخره و سطح پایین ترین در جهان است»
دادم تحلیل کردند! نام شخص تحلیل کننده همیشه مجهول است! عین حرفهای پامنبری که می شنویم که «دانشمندان و محققان بزرگترین دانشگاه های دنیا دریافته اند و اعتراف کرده اند که فلان!» حالا کدام دانشمند و کدام محقق کدام دانشگاه؟ معلوم نیست!
در میان اخبار و نوشته های آن روز ها جست و جو کردم که کدام موسیقی دان یا منتقد موسیقی سرشناس در کجا اظهار نظری چنین کرده؛ چیزی نیافتم. گویا شخص مطلعی که مایل به افشای نام خویش نبود، آمده است و نتایج این تحقیقاتش را انحصاری به این آقا داده است و سپس از صفحه ی گیتی محو شده است!
و دوباره این شیوه سخن گفتن را ناشی از ذهن عوامانه ای تلقی می کنم از سوی شخصی که از عوام اعلام انزجار می کند! خود را جامعه شناس بدانی؛ و در استدلال ات به سخیف ترین شیوه، بدون منبع و مرجع، نوعی موسیقی را به قطعیت مردود اعلام کنی به استناد تحلیلی که شخص یا اشخاص ناشناسی در باره فرم موسیقی و شعر و صدای فلان خواننده انجام داده اند و آن را مبتذل و احمقانه دانسته اند!
کوچه بازاری تر و سطح پایین تر از این سراغ دارید کسی بتواند صحبت کند؟
دولت برای سیاست زدایی متوسل به خوانندگان پاپ و هنرپیشه ها و لات ها و سوسول ها می شود. استفاده می کند، تشویق می کند؛ و مردم با حکومت به «این همانی با متجاوز» رسیده اند. درست.
حالا که چنین فضایی فراهم شده، روشنفکر چرا نتواند موج ایجاد کند و سیاستمدار را وادار کند که بر روی موج او سوار بشود
خب حالا که موج پوپولیسم ایجاد شده، حالا که صفحه ی سوتی های باحال ایرانی بیشتر از یک میلیون لایک دارد، خب؟ چرا میدان را خالی کرده ایم که کم سواد ها و سطحی ها پشت سر هم تولید محتوا کنند؟ و کسانی که حتا قادر به تایپ کردن کلمه های فارسی هم نیستند این محتوا ها را به دفعات در فیسبوک و اینستا و وایبر بازنشر کنند. چرا متوجه عطش دانستن و عطش نمایش دانسته ها در نسل نوجوان نشدیم؟ چرا نتوانستیم زبانی در این بستر ِ فراهم پیدا کنیم که به نوجوان ها بیاموزیم؟ چرا حرف هایشان را نشنیدیم؟
فیس بوک، اینستاگرام، وایبر و شبکه های دیگر، به شیوه خیلی سریعی دارند از کنترل خارج می شوند. هر کاربر، یک خبرگزاری شده. یک مرجع شده. یک منتقد شده. و به نظر من برنده کسی است که زود تر این ها را در سیطره ی خودش در بیاورد.
و البته حکومت تلاش هایش را در این باره شروع کرده. اما روشنفکر های ما؟ مثل همین اباذری، هنوز درک درستی از این پدیده های نوین ندارند.
روشنفکر های ما خودخواه و از خود متشکر هستند.
شاید بگوییم به خاطر محدودیت هایی که اعمال شده، و به خاطر همان هدف سیاست زدایی، حکومت به آدم هایی مثل پاشایی تریبون می دهد و به روشنفکر ها اجازه ی صحبت و تریبون لازم نمی دهد.
درست. دولت به کسی تریبون داد که می دانست نه ماه دیگر خواهد مرد. اما به نظر شما اباذری ها اگر تریبون داشته باشند چه خواهند کرد؟ به نظرم هیچ!
به جرئت می گویم که خوشحال هم هستم از این که چنین آدم هایی تریبونی هم ندارند! گوش کنید! در جواب دانشجویی که می گوید که هر کس سلیقه ای در گوش دادن به موسیقی دارد و شما نماینده مردم نیستید می گوید:
«معلومه من نماینده مردم نیستم. شما این مردمید. من کسی هستم که می گویم این مردم ابله اند. معلومه من نماینده این مردم نیستم. از وقتی که این یارو مُرده، خفه کرده ن همه ی این ملت رو!»
نظر من را می خواهید می گویم این آدم ها همان بهتر که کاره ای نشدند!
قبول که موسیقی نوع پاشایی یا … موسیقی سطح پایین و به قولی مبتذلی است.
خب به فرض که کلاسیک و باریتون و جاز و بلوز و سنتی و مقامی و … هم ارائه و تدریس بشوند. و به فرض که مثلن موسیقی کلاسیک اروپایی طرفدار بیشتری هم پیدا کند بین مردم. که چه بشود؟ یعنی چه تفاوتی دارد؟
منظورم این است که ما قادر نیستیم هفتاد میلیون جمعیت را از لحاظ سلیقه ی موسیقایی و سواد ادبی و … تغییر دهیم. نیازی به این کار هم نیست. ما تنها کاری که می توانیم بکنیم، آن هم اگر خیلی زرنگ و کاردان باشیم، این است که بتوانیم به آن شکل بدهیم و در جهت لازم (یا صحیح) قرار دهیم.
چه کاری کرده ایم که حرف هایمان بین مردم خریدار داشته باشد؟ کدام صفحه را ایجاد کرده ایم در فیسبوک یا اینستاگرام که تولید محتوای فاخر بکند و (یک میلیون پیشکش،) صد هزار لایک داشته باشد؟
عادت کرده ایم به حرف مفت زدن. به این که کتاب چاپ کنیم با تیراژ هزار نسخه، پانصد نسخه اش را ناشر داخل کارتن به خودمان تحویل دهد که ببر بفروش یا هدیه بده! دویست نسخه اش را در نمایشگاه کتاب بتواند بفروشد، صد و پنجاه تا داخل انبار ناشر خاک بخورد و صد و پنجاه جلد دیگر هم که به خاطر مسائل پِرت ِ کاغذ و صحافی و دله دزدی اصلن تولید نشده!
بعد بنشینیم بگوییم این مردم بی فرهنگ هستند و کتاب نمی خوانند و میانگین مطالعه در ایران در سال چند دقیقه است!
مردمی که تمام مدت بیداریشان موبایل و تبلتشان دستشان است و در شبکه های اجتماعی مطلب می خوانند و مطلب شیر می کنند، آیا این ها مطالعه به حساب نمی آید؟ ما و شما چه سهمی از محتوایی که در همین پیغام های وایبری و اینستاگرامی و فیسبوکی دائم منتشر و بازنشر می شود داشته ایم؟ چه مطلبی تولید کردیم که چند نفر خوششان بیاید و شِیر کنند؟
از نسلی که دهه هفتاد به بعد به دنیا آمده انتظاری نیست که کتاب های شاملو را یا هدایت را یا فروغ را خوانده باشد. اما ما که خوانده ایم چرا از آن ها انتخاب و استاتوس نکردیم که الان در گروه های وایبری هر روز بارها ببینیم که نوشته اند چه خوش گفت صادق هدایت، یا بقول زنده یاد شاملو و چه نیکو گفت فروغ فرخ زاد؛ و زیر آن هر چه متن بی ربط است!
شما چه مفهومی از هابرماس یا از هایدگر یا از فوکو یا از ژیل دلوز یا از پل ریکور یا از ویتگنشتاین یا از دریدا گزین کردی و به زبان ساده توضیح دادی و استاتوس کردی که ببینی مردم استقبال می کنند یا خیر؟
اگر من و تو را روشنفکر فرض کنیم، من و تو از جامعه عقب مانده ایم. به هزار و یک دلیل. یکی به خاطر این که حکومت نهاد های آموزنده را تضعیف کرده و دانشگاه و مطبوعات را محدود کرده، دیگری این که خودمان هم به عنوان روشنفکر، و کسی که باید برای شناخت اطرافش و جامعه اش زحمت بیشتری از آدم غیر روشنفکر بکشد، این کار را نکرده ایم. و خودمان را دیر به دیر به روز آوری می کنیم.
