سید صادق سجادی، سعید کافی انارکی، سهیل قاسمی

1

الا یا ایّها السّاقی ادر کأساً و ناولها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها 1

2

به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طُرّه بگشاید
ز تاب جعد مُشکینش چه خون افتاد در دل‌ها 2

3

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

4

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

5

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

6

همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفل‌ها3

7

حضوری گر همی‌ خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها 4

اجرای صوتی غزل

اجرای غزل با صدای سحر قبادی

الف-این غزل در وزن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم) سروده شده است. همچنین در دواوین معاصران حافظ و متأخران بر او؛ غزلی با این قافیه و ردیف دیده نشد. یعنی بر پایۀ منابع موجود نه در بین معاصران حافظ کسی این غزل را استقبال کرده و نه حافظ مستقیماً به استقبال غزلیات مشابهی از ایشان رفته است.

ب-سودی بسنوی، ادیب بوسنیایی و نویسنده مشهور قرن یازده هجری؛ در شرحی که به زبان ترکی بر دیوان حافظ به سال 1003 هجری نگاشته؛ مصرع اول مطلع این غزل را به یزید بن معاویه نسبت داده و در منابع بعد از وی نیز تا به امروز بسیاری بر راه وی رفته اند.

علامه محمد قزوینی در مقاله ای با عنوان ((تحقیق در اشعار حافظ- بعضی تضمین های حافظ )) که در مجله یادگار به تاریخ اردیبهشت 1324، سال اول – شماره 9 (صفحه 69- تکلمه) به زینت طبع آراسته شده است ضمن ترجمه شرح سودی بر این غزل؛ آنرا مجعول و فاقد هرگونه اعتبار می داند.

علامه  در این نوشته بیان می کنند که پس از انجام تتبعی جامع در کلیه منابع تاریخی و ادبی معتبر ادبی، هرگز هیچ اثری از اشعاری که سودی بسنوی به یزید نسبت داده است نیافته اند و در عین حال ارجاعات سودی را که با نقل ابیاتی مجعول و عامیانه از کاتبی نیشابوری و اهلی شیرازی؛ مدعی شده که این شاعران به حافظ جهت تضمین شعر یزید معترض شده اند را نیز پس از بررسی دیوان های این دو شاعر؛ مردود می دانند.

بیت منسوب به یزید که علامه قزوینی آنرا در هیچ منبعی که متقدّم بر شرح سودی بر دیوان حافظ  باشد نیافته بدین شرح است:

انا المسموم ما عندی ، بتریاقٍ و لا راقی
ادر کأساً و ناولها، الا یا ایّها الساقی

 معنای این بیت چنین است: ((من مسموم شده ام و پاد زهر و افسونگری (درمانی) ندارم/جامی بگردان و آن را بمن برسان ای ساقی)). استاد در نهایت چنین نتیجه می گیرند که بعضی از متعصبین و فقهای اهل ظاهر، برای تحذیر مردم و ایجاد نفرت از مطالعه دیوان حافظ، این حکایت سخیف را عامداً جعل کرده و مطلع بیت حافظ را به یزید ابن معاویه منسوب کرده ‎اند.

ج- شاعر و عارف معاصر با خواجه حافظ؛ محمد شیرین بن عزالدین یوسف بزازینی تبریزی مشهور به ((شمس مغربی 749-809)) که یار معاشر کمال خجندی است و قطعاً در عهد جوانی اش حافظ و اشعار او را درک کرده است، در دیوان خود غزلی ملمع دارد بدین مطلع:

ادرنا راح توحید الا یا ایها الساقی
ارحنا ساعت عنی و عن قیدی اطلاقی

معنی: برای ما باده ای از یکتایی ات بگردان ای ساقی و ما را برای ساعتی از خود و از قید یا آزاد بودن راحت گردان.

دوران کمال شعر مغربی بعد از رحلت حافظ بوده و این احتمال که او از حافظ اثر گرفته باشد وجود دارد. در عین حال اما نباید از نظر دور داشت که مفاهیم و واژگان مشابه آنها می تواند؛ نشان از شیوع اینگونه ابیات تازی در ادب پارسی آن عهد باشد.