جامعه، آن چیزی است که هست. نه آن چیزی که بهتر است باشد.
و مای روشنفکر اگر قصد اصلاح آن را داریم آن را باید به درستی بشناسیم. که در این کار کوتاهی کرده ایم.
مشخص است که ابزاری هم به دست ما بدهند مدت زیادی فرصت سوزی خواهیم کرد تا سعی و خطا کنیم.
گویا این موضوع فقط مربوط به ایران نیست. اباذری در باره تشییع جنازه کی یر کگور هم گفت که سه نفر بوده اند!
البته این از انفعال ما ست که دلیل می آوریم که برای تشییع جنازه ی کی یر کگارد همین سه نفر هم کافی است و ما از ابتذال به دور هستیم! وگرنه سال هفتاد و نه همین تشییع جنازه ی باشکوه (و شاید از این هم باشکوه تر) برای احمد شاملو هم برگزار شد. تازه آن موقع نه عکس سلفی گرفتنی بود و در اینستاگرام گذاشتنی که مردم بیایند داخل جماعت تشییع جنازه کنند و عکس بگذارند مراسم تشییع جنازه فلانی همین الان یهویی!
اما کسی چنین تشییع جنازه شایانی را به حساب پوپولیزم نگذاشت! روشنفکران ما (غیر حسودها) هم از این موضوع خرسند بودند. حالا کی یر کگور سه نفر تشییع کننده داشته دلیل نمی شود که هر کس دوستدار زیادی داشته باشد بد است!
خلاصه این که ما از مخاطب و از اقبال عمومی بی نیاز نیستیم.
کار سخت ما این است که چطور بتوانیم آموزه هایمان را و آن چه فکر می کنیم درست است را با اقبال عمومی هم همراه کنیم.
و چون سخت است، و چون کار می برد، و چون برای این که بتوانیم آموزه هایمان را به زبان ساده و عامه فهم بگوییم، لازم است که آنها را به خوبی فهمیده باشیم، ساده تر آن است که بگوییم مردم ابله هستند و خلاص!
صدای سخنرانی یوسف اباذری و پرسش و پاسخ بعد از آن
درود و سپاس
از تحلیل منطقی و بی غرض شما لذت بردم و در تکمیل نوشتار شما بنویسم که تا زمانی که این تک صدایی وجود دارد درجا خواهیم زد …
سپاس بابت توجه تان
با وجود این که با تمام قسمت ها همدل نیستم ولی درود … تحلیل خوبی بود …
شاید بی ربط باشه به موضوع ولی مدتیه ذهنم درگیر این مساله ست که ممکنه قسمتی از مشکلاتی که ما در خصوص جامعه شناسان وطنی داریم بر می گرده به روال آموزشیشون … یعنی کسانی که در علوم انسانی تحصیلات عالیه کردند – که طبعا قراره پایه ریزان و نحلیلگران مسائل اجتماعی و سیاسی ما باشند – برخاسته از شاخه ی ” علوم انسانی ” در دوره ی متوسطه هستند … و همونطور که در جریانید ریاضیات در این رشته از همون سالهای ابتدایی تصیلاتشون بسیار کمرنگه و فکر می کنم گزینش کسانی که قراره نخبگان سیاسی و اجتماعی ما باشند مبتنی بر بی توجهی به این مساله ست که : هر کس ریاضیاتش قوی باشه ، فلسفیدنش هم قویه ( البته این صرفا اعتقاد بنده ست )
درود دوست گرامی من با توجه به تخصص و تحصیلم (در زمینه ی موسیقی، هارمونی آهنگسازی کلاسیک و کنترپوان) نظر می دهم. متاسفانه این قسمت از گفته های شما که فرموده اید حرف جناب اباذری در مورد موسیقی ایشان نمی تواند مستند باشد. عرض می کنم صد در صد حق با جناب اباذری است. موسیقی مرحوم پاشایی و نه فقط او آنچه به عنوان موئیقی نسل جوان با صداهای تودماغی و ناله مانند باب شده نه فط علمی نیست نه فقط از نظر خوراک موسیقیایی ارزش مثبت و مفیدی ندارد بلکه کاملا مضر است. دویت عزیز داریم بحث علمی می کنیم درست است؟ من نمی آیم در رشته ی شما دخالت کنم چون بلد نیستم چون دانش آن را ندارم. شما نیز به همین منوال نباید وارد مباحث تخصصیمرتبط با موسیقی شوید و یا از عقیده ی شخصی خود دفاع کند (که خوشبختانه چنین کاری نکرده اید و این جای تقدیر دارد)
دوست محترم و خردمندم. موسیقی خوب و صدای خوب از منظر فیزیک صوت و علم موسیقی تعریف دقیق دارد. کسی نمی تواند بگوید به نظر من صدای اره برقی زیباست و این نظر شخصی من است. چنین شخصی قطعا مشکل دارد و باید درمان شود. صدای خوب صدایی رسا و دارای هارمونیک های منظم و سام از منظر فیزیک صداهاست. من در مورد سایر تحلیل های آقای اباذری نظری نمی دهم چون دانشی در این زمینه ندارم ام حقیقتا تحلیل کارشناس ایشان در زمینه ی این نوع موسیقی که باب شده، دقیق و درست است و باید پرسید چرا این نوع موسیقی به راحتی مجوز می گیرد و به راحتی در همه ی رسانه ها اجازه ی انتشار دارد اا در مقابل موسیقی فاخر و همراه با اندیشه و زحمت فراوان نمی تواند سانه داشته باشد.
با تشکر از توجه شما دوست عزیز و خردمند.
سپاس بابت توجه تان. آموختم.
برای دوست نازنینم سهیل. در پاسخ به متن «درباره یوسف اباذری و مرتضی پاشایی»
این متن بیشتر یک پاسخ شفاهی است و به دلیل وسعت مطالب مطرح شده توسط شما به صورت پراکنده و تا حد ممکن بر اساس ترتیب مطالب بیان شده در مطلب http://soheil.tv/abazari-pashaei/ است. متنهای هایلایت شده نقل قول مستقیم از متن سهیل است.
طرح مسئله و توصیف زمینه با نیمنگاهی به ترمینولوژی عمران(context) به این دلیل انجام شده که وجه اشتراک تخصصی من و شما همین رشته است. و اما بعد:
سوال اصلی این است که برای رشتههای علوم انسانی تا چه حد اصالت قایل هستیم؟
تفاوت علوم انسانی و علوم طبیعی(علوم دقیقه) از زمان دیلتای تا امروز هنوز محل مناقشه است. اما وجه بارز آن از دید گادامر و بسیاری دیگر از اندیشمندان علاوه بر روششناسی و میزان دقت در یافتهها، نسبیت و تبعیت آن از فرهنگ و از همه مشهودتر عدم تفاوت بین شناسا و موضوع شناخت است. به عبارت سادهتر در علوم انسانی بر خلاف فیزیک، شیمی، ریاضی و … موضوع شناخت با شناسا یکی است. پس انسان قرابت نزدیکی با چنین علومی پیدا کرده و چون موضوع شناخت خودش است احساس میکند که نسبت به موضوع عالم است. این امر باعث میشود من و شما نتوانیم پوپوف، ترزاقی و در داخل طاحونی و بهنیا و …. را از نظر علمی تحلیل کنیم، اما نیچه و فوکو و اباذری و … را به راحتی، نه صرفاً از نظر اخلاقی و شخصیتی بلکه از نظر علمی قضاوت میکنیم. البته این امر تا حدی به ذات علوم انسانی بازمیگردد، اما درواقع علوم انسانی مانند جامعهشناسی، روانشناسی و … علم به معنای Science هستند، چرا که از روش علمی استفاده میکنند.
سعی میکنم با این مقدمه به مواردی از متن اصلی با نقل قول مستقیم در حد بضاعت پاسخ دهم، البته اگر صرفاً از لحن تند اباذری یا بداخلاقی یا شخصیتش انتقاد میشد «در باره سخنرانی اباذری، البته لحن تندش به کنار.» اساساً از نظر من نظر شخصی تلقی میشد و جای نقد نداشت و وارد این دیالوگ نمیشدم، اما مسئله من از آنجا آغاز میشود که «مشکل من این است که تحلیلش هم تحلیل نامربوطی بود.»
این که اباذری به مباحثی مانند « به طور مثال، هیچ اشاره ای در تحلیل به این که این شخص جوان بود، سرطان گرفت، به خاطر سرطان مرد، قبل از تاسوعا عاشورا بستری شد. در روزهای تعطیلات عاشورا تاسوعا همه در صفحه های اجتماعی دعا برای سلامتی اش کردند، به این مسائل هیچ اشاره ای نشده.» اشاره نکرده، به این دلیل است که سطح تحلیل سطح کلان بوده است، یک نکته این است که شما از اساس استدلال خودت و دلایل ژورنالیستی که خود من هم بسیاری از آنها را به کار بردهام، مبنا گرفتی و نظر یک جامعهشناس متخصص در یک فضای دانشگاهی را نقد کردی. این کار از بنیان به این دلیل مشکل دارد که اباذری در یک جمع دانشگاهی و در محیط دانشگاه با مخاطبینی دانشجو طرف بود نه عامه مردم.
توضیح داخل پرانتز نظر خودم پیرامون :
( دانشجوی ما با عامه مردم تفاوتی ندارد: (نتیجه تحقیق خودم) شاید اشتباه اباذری عدم تشخیص این موضوع بود!!!
در پژوهشی به نام مخاطبشناسی فرهنگی و دینی دانشگاههای کشور با کارفرمایی وزارت آموزش عالی، و اجرای دانشگاه گیلان در سال ۸۵ در کل کشور انجام شد که مدیر اجرایی آن خودم بودم، یکی از نتایج فرعی این پژوهش که از نظر نمونهگیری بسیار معتبر و معرف کل دانشجویان زمان خود بود (با روش نمونهگیری احتمالی خوشهای و نمونه ۲۰۰۰ نفری) این بود که قشر دانشجوی آن زمان (یعنی پس از سپری کردن دوره اصلاحات) واجد خردهفرهنگ دانشجویی نیست. یعنی پراکندگی فرهنگی دانشجویان مانند خود جامعه بود، دانشجویان نه با جامعه خود از نظر فرهنگی تفاوت عمده دارند و نه حتی ادعای آن را دارند. از نتایج این تحقیق که یک پرسشنامه ۵ صفحهای داشت بسیار جالب است که بیشترین کتابی که دانشجویان در پرسشهای باز مطالعه میکردند مفاتیحالجنان اعلام شد. که البته آن هم معتقد به مطالعه آن نبودند چون بیشتر کسانی که معتقد به دعا بودند بیان میکردند که نیازی به خواندن کتاب دعا هم نیست بلکه به زبان فارسی دعا میکردند. نویسندههای مورد علاقهی آنها شریعتی و مطهری بودند در حالی که در سوالات باز تلهاندازی حتی یک کتاب از آنها نام نمیبردند. نتیجهگیری من از این بخش فرعی این است که اباذری در محیطی قرار گرفت (البته نه از روی ناآگاهی) که در تمام جهان، از هند و پاکستان و کره جنوبی تا فرانسه و آمریکا به شدت معتقد به خردهفرهنگی مستقل و بالاتر از جامعه است. )
در چنین محیطی اباذری نظرات علمی خود را بیان میکند و انتظار بازخورد علمی دارد، در آن جلسه، قبل از اباذری سخنرانیهایی شد که از نظریهپردازان بسیاری صحبت به میان آمد، یعنی یک بحث آکادمیک بود، اما مخاطب یک مخاطب عام. جالب است که هیچ کدام از سخنان اساتید پیش از اباذری رسانهای نشد اما سخنان اباذری رسانهای شد، نه به این دلیل که حاوی عبارات چالهمیدانی بود بلکه به این دلیل که مخالف جریان اصلی بود. مواردی را که حضرتعالی اشاره کردی مانند سرطان گرفتن، جوان بودن، تاسوعا عاشورا، روزهای تعطیل، دعا و ….. همگی تأییدی است بر استدلال اباذری. یعنی حاکمیت چه به صورت خودآگاه، و چه بر اساس استراتژیهای نانوشته، موجسازی و موجسواری کرده است. البته این حرکت تیغی دو لبه است، به همین خاطر گاهی نیروی انتظامی از ترس وارونه شدن داستان اقدامات خشن انجام میدهد. چون برنامهای مدون وجود ندارد. درواقع این یک پیشبینی است نه توهم توطئه. درادامه استفاده از عبارت «میخواهم بگویم این شخص فارغ از وضعیت، تنها به بیان نظرات خودش پرداخته.» برای من بسیار عجیب است. سهیل جان یک مثال: همانطور که از ماهیت بتن یک دانشآموخته عمران درکی دارد و یک فرد عامی هرگز به عمق موضوع و آزمایشات انجام شده آگاه نیست و اساساً توضیح این امر که طرح اختلاط یک صورتبندی تجربی است برای یک رهگذر بسیار دشوار است، برای اباذری هم بسیار دشوار است که بگوید منظور از پوپولیسم، منظور از یکی شدن متجاوز و قربانی مستند به نظریههای بسیار پیچیده جامعهشناختی و روانشناسی است. چون میبایست چنین زمینه علمی در مدعوین وجود میداشت. نظر یک جامعهشناس اگر جامعهشناسی را یک علم بدانیم، و جامعهشناس را یک متخصص و برای چنین تخصصی ارزش قائل باشیم، یک نظر تخصصی است. حتی نظر شخصیِ فردی مثل اباذری که در نظریه فرهنگی اگر در ایران اول نباشد جزو ۳ نفر اول است، یک نظر تخصصی است، دقیقاً به همان دلیل که نظر شخصی یک مهندس عمران در یک ساختمان نظر شخصی تلقی نمیگردد بلکه نظر یک کارشناس تلقی میگردد. پوپولیسم در جامعهشناسی مفهومی نیست که صرفاً با معنای لغوی آن درک شود. پوپولیسم که امروز وِرد زبان همهی ماست امری است که در نهایت به فاشیسم منجر میشود. فاشیسمی که درواقع نقطه تلاقی سرمایهداری ساختنیافته و پوپولیسم است(کتاب فاشیسم، مفر جامعه سرمایهداری-کونل، راینهارد را لطفا بخوانید). نمونه برجسته آن در کشوری مانند آلمان که قلب تمدن اروپا بود به وقوع میپیوندد.
همچنین، مسأله سیاستزدایی یک نظریه مهم جامعهشناسی سیاسی است، به طور مختصر میتوان سیاستزدایی و سیاستزدگی را دو پدیده مبتلابه جامعه دانست که قدرتهای حاکم اغلب به دومی علاقه دارند، چرا چون سیاستزدایی به انفعال خطرناک جامعه منجر میشود(البته این امر یک امر مطلق نیست)، در حالی که نتیجه مقطعی سیاستزدگی انفعال مقطعی و موقت است. سیاستزدایی از روشهای متداول حکومتهای توتالیتر(تمامیتخواه) قرن بیستم بوده و جامعه ایران نه یک توتالیتر کامل اما واجد بسیاری از ویژگیهای تمامیتخواهی است. بنابراین حکومت ایران حداقل از زمان خاتمی تا امروز به صورت برنامهریزی شده سیاستزدایی میکند.