این غزل در کتب چاپی دیوان مغربی که به اهتمام دکتر ابوطالب میرعابدینی در سنه 1358 توسط انتشارات زوار تهران به زینت طبع آراسته گردیه در بخش غزلیات، صفحه 214 و غزل شمارۀ 181 آمده است. همچنین در نسخه  نفیس خطی محفوظ در کتابخانه بودلیان آکسفورد به شماره ((MS. Ouseley Add. 175)) مجموعه اشعار «حافظ، مغربی، قاسم انوار» در هامش دیوان حافظ استنساخ شده است.

شمس مغربی می گوید:

ادرنی راح توحید الا یا ایها الساقی
ارحنا ساعتا عنی و عن قیدی و اطلاقی

به جام صرف توحیدم بدان سان محو کن از خود
که از فانی شوم فانی و با باقی شوم باقی

و اشربنی حمیاه بکأس من محیاه
و اعطرنی بریاه و ذوق اهل اذواقی

شراب ناب توحیدم تواند وا رهانیدن
ز دست شرک و کفر و دین و سالوسی و زراقی

ولا ولا تَسألني عن فضلی و عن جمعی و عن وصلی
و عن فقدی و عن وجدی و عن حالات اشواقی

تویی چون فصل و وصل من تویی چون فرق و جمع من
تویی چون فقد و وجد من بل از من هم تو مشتاقی

اما تنظر الی حالی اما تنظر الی بالی
اما تنظر الی ذاتی و اسمایی و اخلاقی

تویی از دیدۀ عشاق ناظر در پری رویان
که حسن چهرۀ خوبان و نور چشم عشاقی

ندانم مغربی خود کیست کو پیوسته می گوید
انا اشمس التی طلعت، دهد انوار اشراقی

د- مصحح دیوان حافظ و پژوهشگر ادبی مرحوم استاد ابوالقاسم انجوی شیرازی (1300-1372) در توضیحات ذیل تصحیح این غزل در دیوان حافظی که به اهتمام وی در دسترس است؛ به نقل از مترجم اشعار حافظ و مستشرق ایتالیایی آقای الکساندر میچلی (A-Miceli) گفته اند که در آثار شعرای عرب؛ بیتی هست قریب به این مضمون از «ابوالفضل عباس بن احنف» که شاعری معاصر با عهد خلافت هارون الرشید بوده است:

یا ایها الساقی ادر کأسنا
و اکرر علینا سید الاشربات

بنا به گفته انجوی؛ منبع  این بیت شرح دیوان احنف – صفحه 63- چاپ بغداد است و آقای میچلی این توضیحات را در نوشته ای از راه لطف به ایشان اهدا کرده است.

ه-استاد علی موسوی گرما‎رودی در کتابی با عنوان ((عربی های دیوان حافظ)) که توسط انتشارات طهوری در سال 1396 به چاپ رسیده است؛ در صفحه 20 از فصل دوم به نقل از کتابی با عنوان (( تأثیر فرهنگ عرب بر منوچهری دامغانی)) نوشته ویکتور کیک (Victor Kik)؛ به مأخذ محتمل دیگری برای شعر الا یا ایها الساقی حافظ اشاره می کند و به بیت زیر از «ابوعباس خسرو بن فیروز بن رکن الدوله» شاعر عهد آل بویه استناد می کند.

ادر الکأسَ علینا
ایها الساقی لِنَطرَب

همچنین علی موسوی گرمارودی به بیت نزدیکی دیگر در دیوان شاعر و کاتب ایرانی قرون چهارم و پنجم هجری مهیار دیلمی (وفات در 428 هجری قمری) اشاره می نماید. او در این بیت گفته است:

طرف نجدیَّهٍ و طرفُ عِراقیٍّ
ایّ کأسٍ یدیرها ایُّ ساقی

با امعان نظر در توضیحات فوق به نظر می آید در محیط ادبی زمان حافظ و حتی پیش و پس از آن به کار بردن الفاظی و ابیاتی از این دست به تازی یا پارسی متداول و مرسوم بوده و سرایش ساقی نامه ها در طول تاریخ خود دلالت بر آن دارد. بر این اساس با عنایت به مستندات و شواهد موجود هرگز نمی توان مصرع اول این غزل را یک تضمین و عاریت تام از اثر افراد دیگر دانست، بلکه می توان گفت که حافظ همچون موارد متعدد دیگر؛ مفاهیم و واژگان مشابه موجود در شعر دیگران را به بهترین وجه ممکن در دستگاه حکمت و معرفت خود با فصاحت و بلاغتی برتر از دیگران به نظم کشیده است.