در این جا ذکر یک نکته ضروری است، تفاوت عمدهای بین روشنفکر و یک آکادمیسین وجود دارد. یکی از مفروضات اشتباه حضرتعالی اینهمانی دانستن قشر نخبه و روشنفکر با یک فرد آکادمیک است. این که آیا اباذری یک نخبه است؟ یک روشنفکر است؟ یا نه دراین تحلیل نمیگنجد اما در موقعیت مورد بحث یک دانشگاهی بود و به همین دلیل دعوت شده بود. پس انتظار از او این بود که در مقام یک دانشگاهی صحبت کند. البته این که نقد شخصیت کنیم مختاریم. درواقع حق ما و هر انسانی است که نسبت به بیانات و لحن یک فرد موضع داشتهباشیم. به همین خاطر من از دید خودم عصبانیت اباذری در آن سخنرانی را مانند عصبانیت خودم در کارگاه ساختمانی و روز بتن ریزی میدانم، زمانی که ناظر پروژهای هستم که پیمانکار و کارگر و متصدی پمپ بتن و … با این که همگی مجوز رسمی کار خودشان را دارند اما مرتب در داخل مخزن تراکمیکسر آب ریخته و معتقدند «بتن شلش بهتر است»، و علیرغم تذکرات و اشاره من به مبانی علمی ساخت بتن باز هم کارگر میگوید «مهندس اگر بتن کرمو در بیاد تقصیر خودته». در این صورت بنده در بهترین حالت حرفهایی بدتر از اباذری خواهم زد.
از قضا بر خلاف بیان شما اباذری آمده بود که موضوع را تحلیل کند، او تمام تلاش خود را کرده بود که موضوع را نادیده بگیرد، حتی این غافلگیری عمومی چه بسا برای او غافلگیرکننده نبوده، چون مبانی جامعهای که او میشناسد نتیجهای غیر از این نخواهد داشت. این جمله شما «آمده بود که به این بهانه، حرف های خودش را بیان کند. حکایت سخن رانی است که در بیان صحبتش صداقت ندارد. و از وقایع و موضوعات، دستاویزی می یابد برای سخن گفتن تکراری خودش.» نه تنها قضاوتی است که خود اغلب از آن پرهیز میکنی بلکه در مورد متن مورد نظر دقیقاً حاوی اشکالی است که خود شما و بسیاری بر اباذری وارد کردهاند، یعنی عصبانیت. با این تفاوت که اباذری از بیشتر شدن آب بتن و متخلخل شدن آن عصبانی بود اما شما از بیشخصیتی ناظر پروژه عصبانی شدی که چرا فریاد میزند. اباذری با پیشینهی روشنی که دارد چه نیازی دارد که حرفهای شخصی خودش را مطرح کند، و به نظر شما عدم صداقت او از کجا ناشی میشود؟ از منافعی که دارد؟ جالب است که شما حاکمیت را با تمام منافع پنهان و آشکار در موضوع مورد نظر تبرئه میکنی اما اباذری را که یک فرد حقیقی و در مقام یک متخصص اظهار نظر میکند(چه درست چه غلط) تخطئه میکنی!!!
در مورد پوپولیسم و مفهوم آن و نتایج آن پیشتر گفتم اما در مورد اینهمانی پنداشتن دولت-حکومت یک نقد اساسی به این جمله که آوردی وارد است:
«منتها این که در بسیاری موارد، دولت یا حکومت (همان طور که خود اباذری هم این ها را از هم تفکیک نکرد)، خودش هم از تحلیل و پیش بینی بعضی رویداد ها عاجز مانده».
باید عرض کنم که مبنای حضرتعالی از تفکیک حکومت از دولت چیست، این بحث تمایز حکومت از دولت که برای شما بسیار بدیهی است، بر اساس کدام چهارچوب علمی، یا منطقی و یا نظری حادث شده است؟ به نظر شما حکومت در ایران از دولت جدا است؟ آیا حاکمیت یعنی رهبری، خبرگان، شورای نگهبان، و دولت یعنی تبلور خواست مردم؟ نظرت راجع به این چارت حکومتی چیست؟
به نظر شما چنین حکومتی از دولتش جدا است؟ و چنین دولتی میتواند خارج از خواست حکومت خود عمل کند؟ اگر چنین است لطفاً نه از نظر علمی، صرفاً از نظر منطقی عناصر دولت و حاکمیت را در شکل از هم تفکیک کن. البته شاید همفکران شما در مواردی بگویند، –میدانیم که حکومت این مشکل یا آن مشکل را دارد اما به هر حال ما باید این کار و آن کار را بکنیم تا اوضاع بهتر شود—اما دراین صورت تعجب خود را به این صورت بیان میکنم: چطور است که نسبت به اشکالات اساسی و تأثیرگذار حاکمیت که همه منابع قدرت و ثروت را در دست دارد باید با دیده اغماض نگریست اما روشنفکر یا استاد دانشگاه بیچاره را که حداکثر حوزه تأثیرش حتی به اندازه شاگردانش هم نیست باید به شدت محکوم کرد و به آن تاخت؟ آیا خشم ناشی از عدم توان در برابر حاکمیت را به گونهای فرافکی نمیکنیم؟ آیا همه آنچه که در برابر حاکمیت نمیتوانیم گاه بر سر مخالفین (هرچند مخالفینی که با آنها مخالفیم) خالی نمیکنیم؟
در عبارتی آوردهای: «یعنی به زبان دیگر خود حکومت هم انتظار نداشت که چنین تشنجی ایجاد شود.» در کجای بحث اباذری ادعا کرده است که حکومت انتظار داشت؟ این که حکومت قصد دارد سیاستزدایی کند لزوماً یک امر برنامهریزی شده ناشی از توهم توطئه نیست، بلکه منظور این است که حکومت با مبانی موجود و عملکرد خود عملاً به سمت سیاستزدایی میرود و به صورت ناخودآگاه از موجها و پارامترهای سیاستزدایی حمایت میکند. (ناخودآگاه منظور ناخودآگاه در ترمینولوژی روانشناسی است یعنی unconscious).
اما چون قرار نیست به هر قیمتی از اباذری دفاع کنم، (چون نه در آن جایگاه قرار دارم نه توان آن را دارم و نه اعتقاد به طرفداری دارم)، به همین خاطر در مورد استفاده از لفظ عمه با شما همعقیدهام. هرچند زدن برچسب واژه سکسیست به معنای علمی و تاریخی آن را در حق اباذری روا نمیدانم، چون با اطمینان میدانم که او بر همه ابعاد موضوع احاطه دارد و این بیان ناشی از عصبانیت بوده که البته همیشه میتوان گفت که عصبانیت یک امر اجتناب ناپذیر است، حتی در کارگاه، حتی پس از باز شدن قالب بتن در زیر دویست متر مکعب بتن کوله پل. هرچند که همیشه میتوان در بیرون گود عصبانی نشدن را توصیه کرد.
اما در خصوص این بخش از متن شما که «به این عبارت توجه کنید: «دادم موسیقی پاشایی را تحلیل کردند و گفتند که مبتذل و مسخره و سطح پایین ترین در جهان است» دادم تحلیل کردند! نام شخص تحلیل کننده همیشه مجهول است! عین حرفهای پامنبری که می شنویم که «دانشمندان و محققان بزرگترین دانشگاه های دنیا دریافته اند و اعتراف کرده اند که فلان!» حالا کدام دانشمند و کدام محقق کدام دانشگاه؟ معلوم نیست!» باید عرض کنم که خود اباذری آنقدر بر مبانی موسیقی تسلط دارد و از موسیقی شناخت دارد که میتواند در این زمینه اجتهاد کند، و برای شناخت موسیقی مورد بحث نیازی به متخصصین برجسته نیست، کافی است از علاقهمندان و شاغلین در موسیقی پاپ دور و برت سوال کنی و سطح موسیقی مرحوم پاشایی را در خود موسیقی پاپ جویا شوی، اما چنانچه رفرنسی برای نظر یک موسیقیدان راجع به موضوع هستی این نظر جناب مختاباد در خصوص صحبتهای پاشایی است، البته پس از سخنرانی، اما چناچه انتظار داشتی یک موسیقیدان برجسته راجع به موضوع اظهار نظر کند به نظرم چنین اتفاقی نمیافتد، چرا که هیچ موسیقیدانی نه تمایل به چنین بیانی دارد چون موضع آنقدر اهمیت نداشت، و نه تمایل به قرار گرفتن در برابر جریان موجواری که دیری نیز نخواهد پایید:
http://www.khabaronline.ir/detail/390228/weblog/mokhtabad
بنابراین جستجوی حضرتعالی در اخبار آن روزها و نظر موسیقیدانان راجع به موضوع قطعاً بینتیجه میماند، چون در موضوع پاشایی در اصل همانطور که اشاره کردی نوع، سبک و کیفیت موسیقی کمترین نقش را داشت، بلکه دقیقاً همان نمادهایی که اشاره کردی مانند سرطان، جوانی، خود مرحوم با حضورش و صدا و سیما با دامن زدن به موضوع تأثیر داشت، اما این نمادها که من و شما تشخیص میدهیم چیزی نیست که یک جامعهشناس باید ببیند، یک جامعهشناس مانند یک مهندس عمران باید بداند که بتن میبایست بر اساس طرح اختلاط خود اجرا شود نه به دلایل ظاهری چون صاف شدن بتن و روان بودن اجرای آن. یک جامعهشناس وظیفه دارد که به ریشههای ناشناخته یک پدیده اجتماعی دست پیدا کند، و آن هم نه بر اساس هپروت، بلکه بر اساس نظریههای مدون تا زمان خود. هرچند که شاید در ایران معتقدند نظریههای غربی به درد ایران نمیخورد و باید بومی شود، اما حتی نظریههای علمی که در تمام جهان به اثبات رسیده و مبتنی بر فرهنگ نیست هم در ایران به سخره گرفته میشود.
اگر یادت باشد، حجاریان را مجبور میکنند که یکی از نظریات مهم وبر را در صدا و سیما و در برابر چشمان و گوشهای میلیونها نفر ناکارآمد بداند، نظریهی اقتدار یا منابع مشروعیت که در مقولهبندی وبر از سه بخش سنتی، کاریزماتیک و عقلانی شدهاند و با توصیف آن خود بینندگان متوجه شدند که چقدر نظریه محکمی است، اما حجاریان یک جنبه دیگر به آن افزود و آن مبنع وحی بود!!!.
«دولت برای سیاست زدایی متوسل به خوانندگان پاپ و هنرپیشه ها و لات ها و سوسول ها می شود. استفاده میکند، تشویق می کند؛ و مردم با حکومت به «این همانی با متجاوز» رسیده اند. درست. حالا که چنین فضایی فراهم شده، روشنفکر چرا نتواند موج ایجاد کند و سیاستمدار را وادار کند که بر روی موج او سوار بشود خب حالا که موج پوپولیسم ایجاد شده، حالا که صفحه ی سوتی های باحال ایرانی بیشتر از یک میلیون لایک دارد، خب؟ چرا میدان را خالی کرده ایم که کم سواد ها و سطحی ها پشت سر هم تولید محتوا کنند؟ و کسانی که حتا قادر به تایپ کردن کلمه های فارسی هم نیستند این محتوا ها را به دفعات در فیسبوک و اینستا و وایبر بازنشر کنند. چرا متوجه عطش دانستن و عطش نمایش دانسته ها در نسل نوجوان نشدیم؟ چرا نتوانستیم زبانی در این بستر ِ فراهم پیدا کنیم که به نوجوان ها بیاموزیم؟ چرا حرف هایشان را نشنیدیم؟ فیس بوک، اینستاگرام، وایبر و شبکه های دیگر، به شیوه خیلی سریعی دارند از کنترل خارج می شوند. هر کاربر، یک خبرگزاری شده. یک مرجع شده. یک منتقد شده. و به نظر من برنده کسی است که زود تر این ها را در سیطره ی خودش در بیاورد. و البته حکومت تلاش هایش را در این باره شروع کرده. اما روشنفکر های ما؟ مثل همین اباذری، هنوز درک درستی از این پدیده های نوین ندارند»
سهیل عزیز، از پاراگراف بالا که نقل قولی از خودت است، این را میفهمم که با مبانی استدلالهای اباذری مشکلی نداری، اما گویا تمایل داری با زبان خوش صحبت کند. زبان خوش و همهفهم. اما در عین حال اباذری و جامعهی روشنفکری را متهم به تنبلی و دوری از فضای الکترونیک کردهای و مدعی شدهای که اینها درک درستی از فضا ندارند. یعنی حکومت درک درستی دارد، بعضی از ماها هم داریم (که تا حدی روشنفکریم) اما بقیه روشنفکران دارند، یا روشنفکران مهم ندارند، یا روشنفکران موثر ندارند………. همه اینها تناقضاتی را دربر دارند. اگر اباذری محلی ازاعراب ندارد که اصلاً مهم نیست چه گفته است، اگر محلی از اِعراب دارد که تا کنون به کدام نوشته یا سخنرانی آن ارجاع دادهای و یا نقدی کردهای یا دیگرانی نقد کردهاند. اما تصور میکنم در اینجا پاسخت این باشد که آنها باید نظریههای خود را به زبان همهفهم ابراز کنند، یعنی مانند همین که اباذری اعلام کرد اما در همان حال نظریات خود را مودبانه هم اعلام کنند، یعنی مشکل اباذری اولا این بود که تا کنون که بیش از ۳۰ سال از تدریس و تحقیقش میگذرد چرا با زبان مردم پیش نرفته، دوماً چرا یک بار که به زبان مردم حرف زده از ادب خارج شده…….. اما به نظرم یک سری مباحث راجع به روشنفکری باید روشن شود.
ضمن نقدی که به روشنفکری ایران داشته و دارم باید به عرض برسانم که پس از انقلاب هیچ جریان روشنفکریای در ایران وجود ندارد، روشنفکران منفرد مانند رامین جهانبگلو، مختاری، پوینده و ….. داریم که اباذری از آن دست نیست. اباذری ممکن است زندگی روشنفکرانه داشته باشد، اما او بیشتر یک آکادمیسین است، هرگز خود را مصلح اجتماعی ندانسته، اما نظریهپرداز و یک صاحب اندیشه و متخصص در نظریههای فرهنگی است.
حال مسأله اصلی این است که بدون داشتن جریان روشنفکری (به دلیل عدم اجازه تشکیل چنین جماعتهایی) چطور روشنفکری را از ریشه و بن مورد قضاوت قرار میدهی و در همان حال معتقدی که اباذری بر اساس مبانی نظری و علمی نمیتواند مردم را ابله بداند؟ «روشنفکر های ما خودخواه و از خود متشکر هستند.» باید عرض کنم که روشنفکر در هیچ جامعهای تا کنون متولی تغییرات اساسی در جامعه نبوده است، بلکه همراه یک جریان اجتماعی رو به جلو بوده، همراهی که تا حدی جلوتر از جامعه خود است، فقط در چنین شرایطی است که روشنفکر میتواند رسالتی را که ما برایش قائلیم انجام دهد. تنها جریان روشنفکری درایران به پیش از انقلاب بر میگردد که به تقلید از روشنفکری فرانسه (ژان پل سارتر، سیمون دوبوار و ….) در کافهها برقرار بود اما صرفاً مبنایی چپی داشت. در حالی که موج روشنفکری فرانسه نتیجه یک نظام بورژوایی بود که توسط اکثریت مردم و متأثر از یک انقلاب ملی به وجود آمد، از این رو روشنفکر و مردم عادی محصول شرایط یکسان و همجهت با هم بودند، بنابراین روشنفکر در امور فرهنگی الگو و گاه قادر به رهبری جامعه بود. اما در ایران روشنفکری وارداتی در یک جامعه نیمهقبیلهای-نیمهفئودال که انقلاب ملی خود(مشروطه) را نیمهکاره رها کرده است از همان ابتدا شکاف وحشتناکی را با متن جامعه تجربه میکند. از این رو روشنفکر با مردم خود توان برقراری دیالوگ ندارد. جریان روشنفکری در ایران پیش از انقلاب و روشنفکران منفرد پس از انقلاب وارث چنین تاریخی هستند، کدام اثر پوینده و مختاری اقبال عام داشت؟ اما نتایج حاصل از مطالعه آثار سارتر و اگزیستانسیالیسماش را میتوان در جایجای جامعه شهری آن موقع دید. رمانهای تهوع، دیوار، شیطان و خدا و … را بسیاری از فرانسویان بیش از ۱۰۰ سال پیش فرانسه خواندهبودند اما چند ایرانی در اوج تحولات سال ۱۳۷۷ مجموعه مقالات «تمرین مدارا»ی مختاری یا کتاب جامعه، فرهنگ، ادبیات گلدمن ترجمه پوینده را خواندهاند. آیا از فریدون سه پسر داشت عباس معروفی سادهتر میتوان با مردم زمان خودش صحبت کرد؟ به نظر شما این جماعت روشنفکر تاوان خود را توسط مینیبوس در دره میدادند بهتر بود یا ….. که تو خود بهتر از من میدانی.
«شاید بگوییم به خاطر محدودیت هایی که اعمال شده، و به خاطر همان هدف سیاست زدایی، حکومت به آدم هایی مثل پاشایی تریبون می دهد و به روشنفکر ها اجازه ی صحبت و تریبون لازم نمی دهد. درست. دولت به کسی تریبون داد که می دانست نه ماه دیگر خواهد مرد. اما به نظر شما اباذری ها اگر تریبون داشته باشند چه خواهند کرد؟ به نظرم هیچ! به جرئت می گویم که خوشحال هم هستم از این که چنین آدم هایی تریبونی هم ندارند!». البته که این نتیجه راحتترین نتیجهای بود که میتوانستی بگیری، همان بهتر که دولت تریبون نمیدهد، دولت-حکومت ایران حتی جرئت پخش کامل سخنرانی اباذری را نداشت؟ چرا؟ آیا به این خاطر که تمایل نداشت به نگرش مردم خدشهای وارد شود؟ آیا به این خاطر که میخواست از اباذری حمایت کند؟ مگر نه این که به نظر شما اباذری با سخنرانیاش، خود را یک لمپن، یک چالهمیدانی جلوه داد، و حاکمیت هم ازاین موضوع بدش نمیآید، پس چرا صدا و سیمایی که تصویر ماجرای کنفرانس برلین را پوشش داد فریاد «مردم ابله» را به طور کامل برنتابید؟ آیا همه اینها سوالبرانگیز نیست؟
جواب شما: «نظر من را می خواهید می گویم این آدم ها همان بهتر که کاره ای نشدند!»
البته که نشدند، از قضا نظر شما سالها است در این کشور پیاده میشود. به هیچ مخالف خودیای هم تریبون داده نشده، تریبون فقط از آن کسانی است که جهت حفظ وضع موجود حرف میزنند، هر بیانی که خلاف جریان اصلی باشد محکوم به کتمان یا حذف است.
به عنوان مثال. آیا من اگر بخواهم یک انتخابات را تحریم کنم به عنوان یک فعال مدنی این حق را دارم یا نه. فارغ از این که نظر و شیوهی من به نفع آرمانهای دموکراسیخواهی یک ملت هست یا نه، آیا به عنوان یک فعال مدنی، به عنوان یک شهروند، حق دارم در قالب یک طیف، یک انتخابات را تحریم کنم؟ اگر این کار را انجام دهم هیچ تریبونی به من داده میشود؟
آیا اگر بخواهم از نظر آکادمیک و با نظریههای فرهنگی افرادی همچون اباذری، حاکمیت را نقد کنم، تریبون به من داده میشود؟ آیا یک کرسی دانشگاهی به من داده میشود؟ آیا اجازه میدهند در دانشگاه نه در جامعه هر حرفی را که دلم خواست بزنم؟ آیا امکان تدریس و پرداختن به موسیقیهای مختلف در صدا و سیما یکسان است؟
پاسخ شما«قبول که موسیقی نوع پاشایی یا … موسیقی سطح پایین و به قولی مبتذلی است. خب به فرض که کلاسیک و باریتون و جاز و بلوز و سنتی و مقامی و … هم ارائه و تدریس بشوند. و به فرض که مثلن موسیقی کلاسیک اروپایی طرفدار بیشتری هم پیدا کند بین مردم. که چه بشود؟ یعنی چه تفاوتی دارد؟ منظورم این است که ما قادر نیستیم هفتاد میلیون جمعیت را از لحاظ سلیقه ی موسیقایی و سواد ادبی و … تغییر دهیم. نیازی به این کار هم نیست. ما تنها کاری که می توانیم بکنیم، آن هم اگر خیلی زرنگ و کاردان باشیم، این است که بتوانیم به آن شکل بدهیم و در جهت لازم (یا صحیح) قرار دهیم. چه کاری کرده ایم که حرف هایمان بین مردم خریدار داشته باشد؟ کدام صفحه را ایجاد کرده ایم در فیسبوک یا اینستاگرام که تولید محتوای فاخر بکند و (یک میلیون پیشکش،) صد هزار لایک داشته باشد؟ »
کدام محتوای فاخر در فیسبوک و تلگرام قابل تولید و لایک گرفتن است؟ آیا تلگرام و فیسبوک پتانسیل تولید محتوای فاخر را دارند؟ در کجای جهان فیسبوک و وایبر و تلگرام و …. محل تولید محتوا است؟ شاید من نمیدانم اما تصور میکنم که محل ارائه محتوا رسانه نیست، بلکه رسانه محلی برای تبلیغ و تشویق و ارسال محتوا است، خود تو برای بیان مطالبت یک سایت ایجاد کردی، به عنوان یک روشنفکر جوان غیرافراطی و معتدل چند لایک داری؟ چقدر کامنت؟ آیا به زبان خلق خدا صحبت نمیکنی؟ آیا مطالبت خیلی پیچیده است؟ آیا قادر نیستی مسائل پیچیده را به زبان ساده بگویی؟
این که میگویی«عادت کرده ایم به حرف مفت زدن. به این که کتاب چاپ کنیم با تیراژ هزار نسخه، پانصد نسخه اش را ناشر داخل کارتن به خودمان تحویل دهد که ببر بفروش یا هدیه بده! دویست نسخه اش را در نمایشگاه کتاب بتواند بفروشد، صد و پنجاه تا داخل انبار ناشر خاک بخورد و صد و پنجاه جلد دیگر هم که به خاطر مسائل پِرت ِ کاغذ و صحافی و دله دزدی اصلن تولید نشده! بعد بنشینیم بگوییم این مردم بی فرهنگ هستند و کتاب نمی خوانند و میانگین مطالعه در ایران در سال چند دقیقه است! مردمی که تمام مدت بیداریشان موبایل و تبلتشان دستشان است و در شبکه های اجتماعی مطلب می خوانند و مطلب شیر می کنند، آیا این ها مطالعه به حساب نمی آید؟ ما و شما چه سهمی از محتوایی که در همین پیغام های وایبری و اینستاگرامی و فیسبوکی دائم منتشر و بازنشر می شود داشته ایم؟ چه مطلبی تولید کردیم که چند نفر خوششان بیاید و شِیر کنند؟
از نسلی که دهه هفتاد به بعد به دنیا آمده انتظاری نیست که کتاب های شاملو را یا هدایت را یا فروغ را خوانده باشد. اما ما که خوانده ایم چرا از آن ها انتخاب و استاتوس نکردیم که الان در گروه های وایبری هر روز بارها ببینیم که نوشته اند چه خوش گفت صادق هدایت، یا بقول زنده یاد شاملو و چه نیکو گفت فروغ فرخ زاد؛ و زیر آن هر چه متن بی ربط است!»
استدلالهای عجیبی است واقعا. چند نفر از نسل خود ما فروغ و اخوان را خواندهاند و میشناسند؟ مگر چند سال از مرگ شاملو گذشته که انتظار نداری نسل جدید شاملو بخوانند؟ مگر با یک سرچ گوگل کل آثار این بزرگان در حد مطالب تلگرام در دسترس نیست؟ مگر تلگرام یک ژورنال است که مطالب خوب در آن تأثیر بزرگ بگذارد، یک پست کوتاه از شاملو، در چرخش اطلاعات تلگرام چقدر دوام میآورد و چند بازدیدکننده دارد، و چقدر به اشتراک گذاشته میشود، تو خودت از این جریان عصبانی هستی و اگر ادب ذاتیات اجازه میداد همین حالا و در همین جای متن خودت همه را به باد ناسزا میگرفتی. کاملاً واضح است که تلگرام وایبر و فیسبوک حوزه نفوذ سطحی دارند، شاید نادر افرادی باشند در گروههایی نادر که به مطالب گروه عمیقا توجه میکنند. انتهای جملهات نقض ابتدای آن است، از طرفی محکوم میکنی که روشنفکر و آکادمیسین چقدر تلاش کرده در این فضاها تولید محتوا کند، از طرفی خودت حتی برای تولیدات و انتسابات نابجای اشعار و سخنان به فروغ و شاملو و مولوی و … در همین محیطها ابراز نگرانی میکنی، تلگرام اصلاً مسئول این جریان نیست، تولید محتوا در مغز و اندیشه انجام میشود از طریق مطالعه و کار کردن انجام میشود، مطالعه میتواند الکترونیک باشد اما تفاوت ماهوی تلگرام و کتاب الکترونیکی مانند تفاوت ماهوی سواد روزنامهای و کتابی است، اگر قرار بود جامعهای با مطالعه روزنامه به آگاهی برسد الآن جوانان نسل ما که روزنامههای دورهی اصلاحات را میخواندند میبایست از جمله آگاهترینها باشند چون روزی دو سه روزنامه مطالعه میکردند.
«شما چه مفهومی از هابرماس یا از هایدگر یا از فوکو یا از ژیل دلوز یا از پل ریکور یا از ویتگنشتاین یا از دریدا گزین کردی و به زبان ساده توضیح دادی و استاتوس کردی که ببینی مردم استقبال می کنند یا خیر؟»
مثال نقض گفتهی فوق، قبل از ظهور تلگرام و وایبر و اینترنت پرسرعت انتشارات پردیس دانش و شیرازه اقدام به انتشار کتابهای قدم اول کردند یعنی آثاری از همین دوستانی که نام بردی و از فیزیک نوین و ریاضیات و … نه تنها به زبان ساده بلکه با شکل و فرمت کتابهای کودکان (لینک زیر)
http://w3.jireyeketab.com/Collections/Collectionsf/GhadameAvval.asp
تصور میکنی تیراژ و نوبت چاپ این کتابها به چند عدد رسید. چند مطلب از این کتابها را امروز در تلگرام رصد کردی؟
«اگر من و تو را روشنفکر فرض کنیم، من و تو از جامعه عقب مانده ایم. به هزار و یک دلیل. یکی به خاطر این که حکومت نهاد های آموزنده را تضعیف کرده و دانشگاه و مطبوعات را محدود کرده، دیگری این که خودمان هم به عنوان روشنفکر، و کسی که باید برای شناخت اطرافش و جامعه اش زحمت بیشتری از آدم غیر روشنفکر بکشد، این کار را نکرده ایم. و خودمان را دیر به دیر به روز آوری می کنیم.»
خوشحالم که اولین دلیل عقب افتادن از جامعه را حکومت اعلام کردی. تضعیف نهادهای آموزنده، محدودیت دانشگاه و مطبوعات، و بعد رسیدی به روشنفکر….
سوال اصلی من….. روشنفکر مد نظر شما از کجا آمده است؟ آیا از همین نهادها فارغالتحصیل نشده، آیا در همین نهادها تدریس نمیکند؟ آیا در همین نهادها گزینش نمیشود؟ آیا در همین نهادها تحقیر نمیشود؟ روشنفکر که از مریخ نیامده، استادی که بیش از ۲۰ جلد مجلهی وزین ارغنون را تولید کرده و جزو افتخارات فرهنگی این مرز و بوم است، کسی که کتابها و تألیفاتش جزو بهترینهای جامعهشناسی است، استادی که در رشته خود از بهترینهای زمان خود است، وقتی مورد توهین و تحقیر نظام حاکم قرار گرفته و رشتهی او با وقاحت و به جبر مورد اسلامیشدن قرار میگیرد و رشتهای منحط نامیده میشود و در رسانههای حکومتی رشتهای زائد تلقی میگردد، تحت چه عنوانی محتوا تولید کند، محتواهای تولید شده او تا کنون چه شده؟ به نظر تو این شخص با قرار گرفتن در گروههای وایبری میتواند کاری از پیش ببرد؟ یا در فیسبوک میتواند اقدامی انجام دهد؟ تصور میکنی دانشجویان این آدم فیسبوکی نیستند؟ تصوی میکنی دانشجویان این فرد تلگرام نصب شده در گوشیهای هوشمند ندارند؟ پس کو جریان اطلاعات ناشی از محتواهای عمیق مجلات ارغنون؟ آیا این مجلات پیچیده هستند؟ من و شما که مطالعه خود را کردهایم و امروز با اطلاعات خود مشغول تولید محتواهای تلگرامی هستیم اینگونهایم!، نسل جدید هم که به گفته شما فروغ و اخوان و شاملو نمیخواند و انتظاری نیست، کتابها و مقالات نظریهپردازان بزرگ و مجلات ارغنون و … هم که بسیار پیچیده و سخت است، پس چه کسانی باید مطالعه کنند؟ جریان روشنفکری هم که وجود ندارد، اگر هم که دارد به قول شما روشنفکران خود متشکرند، خب پس اساساً قائله ختم است.
یعنی جمله تو « جامعه، آن چیزی است که هست. نه آن چیزی که بهتر است باشد.»
«و مای روشنفکر اگر قصد اصلاح آن را داریم آن را باید به درستی بشناسیم. که در این کار کوتاهی کرده ایم. مشخص است که ابزاری هم به دست ما بدهند مدت زیادی فرصت سوزی خواهیم کرد تا سعی و خطا کنیم. گویا این موضوع فقط مربوط به ایران نیست.»
در پاسخ آن بخش که فرمودی روشنفکر باید محیط و شرایط خود را بشناسد. سهیل عزیز در رشته جامعهشناسی روشنفکر صرفاً با تحقیق میتواند جامعه خود را بشناسد، آیا نتایج تحقیق جامعهشناسان در جایی مورد استفاده قرار میگیرد؟ تصور نمیکنم که منظور شما از شناخت فقط قدم زدن یا حرف زدن با جوانان باشد، حرف زدن بدون دیدگاه نظری همان حرف مفتی است که شما به روشنفکر نسبت دادی. حرف اصلی حرف عقلانی ناشی از تحقیق است، حرفی است که باید بر اساس چهارچوب نظری و روش تحقیق درست باشد، تا به علم بدل شود. گام اول عقلانیت که ثمره تحقیقات باشد در ایران لنگ است، آنوقت از شناخت وضعیت جامعه جوان حرف میزنی؟ سهیل عزیز بیش از ۱۰۰ مورد تحقیق فوری و ضروری همین الآن برای جامعه جوان کشور در سطح ملی لازم است، از تحقیقی که از وزارت علوم وقت برایت مثال زدم تنها یک عنوان در سایت وزارتخانه موجود است، نه متنی، نه تحلیلی نه نتیجهای، متن کامل تحقیق را دارم. کاری که در نتیجه آن لازم بود که کل ساختار فرهنگی دانشگاههای کشور بازنگری شود و حتی استراتژیهای فرهنگی وزارتخانه تغییر کند، اما حتی یک بار خوانده نشد. ولی باز هم من اعلام آمادگی میکنم که بدون چشمداشت مالی برای شناخت محیطی که تو میگویی تحقیق علمی جامعهشناختی کنم، فقط به یک شرط، این که نتایج تحقیق و پژوهش من در جایی عیناً منتشر شود.
اگر همین تضمین وجود داشته باشد که ندارد، پس بهتر است در بستری از بلاهت، همگی اعم از روشنفکر و عامی دور هم در فضای تلگرامی مشغول انتشار یا بازنشر عکسها و مطالب مخدوش باشیم. و البته افراد نادری مثل خودت و برخی دیگر با صرف انرژی بیشتر به استنادات انتشارات خود نیز توجه خواهند کرد.
«اباذری در باره تشییع جنازه کی یر کگور هم گفت که سه نفر بوده اند! البته این از انفعال ما ست که دلیل می آوریم که برای تشییع جنازه ی کی یر کگارد همین سه نفر هم کافی است و ما از ابتذال به دور هستیم! وگرنه سال هفتاد و نه همین تشییع جنازه ی باشکوه (و شاید از این هم باشکوه تر) برای احمد شاملو هم برگزار شد. تازه آن موقع نه عکس سلفی گرفتنی بود و در اینستاگرام گذاشتنی که مردم بیایند داخل جماعت تشییع جنازه کنند و عکس بگذارند مراسم تشییع جنازه فلانی همین الان یهویی! »
بسیار عالی، همیشه عکس قضایای منطقی صادق نیست، این که اباذری میگوید تعدد شرکت کنندگان به معنای اعتبار عملکرد هنرمند تلقی نمیشود به این معنی نیست که زیادی شرکتکنندگان به معنای عدم اعتبار هنرمند است. البته این نقد در متن جناب مختاباد هم هست. حال یک نکته حائز اهمیت است، که چند درصد شرکتکنندگان در مراسم شاملو حداقل یک شعر از شاملو را تا آخر خوانده بودند.
«اما کسی چنین تشییع جنازه شایانی را به حساب پوپولیزم نگذاشت! روشنفکران ما (غیر حسودها) هم از این موضوع خرسند بودند. حالا کی یر کگور سه نفر تشییع کننده داشته دلیل نمی شود که هر کس دوستدار زیادی داشته باشد بد است!»
چرا که نه، پوپولیزم میتواند برای یک هنرمند فاخر هم اتفاق بیفتد، هرچند که این به معنای تحقیر هنر آن هنرمند نیست، حتی در مورد مرحوم پاشایی هم او مقصر اصلی داستان نبود، بلکه فضای پوپولیسم او را در برگرفت، شاید او هرگز خود را یک خواننده ویژه یا برتر یا فاخر نمیدانست، اما جو به وجود آمده او را مورد قضاوت دیگران قرار داد.
«خلاصه این که ما از مخاطب و از اقبال عمومی بی نیاز نیستیم.» کار سخت ما این است که چطور بتوانیم آموزه هایمان را و آن چه فکر می کنیم درست است را با اقبال عمومی هم همراه کنیم.»
با تقدیم احترام ویژه باید عرض کنم این جملهی کلی در مباحث هنری شاید (آن هم شاید نه قطعاً چون در آن صورت آثار نقاشانی چون ونگوگ و …. معلوم نیست که فاخر است یا نه، چون در زمان خودشان درک نشد) تا حدی درست باشد اما در مورد مباحث علمی، یعنی مباحثی از سنخ عمران، اقتصاد، روانشناسی، حقوق و جامعهشناسی(که سخنان اباذری از این جنس است) به هیچ وجه صادق نیست. حتی در مورد هنرمندان ایرانی، سهیل عزیز هر اثر علمی و بسیاری از آثار هنری در ایران مصرف نشده بیات شدند و میشوند، اخوان، شاملو، فروغ و …دیگرانی که امروز به قول خودت خوانده نمیشوند، فقط بگو که چه زمانی خوانده شدند، آثار اخوان که بسیاری از آنها گویا امروز نوشته شده، در چه دورهای اقبال عمومی داشت؟ زبان اخوان پیچیده بود؟ زبان فروغ پیچیده بود؟ در کدام دوره مردم شعرهای این بزرگان را زمزمه میکردند، آن هم شعری که به قول شاملو خود زندگی بود. آیا نیما، اخوان، سهراب، فروغ، شاملو، مشیری و …. به این دلیل دنبال شعر نو نرفتند که مسائل روز خود را بیان کنند، آیا در این خصوص موفق نبودند؟ چرا بودند اما باز هم امروز لازم است به زبانی سادهتر ترجمه شوند.!!!!!
«و چون سخت است، و چون کار می برد، و چون برای این که بتوانیم آموزه هایمان را به زبان ساده و عامه فهم بگوییم، لازم است که آنها را به خوبی فهمیده باشیم، ساده تر آن است که بگوییم مردم ابله هستند و خلاص!»
توصیه میکنم متن مختاباد را بخوانی ،ناظر به داستانی از مولوی است.
اباذریها کارهای بسیار سخت و پیچیدهای کردهاند، قطعا کارهایی که آنها انجام دادهاند بسیار سختتر از به روز شدن با ابزار تلگرام و فیسبوک است. اینها علم نیست اینها تکنولوژی است. مبحث تکنولوژی مبحثی است که توسط هایدگر در جلد اول مجله ارغنون به دقت تبارشناسی شده، بد نیست که به این مبانی هم توجه کنیم.
اما نکتهای که در همهی جدلهای اباذری-پاشایی از آن غافل بودیم نگاه دغدغهمند یک جامعهشناس به جامعهای است که در آن «ماهی ها در سکوت می میرند». حداقل از سهیل دوست عزیز و قابل احترامم این انتظار را داشتم که در نقد یک اندیشمند به این نکته که در شروع بحث مطرح شد میپرداخت. مرگ یک استان، در تلویزیون ایران پخش شد، در مورد مرگ سیستان و بلوچستان. در مورد فقر مفرط مردم در این منطقه و …..
اما گویا حاکمیت در عملکرد ناخودآگاه خود به منظور سیاستزدایی و ایجاد انفعال به درستی عمل کرده ،البته سیاستزدایی تنها یک جنبه از موضوع است، در کنار آن علمزدایی، فرهنگزدایی، عقلزدایی و انسانیتزدایی نیز روز به روز توسعه مییابد. و همگی ما یا به بهانه حفظ تعادل، یا به سبب منافع مستقیم یا از روی تنبلی در این بازی نقش ایفا میکنیم. بازیای که در آن غم نان و فشار اجتماعی و اقتصادی همواره موانع بزرگی سر راه درست دیدن و درست عملکردن است.
سهیل عزیز فرهنگ تلگرامی میگوید بیایید از خود شروع کنیم، بیایید تکتک خودمان را اصلاح کنیم تا جامعه اصلاح شود. این عبارت غلط است و از نظر علم جامعهشناسی سالها است که رد شده است. این که اصل فرهنگ است و ما باید فرهنگمان را تغییر دهیم تا درست شویم نیز به همین تفکر فردگرایانه individual باز میگردد. از زمان پیدایش جامعه Society مدرن و علم جامعهشناسی جز اسپنسر، هیچ نظریهپردازی جامعه را متشکل از افرادش ندانسته. بلکه جامعه چیزی فراتر از فردفرد افرادش است. این امر بیانگر این نکته است که هیچ اصلاح اجتماعی از طریق اصلاح فردفرد افراد صورت نگرفته است، چون نمیتواند صورت بگیرد. یعنی فردفرد یک جامعه عملاً نمیتوانند در ساختارهای عظیم اجتماعی و فرهنگی خود را اصلاح کنند. هر تغییر اساسی فارغ از اعتقاد یا عدم اعتقاد ما و فارغ از نتیجه باید یا از طریق انقلاب انجام شود یا اصلاحات از بالا. و اصلاحات از بالا تنها در یک جامعه با ویژگیهای حداقلی دموکراتیک ممکن است یعنی وجود احزاب، نظام قضایی نسبتاً مستقل، نظام پارلمانی مستقل و …. اگر این نظریات اجتماعی را نخواهیم بپذیریم، مختاریم، همانطور که تا کنون نپذیرفتیم، درست است که علوم انسانی مانند علوم دقیقه نبوده و همیشه محل مناقشه است، اما مناقشه علمی تفاوت اساسی با مناقشههای ژورنالیستی دارد. حاکمیت در همهجای جهان از تغییرات فردفرد افراد و تغییر فرهنگ جامعه و از نظر معرفتشناختی اصالت ذهن جهت اصلاح کل جامعه استقبال میکند، چون این تغییرات تا بینهایت ادامه خواهد داشت و هرگز واقع نمیشود.
شاد باشی، ارادتمندت علی
۲۶ شهریور ۹۴