و-این شعر مولانا نسبت به این غزل در دیوان شمس قابل توجّه است:

کی افسون خواند در گوش‌ات که ابرو پُرگِرِه داری
نگفتم با کسی منشین که باشد از طرب عاری؟

یکی پُرزهر افسونی فروخوانَد به گوش ِ تو
زِ صحن ِ سینه‌یِ پُرغم دهد پیغام ِ بیماری

چو دیدی آن ترُش‌رو را، مُخَلَّل کرده ابرو را؛
از او بُگریز و بشناس‌اش! چرا موقوف‌گفتاری؟

چه حاجت آب ِ دریا را چشِش چون رنگ ِ او دیدی
که پُرزهر ت کند آبش؛ اگر چه نوش ِ منقاری

لطیفان و ظریفانی که بوده‌ستند در عالَم
رمیده و بدگمان بودند هم‌چون کَبک ِ کُهساری

گر استفراغ می‌خواهی از آن طُزغویِ گندیده،
مُفَرِّح بدهم‌ات؛ لیکن مکُن دیگر وَحَل‌خواری

اَلا یا صاحِبَ اَلْدّارِ، اَدِرْ کَأساً مِنَ الْنّارِ
فَدَفِّینی وَ صَفِّینی وَ صَفْوُ عَیْنِکَ الْجارِی

فَطَفِّینا وَ عَزِّینا، فَاِنْ عُدْنا فَجَازِینا
فَأِنّا مَسَّنا ضُرٌّ، فَلا تَرْضیٰ بِأِضْرارِی

اَدِرْ کَأساً عَهِدْنَاهُ، فَاِنّا ماٰ جَحَدْناهُ
فَعِنْدِی مِنْهُ آثارٌ، وَ اِنِّی مُدْرِکُ ثارِی

اَدِرْ کَأساً بِأَجْفانِی فَدا روحِی وَ رَیْحَانِی
وَ اَنْتَ الْمَحْشَرُ الْثّانِی فَاَحْیَیْنا بِمِدْرارِ

فَأَوقِدْ لِی مَصابِیحی وَ ناوِلْنِی مَفاتِیحی
وَ غَیِّرْنی وَ سَیِّرْنی بِجُودِ کَفِّکَ الْسّارِی

چو نام‌ات پارسی گویم، کُنَد تازی مرا لابه
چو تازی وصف ِ تو گویم، برآرَد پارسی زاری

بِگَه امروز زنجیری دگر در گردن‌ام کردی
زهی طوق و زهی منصب که هست آن سلسله‌داری

چو زنجیری نهی بر سگ، شود شاه ِ همه شیران
چو زنگی را دهی رنگی، شود رومی و روم آری

اَلا یَا صاحِبَ الْکَاسِ وَ یَا مَنْ قَلْبُهُ قَاسی
اَتُبْلِینی بِأِفْلاسِی وَ تُعْلِینی بِأِکْثَاری؟

لِسانُ الْعُرْبِ وَ الْتُّرکِ هُما فِی کَاسِکَ الْمُزکِ
فَناوِلْ قَهْوَةً تُغْنِی عَنْ اِعْساری وَ اِیسارِی

مگر شاه ِ عرب را من بدیدم دوش خواب‌اندر
چه جای خواب، می‌بینم جمالش را به بیداری

 

ز-لازم به ذکر است، کلمات و ترکیباتی  چون ایها الساقی، کاس و آنچه در بیت نخست این غزل آمده است، از پیش از حافظ رایج بوده است. ازجمله نگاه کنید به محاضرات الادبا از راغب اصفهانی که از اشعار ابونواس، شاهد آورده است. همچنین ابن المعتز در اوایل قرن ۴ منظومه ای دارد به نام یا ایها الساقی.  ابن زهر اندلسی در یک موشّحه خود همین ترکیب را به کار برده است. بیتی که به خسرو فیروز در عصر آل بویه نسبت داده شده است گویا از حسین بن ضحاک است و مصراع دوم به دو صورت ایها الساقی لنطرب (به ضم نون) و ایها الساقی لنشرب آمده است. شیخ بهایی (953-1035 هجری قمری) بیت حافظ را معکوس کرده و با ابیاتی دیگر سروده است که مطلع آن این است:

مضی فی غفلة عمری، کذلک یذهب الباقی
ادر کاسا و ناولها الا یا ایها الساقی

تصاویر برخی از منابع مهم خطی:

منبع (میراث) شماره 5194 کتابخانه نور عثمانیه ترکیه، مورخ سنۀ 801 هجری (که بعنوان قدیم ترین نسخۀ در بر دارندۀ این غزل است).

منبع (میراث) شماره 5194 کتابخانه نور عثمانیه ترکیه، مورخ سنۀ 801 هجری (که بعنوان قدیم ترین نسخۀ در بر دارندۀ این غزل است).

منبع (تاشکند) شمارۀ 12770 کتابخانه ابوریحان بیرونی در مؤسسۀ شرق شناسی تاشکند مورخ سنۀ 803 هجری.

منبع (تاجیکستان) شمارۀ  555 انستیتوی شرق شناسی تاجیکستان مورخ سنه 807 هجری

منبع (کوپرلو) شماره 878/1589 کتابخانه کوپرولو استانبول به شماره میکروفیلم اف-462 دانشگاه تهران که در سنه 811 استنساخ گردیده است.

منبع (کوپرلو) شماره 878/1589 کتابخانه کوپرولو استانبول به شماره میکروفیلم اف-462 دانشگاه تهران که در سنه 811 استنساخ گردیده است.

نسخۀ سنه 821 کتابخانه دکتر مهدی مهدوی:

منبع (ایاصوفیه اول) شماره 3945 کتابخانۀ ایاصوفیه ترکیه که در سنه 813 کتابت گردیده است

منبع (مجلس دوم) شماره 78308 کتابخانه مجلس مشهور به کهنه دیوان (مجلس دوم) که در اوخر قرن هشت یا اوایل قرن نهم کتابت گردیده.

منبع (هند) شمارۀ 3/22 در فهرست کتابخانه مرحوم مجتبی مینوی که اصل کتاب در کتابخانۀ آصفیه حیدرآباد هندوستان محفوظ است و در سنه 818 هجری کتابت گردیده.

منبع (مجلس اول) شماره90701 کتابخانه مجلس (مجلس اول) که تا پیش پایان دهه سوم قرن نهم هجری کتابت گردیده.

منبع (استانبول) شماره 947 کتابخانه توپ قاپی سرای ترکیه کتابت در سال 822 هجری قمری

منبع (میشیگان) شماره MS-407 کتابخانه دانشگاه میشیگان آمریکا که در سال 823 هجری قمری کتابت گردیده.

منبع (گورکهپور) متعلق به خانواده سبزپوش هندکه در سنه 824 هجری کتابت گردیده.

منبع (نورعثمانیه) شماره 3822 کتابخانه نور عثمانیه ترکیه که در سنه 825 هجری کتابت گردیده است.

منبع (خلخالی) نسخه شخصی مرحوم عبدالرحیم خلخالی (منبع اساس تصحیح غنی-قزوینی) سنه 827 هجری قمری

منبع (کمبریج) شماره Number:V.65 کتابخانه دانشگاه کمبریج با شماره میکروفیلم 843 در دانشگاه تهران که در سنه 727 هجری قمری کتابت گردیده.

منبع (آپسالا) نسخه شماره MS 121:01-O Nov. 14 کتابخانه آپسالای سوئد که در سنه 831 هجری قمری کتابت گردیده.

منبع (بودلیان) نسخه شمارهMs Elliott 121 کتابخانه بودلیان آکسفورد استنساخ در 839 هجری

منبع (کاخ دوم) نسخه شماره883 کتابخانه کاخ گلستان استنساخ در 862 هجری

تصویری از صفحۀ اول نسخه خطی معتبر دیوان حافظ متعلق به گالری حراج کریستینز لندن به دست آمد. این عکس صرفاً در بردارنده غزل مورد تتبع ما می باشد. پس از پیگیری های جدی برای یافتن تصویر کامل اوراق این نسخه از طریق کارشناس ایرانی این گالری؛ استاد سرکار خانم بهناز عتیقی مقدم؛ کاشف بعمل آمد که این نسخه در سال 2008 میلادی به فروش رفته و امروز تنها تصویر صفحه اول آن در اختیار گالری می باشد. در کمال تأسف تلاشهای خانم عتیقی مقدم برای ارتباط با مالک این نسخه و اخذ تصویر کامل از آن تاکنون به فرجام نرسیده است. نظر به قدمت و اعتبار این نسخه؛ یگانه تصویر موجود از آن در ذیل منعکس می گردد. لازم به ذکر است حسب اطلاعات موجود از این منبع؛ نگارندۀ آن فردی به نام ((محمد کاتب السلطانی)) است و آن را در دو دهه اول قرن نهم استنساخ کرده است. توالی ابیات در این نسخه مطابق توالی این تصحیح به وجه 7-6-5-4-3-2-1 می باشد.

پانویس ها:

1- معنای واضح بیت مطلع چنین است: ” الا ای ساقی { در این مجلس، میان مستان} جامی بچرخان و آن را (به من) برسان “.

2- میشیگان، مهدوی، ایاصوفیۀ سوم(4904) و نورعثمانیه  : ”  به بوی نافه زلفی کزو گیرد دل آرامی/ز تاب آتش عشقش چه خون افتاد در دل ها “.

میشیگان  و نورعثمانیه  : ”  به بوی نافه زلفی کزو گیرد دل آرامی/ز تاب آتش عشقش چه خون افتاد در دل ها “.

مجلس دوم، خلخالی:” به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طرّه بگشاید/ ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها “.

مجلس ششم : ” به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید/ز تاب زلف مشکینت چه تاب افتاد در دل ها “.

گالری کریستینز: ” به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید/ز تاب زلف مشکینش چه تاب افتاد در دل ها “.

تاجیکستان: ” به بوی نافه ای کاخر صبا زان زلف بگشاید/ز تاب زلف مشکینش چه خون افتاد در دلها “.

3- تاشکند: ” …م ز خود کامی به بد نامی کشید آخر/نهان کی ماند آن رازی کزان سازند محفل ها “. صدر مصرع اول افتادگی دارد زیرا دچار آسیب فیزیکی و پارگی کاغذ است.

مجلس دوم: ” همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آری/ نهان کی ماند آن حالی کزان سازند محفل‌ها “.

 میشیگان، نورعثمانیه و کمبریج: ” همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آری/ نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفل‌ها “.

هند: ” همه کارم ز خود کامی به بد نامی کشید آری/نهان کی ماند آن کاری کزان سازند محفل ها “.

آپسالا: ” همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر/ نهان کی ماند آن رازی کزان سازند محفل‌ها “.

بودلیان : ” همه کارم ز خود کامی به بد نامی کشید آری/ نهان کی ماند این رازی کزان سازند محفل ها “.

 مجالس پنجم و ششم، قونیه، خلخالی، مرکز احیا، مهدوی: ” همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر/ نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفل‌ها “.

مجلس اول: ” همه کارم ز خود کامی به بد نامی کشید آخر/نهان کی ماند آن رازی کزان سازند محفل ها “. مجلس اول نخستین نسخه ای است که به جای ((آری)) واژه (( آخر)) را کتابت کرده است.

4- معنای مصرع دوم این بیت بدین شرح است:

” هرگاه کسی را دیدی که بر او هوا و هوس داشتی؛ این جهان را رها کن و [ از کار دنیا ] به اهمال و غفلت گذر کن [ و به عیش  و نوش پرداز].

سید صادق سجادی

سعید کافی انارکی (ساربان)

سهیل قاسمی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *