دیوان حافظ، پیش دیباچۀ یک تصحیحِ تازه
سید صادق سجادی، سعید کافی انارکی (ساربان)، سهیل قاسمی

بر اصحابِ دانش و صاحبانِ بینش پوشیده نیست که خواجه شمسالدین محمّد حافظ شیرازی را باید بهعنوانِ یکی از بزرگترین شاعران و ارکانِ شعر، ادب و حکمتِ پارسی به شمار آورد و یادگارِ جاویدانِ او در ذیلِ این گنبدِ دوّار – که همانا دیوانِ اسرارآمیزِ اشعارِ آبدار و بیبدیلِ اوست – را در زمرۀ میراثِ مشترکِ تمدّنِ بشر به شمار آورد. در عهدِ حیاتِ فرخندۀ وی، شهرتِ شهدِ شعرش از بنگاله و هند در خاور درگذشت و گسترۀ عراق عرب و عجم، آسیای صغیر و شمالِ غربیِ ایرانِ قدیم از حلاوت و درخششِ اشعارش مشرّف و منوّر شد.
حکیمی آزاده و اندیشمندی فرزانه چونان ستارهای تابناک در تاریکخانۀ وحشتِ پساتازی و بعد از مغول، ماهِ مجلسِ ویرانِ ایران شد و گوشِ دلها را به شعشعۀ مهر، محرم پیغامِ سروش گردانید. با آنکه آسمانِ قرنِ هشتمِ هجری چونان سپهرِ امروز، کشتیِ اربابِ هنر را می شکست و به دلها از مصائبِ روزگار زخم میزد، او در شعرِ خود بر خلافِ ابنای زمانش جدل با حق و حقیقت نکرد و هرگز رقمِ مغلطه بر دفترِ دانش و ادب نکشید.
حسودان بدگوییاش کردند و رفیقانش را به راهِ ناروا از او رنجاندند و حتّی محبوبش را از وی دور نمودند. امّا او با این همه از سابقه نومید نشد و رتبتِ دانشِ او تا ابد به فلک بر شد و خضرِ پیخجسته با آبِ حیات عشق، دستگیرش شد.
بعد از اینم چه غم از تیرِ کج اندازِ حسود
چون به محبوبِ کمانابرویِ خود پیوستم
از ثباتِ خودم این نکته خوش آمد که بهجور
در سرِ کویِ تو از پایِ طلب ننشستم
حافظ، به شعشعۀ مهرِ اشعارش، خاوران و باختران را در نَوردید و سیهچشمانِ کشمیری و ترکانِ سمرقندی را به فخر و رقص بر اشعارِ کمنظیرش واداشت. با این حال امّا او تا وقتی که زنده بود نتوانست کلیّاتِ آثار و دیوانِ شعرش را به دستِ خویش گرد آورد و آن را به کاتبانِ شیراز برای استنساخ و نشر بهسیاقِ کهن بسپارد. زیرا درکنارِ حریفانِ تنگنظر و شاعرانِ سستنظم و صاحبنفوذ در شیراز، صراحتِ تیغِ برهنۀ نقدِ خواجه بر شیخ و واعظ و مفتی و محتسب تا بهحدّی بود که ایشان را یارای استماع و آوردنِ تاب در برابرِ اشعار حافظ نبودی و حسبِ گزارشهای موثّقِ موجود در منابع تاریخی، از جمله دیباچۀ منسوب به محمّد گلاندام و همچنین فحوای بسیاری از ابیات و غزلیّاتِ شاعر، حاسدان و مرتجعانِ خشکاندیش چند بار او را از سرِ جهل تکفیر کردند و فتنههای نافرجامِ بسیار برای قتلِ او به دستِ قشریون و شاهانِ وقت به راه انداختند.
حافظ امّا مردی مدبّر و خردمند بود و دوستانی فرزانه داشت که بارها وی را از مرگ نجات بخشیدند و رندیهای او را به تدبیرها درهم آمیختند و از تکفیر و قتلِ وی جلوگیری بهعمل آوردند. در شرحِ یکی از همین وقایع، مورّخِ شهیر قرن نهم، غیاثالدین خواند میر در «تاریخ حبیب السیر فی الاخبار افراد البشر» بیان میدارد که روزی شاه شجاع بهزبانِ اعتراض، خواجه حافظ را مخاطب ساخت و گفت: ابیاتِ هیچ یک از غزلیّاتِ شما از مَطلع تا مَقطع بر یک منوال واقع نشده، بلکه در هر غزلی سه چهار بیت در تعریفِ شراب است و دو سه بیت در تصوّف و یک دو بیت در صفتِ محبوب؛ و تَلَوُّن (چند رنگی) در یک غزل، خلافِ طریقۀ بُلَغاست.
خواجه گفت: آنچه بر زبانِ مبارکِ شاه میگذرد، عینِ صدق است و محضِ صواب، امّا معذالک شعرِ حافظ در اطراف و آفاق شهرت و اشتهارِ تمام یافته و نظمِ حریفانِ دیگرِ وی، پای از دروازۀ شیراز بیرون نمینهد. بنا بر این کنایت، شاه شجاع در مقامِ ایذاءِ حافظ شده و بهحسبِ اتّفاق در آن ایّام، حافظ غزلی در سلکِ نظم کشید که مقطعش این بیت است:
گر مسلمانی از آن است که حافظ دارد
وای اگر از پس امروز بود فردایی
شاه شجاع این بیت را شنید و گفت که از مضمون این نظم چنان معلوم میشود که حافظ به قیامت قائل نیست و برخی از فقهای حسود قصد نمودند که فتوی نویسند که شک در وقوعِ روزِ جزا کفر است و از این بیتِ حافظ، آن معنا مستفاد میگردد. خواجه مضطرب گشته، نزد «مولانا زین الدین ابوبکر تایبادی» که در آن اوان عازمِ حجاز بود و در شیراز تشریف داشت رفت و کیفیّتِ قصدِ بداندیشان را عرض نمود و مولانا فرمود که مناسب آن است که بیتی دیگر، مقدّم بر بیتِ مَقطع درج کنی، مُشعر بر این معنی که «فلان کس چنین میگفت» تا به مقتضای آن مَثل که نقلِ کفر، کفر نیست، از این تهمت نجات یابی. بنابراین، خواجه حافظ بیت ذیل را گفته، پیش از بیت آخر در آن غزل مندرج ساخت و بدین واسطه از آن دغدغه نجات یافت:
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت
بر درِ میکدهای با دف و نی ترسایی…
این حکایتِ معقول و سایرِ شواهد و قراینِ موجود از زندگانیِ خواجه و ابیات وغزلیّاتِ بسیار در دیوان او که ترسیم کنندۀ شرایطِ نابسامان و بیثباتِ اجتماعی و سیاسی شیراز در دوران مختلف زندگانی اوست؛ جای هیچ شک و شبههای در صحّتِ گزارشِ گردآوندۀ دیوانِ او مبنی برعدمِ گردآوریِ مجموعۀ اشعارِ شاعر توسطِ خود در زمان حیاتش باقی نمیگذارد. خاصه آنکه در سالیانِ پایانیِ عمرِ حافظ، شاه یحیی مظفری با ضربِ سکّه به نامِ امیرصاحبقران تیمور گورکانی در شیراز، فضای سیاسی و اجتماعیِ اقلیمِ پارس را همسو با تمایلاتِ مذهبی امیر تیمور تغییر میدهد و موسمِ ورَع و روزگارِ پرهیز، دوباره چون عهد امیر مبارزالدین محّمد، بر شهر ظریفان و حکیمان حاکم میگردد.
صراحیای و حریفی گرت به چنگ افتد
به عقل نوش که ایّام فتنهانگیز است
در آستینِ مرقّع پیاله پنهان کن
که همچو چشمِ صراحی زمانه خونریز است
به آبِ دیده بشوییم خرقهها از می
که موسمِ ورَع و روزگارِ پرهیز است
بر این پایه، حافظ در سالیانِ پایانیِ حیات، نهتنها قادر به نشرِ آثار و افکارش در موطنِ خویش نبود؛ بلکه بهدلیلِ برافتادنِ مجالسِ شعر در دربارِ جانشینانِ شاه شجاع، کشمکشهای درون خاندانیِ آلِ مظفر و نفوذِ روز افزونِ تیمور در فارس، در عزلت، عسرت و تنگدستی، باقیِ ایّامِ عمر را در انزوا و خاموشی به رفتن شتاب کرد.
نصابِ حُسن در حدِّ کمال است
زکاتم ده که مسکین و فقیرم
چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی
به سیبِ بوستان و شهد و شیرم
قدح پر کُن که من در دولتِ عشق
جوانبختِ جهانم گرچه پیرم
قراری بستهام با می فروشان
که روزِ غم بهجز ساغر نگیرم
چو حافظ گنجِ او در سینه دارم
اگرچه مدّعی بیند حقیرم
هنگامِ نخستین عزیمتِ لشکرِ امیر تیمور به شیراز و فتحِ بدونِ جنگِ این شهر توسطِ وی در سنه ۷۸۹، بنا بر گزارشِ برخی از منابع و تذکرهها مثل تذکرۀ ریاض العارفین؛ حافظ با امیر تیمور ملاقات مینماید. در این ملاقات، لباسِ شاعر در نهایتِ کهنگی و اندراس وصف شدهاست. قبل از ورودِ امیر صاحبقران تیمور که پیش از رسیدن به شیراز، هزاران تن از مردمِ بی گناهِ اصفهان را از دَمِ تیغ گذرانده و حتی پیش از آن نیز در دیارِ خوارزم و دیگر اقالیم، مرتکبِ کشتارِ هولناکِ مردم شده بود، حافظ حسَبِ ذکرِ وقایعِ سنۀ «احدی تسعین و سبعمائه» (791) در کتاب «تاریخ مطلع السعدین و مجمع البحرین»؛ بیت مَقطع یکی از غزلیّات مشهورش که از آن بوی نقد به تیمور و سپاهیانِ سمرقندی او به مشام می رسید را از بیمِ خشمِ این امیرِ تندخو به صورتِ زیر کاملاً تغییر میدهد و به بیتی دیگر مبدّل مینماید:
«صورت متقدّم»
به خوبان دل منه حافظ ببین آن بی وفایی ها
که با خوارزمیان کردند ترکانِ سمرقندی
«ویرایش متأخر»
به شعرِ حافظِ شیراز میرقصند و مینازند
سیهچشمانِ کشمیری و ترکانِ سمرقندی
دربینِ منابعِ خطّیِ درجه اوّلِ دیوانِ حافظ که نزدیک به زمانِ حیاتِ شاعر استنساخ شدهاند، نخست نسخۀ سنه ۸۰۳ قمری به شماره ۱۲۷۷۰ در کتابخانه ابوریحان بیرونی ازبکستان و سپس نسخه سنه ۸۱۳ شماره ۳۹۴۵ کتابخانه ایاصوفیه ترکیه، بیت مقطع را به وجهِ اول کتابت کردهاند. درعینِ حال، نسخه سنه ۸۰۱ کتابخانه نورعثمانیه ترکیه به شماره ۵۱۹۴ این بیت را به صورت اصلاح شدۀ دوم ضبط کرده است و مغایرت در صورت بیت مقطع این غزل به شرح فوق در بین تمامی نسخ خطّی حافظ در دههها و قرونِ بعد نیز دلالت بر صحّتِ گزارشِ ویرایشِ غزل توسطِ حافظ دارد.
مورّخِ مشهورِ قرنِ نهم «کمال الدین عبدالرزاق سمرقندی»، در کتابِ تاریخِ «مَطلع السعدین و مجمع البحرین»، به جنگِ خوارزم و این بیت در صورتِ نخست اشارت کرده و بیان میدارد که:«شهرِ خوارزم مُسخّر شد و تخریبِ عمرانات و تعذیب حیوانات و انواع بیداد در آن خطه بهوقوع پیوست و چون بلدۀ خوارزم موطنِ صنادیدِ عالم و مسکن نَحاریرِ بنی آدم بوده و از خرابیِ آن چنان در اطراف جهان اشتهار یافت که بلبلِ دستانسرای، مولانا حافظ، در گلشنِ شیراز به این زمزمه آواز برآورد که: به خوبان دل منه حافظ، ببین آن بی وفایی ها / که با خوارزمیان کردند ترکانِ سمرقندی».
مرحوم علامه ملکالشعرای بهار، ضمن اشاره به این شرح این واقعه در کتاب مطلع السعدین و بیت فوق، درپاسخ به چرایی وجود برخی تفاوت ها در نسخ قدیم و دیوانِ تصحیح شده توسط علامه قزوینی و دکتر غنی، بیان میدارد:
«ممکن است گاهی شاعری خود در نظم و نثرِ خویش تغییری بدهد و در دو نسخه، دو روایتِ بهکلّی متفاوت از هم دیده شود. باید چنین پنداشت که خواجه در اوقاتی که خبر قتل و غارتِ شهرِ خوارم توسط امیر تیمور گورکان به شیراز رسیدهاست، این غزل را با مقطع نخستین که مطلع السعدین آن را از قول حافظ آورده، ساخته و سپس هنگامی که تیمور اصفهان و شیراز را هم به روز خوارزم انداخت، معروف است که در بدو ورود به شیراز با حافظ گفتگویی کرد و خواجۀ ما از بیمِ آن شریرِ خونخوار، مقطعِ غزل خود را تغییر داد و تا جایی که در دسترس او بود، به رفقایی که آن غزل را داشتند، سفارش کرد که روایتِ قدیم را محضِ رضای خدا فراموش کنند. معهذا آن شعر با مقطعِ نخستین در نزدِ کسی باقی ماند».
با این احوال، شاعرِ گرانمایۀ ما حافظ؛ بنا بر ناراستی روزگار، غدرِ اهلِ عصر و ناآگاهیِ عوام و غالبِ ابنای زمان در عهدِ وی، نابسامانیهای عمیقِ سیاسی و اجتماعیِ حاکم بر ایرانِ قرن هشتم در روزگارِ حیاتِ خویش گردآوریِ دیوانی جامع و کامل از خود را مصلحت ندید و اشعارِ او تا حتّی پس از رحلتش در سنۀ 791 یا 792 هجری قمری در اقصی نقاطِ اقالیمِ ایرانشهر و قلمروِ گستردۀ زبانِ پارسی در دستِ مردم، نه بهصورتِ یک دیوانِ کامل و منظّم، بلکه بهوجهِ متشتّت و پراکنده پخش شدهبود.
بر این پایه، بی هیچ تردیدی میتوان به عذرِ موجّهِ حافظ شیرازی درعدمِ تدوینِ دیوانِ کاملی از اشعارِ نابش درایّامِ زندگانیِ او پی بُرد و صحّتِ گزارشِ گردآورندۀ دیوانِ وی را با اطمینانِ کامل تأیید کرد.
کهنترین و معتبرترین سندِ موجود از گزارشِ فوقالذکر، حدودِ ده سال بعد از رحلتِ خواجه، در دیوانِ خطّیِ معتبر و اَقدَمِ باقی مانده از اشعارِ او ضبط شدهاست. در این کتاب که با گذار از طوفانِ حوادثِ دهر، پس از طیِ قرون، امروز در کتابخانۀ نورعثمانیۀ کشور ترکیۀ به شمارۀ فوق محفوظ است، دوست و همراه صمیمی حافظ در مدارس و محافلِ درسی، که مشهور به «محمد گلندام» است بیان کردهاست که بارها در اثنای درس و مباحث از حافظ خواسته است که [این فرایدِ فواید را همه در یک عِقْد میباید کشید و این غُرَر دُرَر را در یک سلک میباید پیوست تا قلادهٔ جَیدِ وجودِ اهلِ زمان و تمیمهٔ وُشاحِ عروسانِ دوران گردد و آن جناب، حوالتِ رفعِ ترفیعِ این بنا بر ناراستیِ روزگار کردی و به غَدْرِ اهلِ عصر عُذْر آوردی]. لذا جامعِ دیوانِ او بعد از فوتِ خواجه به همراهیِ گروهی از دوستدارانِ وی در شیراز به وجهی که توضیح داده خواهد شد به جمع آوریِ اشعارِ پراکندۀ وی در یک دیوان اهتمام می ورزند.
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که درین گنبدِ دوّار بماند
مقصود از «جامع» بر وزن فاعل، در ادبیات حافظ پژوهان، کسی است که جمع آورندۀ دیوان حافظ پس از رحلت این شاعر نامدار است. این جامع که در نسخ متأخرِ دیوان حافظ و مقالاتِ امروزی به «محمّد گل اندام» مشهور است، در مقدّمهای که به نثرِ مصنوع بعد از فوتِ حافظ بر دیوانِ او نوشته است، بهصراحت به مواردِ فوق اشارت کرده و گفتهاست که او مسبّب گردآمدنِ دیوانِ حافظ و جامعِ آن بوده است و به انبازیِ گروهی از همراهانش که در مقامِ ناقل، قائل و سامع بودهاند، این اشعارِ پراکنده را جمعآوری و به سیاقتِ دواوینِ سایرِ شاعرانِ مشهور در کتابی، مدوّن و منظّم کردهاند.
با این اقرار صریح جناب جامع، پوشیده نخواهد ماند که برخی از اشعارِ موجود در دواوینی که مشهور به دواوینِ گلاندامی هستند، حتّی از منابعِ نقلی و کسانی که مدّعیِ استماعِ شعری از زبانِ حافظ بودهاند به دیوان او راه یافته است؛ یا حتی گردآورندۀ دیوان در مواقعی که شعری را دارایِ مضامین و اندیشهای نزدیک و شبیه به مضامین و تفکّرِ حافظ یافته امّا منبعِ قابلِ انتساب یا شاعرِ سرایندۀ آن برای ایشان ناشناخته بوده؛ «قائل» به تعلّق آن شعر به شمس الدین محمّد حافظ شدهاست و آن را به دیوانِ تحت تکمیل خویش راه داده.
بر این اساس، در قدیمترین دواوینِ بهجایمانده از حافظ از سنواتِ 801 و 803 هجری قمری، شاهدِ وجودِ غزلیّاتِ الحاقی از شاعرانی دیگر به نام حافظ هستیم. بعنوان مثال غزل به «مطلع عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت» که در مجموعۀ 1932 کتابخانۀ اسعد افندی ترکیه به قلم هندوشاه نخجوانی (مرحوم در سنۀ 728) و فرزندش مشهور به شمس منشی، به نام شاعری گمنام به نام سید نجم الدین مشتهر به صوفی ثبت شده است امّا این غزل در نسخۀ سنۀ 801 به نام حافظ ثبت است. اعتبارِ نسخۀ اسعد افندی و تقدّمِ زمانیِ ضبطِ مجموعۀ هندوشاه نسبت به نسخۀ سنۀ 801، اعتبارِ انتسابِ غزلِ فوق به حافظ را بهشدت مخدوش مینماید.

به همین ترتیب در نسخۀ متقدّمِ بعدی یعنی دیوانِ حافظ سنۀ 803 در کتابخانۀ ابوریحان بیرونی تاشکند نیز غزلیّاتی از قبیل غزل به مطلع؛ «به فراغِ دل زمانی نظری به ماهرویی» از اوحدی مراغهای (673-738) و غیره در زمرۀ غزلیّاتِ الحاقی است که سهواً توسطِ جامع یا کاتب به دیوان حافظ راه یافته است.

از این قبیل غزلیّات در دواوین خطّی حافظ بسیار است و غالباً هرچه تاریخ استنساخ نسخه به جلو می رود؛ تعداد این اشعار متفرقه و الحاقی، بیشتر و بیشتر می شود. گویی در طول ادوار بعد از رحلت حافظ، هر کاتبی شعری را یافته که به مزاج وی خوش آمده است در شرایطی که نام شاعر آنرا نمی دانسته؛ آن شعر را به حافظ منسوب نموده و در دیوان تحت کتابت خویش وارد کرده است. بر این اساس بعنوان مثال، رقم تعداد غزلیّات در نسخۀ اقدم سنۀ 801 نور عثمانیه 437 غزل است و در نسخه سنۀ 827 این تعداد به 495 غزل می رسد و رفته رفته در نسخه های خطّی قرون اخیر، چاپ های سربی و سنگی و برخی کتب تصحیح شدۀ نامقبول و جدید4 حتّی کمیّت غزلیّات به حدود 600 تا 800 غزل افزایش می باید. جالب توّجه است که سودی بُسنوی (وفات درحدود سنۀ 1000 هجری قمری) در شرح مشهور خود بر دیوان حافظ 574 غزل را به نام حافظ تعرفه کرده است. در خصوص غزلیّات، قصاید، قطعات، رباعیات و سایر اشعار مازادی که در چنین منابعی مشاهده می گردد؛ باید رسالۀ ای مفصّل و مستقل در باب آنها به رشتۀ تحریر کشید امّا در این مقام به ایجاز باید گفت که قاطبۀ این اشعار در وهلۀ نخست، سست و عاری از فصاحت و بلاغت بی مانندی است که هر صاحبدلی از حافظ سراغ دارد و در مرحلۀ بعد از جهت وجود آنها در دواوین سایر شعرای متقدّم و متأخر بر حافظ، مردود و الحاقی به شمار می آیند. علّامه محمّد قزوینی (1256-1328 شمسی) در بخشهایی از مقدّمۀ ای که بر متن مصحّح خود و دکتر غنی نوشته، آورده است:
«چون نسخۀ «خلخالی» که در سنۀ ۸۲۷ کتابت شده، عجالتاً تا نسخۀ قدیمتری از آن به دست نیامده آن را باید قدیمترین نسخ موجود تاریخدار دیوان حافظ محسوب داشت لهذا من خود را ملتزم و مقیّد کردم که در خصوص کمیّت اشعار، یعنی از لحاظ عدّۀ غزلیّات و عدّه ابیات هر غزلی، نه از لحاظ صحّت و سقم عبارات از ابتدا تا انتهای کتاب فقط و منحصراً همان نسخه را اساس کار خود قرار دهم و هرچه در آن نسخه موجود است از غزلیّات و مقطعات و مثنویّات و رباعیّات تمامّا و بدون هیچ زیاده و نقصان آنها را چاپ کنم و هر چه در آن نسخه موجود نیست خواه غزلیّات مستقل و خواه ابیات متفرقۀ بعضی غزلها يا غير ذلك آنها را مطلقاً کالعدم انگاشته بکلی از آن صرف نظر نمایم، زیرا که چون این نسخه (یعنی نسخۀ خلخالی) نسخهٔ کامل تمامی از دیوان خواجه است و خلاصه یا انتخابی از آن نیست پس هر چه در این نسخه نیست به احتمال بسیار قوی بلکه تقریباً به نحو قطع و يقين الحاقي و اشعار دیگران است که بعدها در دیوان خواجه داخل کرده اند و قرینه قطعی بر اینکه این نسخه نسخه کاملی است از دیوان خواجه، نه انتخاب و تلخیصی از آن این است که به استثنای فقط یکی دو سه غزل هر چه در این نسخه «خ» موجود نیست در هیچ یک از سه نسخۀ دیگر اساس یعنی نسخ «نخ»، «ق»، «ر» که آنها نیز به غایت قدیمی ولی بی تاریخ اند نیز موجود نمی باشد پس واضح است که کاتب نسخۀ «خلخالی» اشعاری عمداً یا سهواً و غفلتاً از نسخۀ منقول عنهای خود حذف نکرده است چه اگر چیزی حذف کرده بود بایستی آنها را یا بعضی آنها را در یکی از نسخ سه گانۀ مذکور بیابیم، زیرا که این سه نسخه چنان که از مقایسهٔ دقیق مابین آنها و بین «خ» در طول دیوان روشن می گردد به هیچ وجه من الوجوه ادنی ربطی با نسخۀ «خلخالی» ندارند، نه در ترتیب غزلیّات و نه در ترتیب ابیات هر غزلی و نه در متن اشعار یعنی در صحت و سقم عبارات و سوق جمل و كلمات و اختلاف عظیمی از جمیع این لحاظها مابين آنها موجود است و بنابراین پس واضح و آشکار است که این سه نسخهٔ «ر»، «نخ»، «ق» از یک طرف و نسخة «خلخالی» از طرف دیگر نه هیچ کدام از روی یکدیگر استنساخ شده اند و نه مجموع از روی اصل مشترک دیگری و علاوه بر اینکه این سه نسخۀ مذکوره (نخ ، ق ر با نسخۀ «خلخالی» ربطی ندارند، مابین خود آنها نیز اصلاً و ابداً ربطی و مناسبتی و مابه الاشتراکی موجود نیست نه در ترتیب غزلیّات یا ابیات هر غزلی و نه در صحّت و سقم عبارات و تحریر جمل و کلمات و از این لحاظها ما بین خود آنها نیز باز اختلاف عظیمی موجود است، پس اینجا نیز واضح است که این سه نسخه نه هیچ کدام از روی دیگری استنساخ شده اند و نه همه از روی اصل مشترک رابعی و فقط ما به الاشتراک این سه نسخه مابین خود و نیز با نسخۀ «خلخالی» در این است که هیچ یک از غزلیّات الحاقی قریب صد غزل را که در نسخ متأخرۀ دیگر بعد از قرن نهم کمابیش یافت میشود در هیچ یک از این چهار نسخه، مطلقاً اصلاً اثری از آنها نمی توان یافت. پس از مجموع این قرائن ظن بسیار قوی بلکه علم قطعی حاصل میشود که آنچه غزليات به تمامها يا ابيات متفرقه هر غزلی در این چهار نسخه موجود نیست تقریباً به نحو قطع و یقین و بدون هیچ شک و شبهه از خود حافظ نیست بلکه از دیگران است که بعدها متدرّجاً در دیوان خواجه داخل شده است.
تا آنجا که مقدور من است دُر و خرمهره را در یکی رشته جمع نکنم و ابداً شهرت بعضی از آن اشعار الحاقی در نسخ جدیده مرا وا ندارد که حتی یک غزل یا حتی یک بیت که در نسخ اساس نیست بر دیوان خواجه علاوه نمایم و سایر نسخ متأخره را که به صفت مذکور متّصف نباشند فقط برای تأیید و ترجیح جانبی بر جانبی در مورد بروز اختلاف بین نسخ قدیمه بکار برم نه استقلالاً در مقابل نسخ قدیمه.
چنانکه در بالا گفته شد [نسخ متأخر و فرعی را] برای تأیید و ترجیح جانبی بر جانبی در مورد اختلاف بین نسخ قدیمه استفاده نمودم نه مستقلاً و بعضی دیگر را که دیرتر به دستم رسید و در تصحیح متن استفاده از آنها ممکن نشد فقط در تصحیح مقدمۀ جامع دیوان حافظ و قصاید او که هیچ یک از این دو در نسخ اساس موجود نیست به کار بردم5».
همچنانکه پیشتر ذکر شد اضافات و ملحقّات در دیوان حافظ محدود به قرون اخیر و عصر ما نیست و در کهن ترین دواوین موجود از حافظ یعنی نسخۀ سنۀ 801 نور عثمانیه و سنۀ 803 تاشکند نیز اشعار الحاقی به دلایل پیش گفته یافت می شوند.
در نسخۀ شمارۀ O Nov. 14 Tg.167 کتابخانۀ اوپسالای سوئد که در سنۀ 831 هجری قمری یعنی حدود 40 سال بعد از وفات حافظ نوشته شده و نسخۀ بسیار معتبری است؛ به نظر می رسد که کاتب با در دست داشتن منابع معتبر دیگر یا یافتن منبعی قدیم از حافظ همزمان یا پس از پایان استنساخ، به دست خط خویش، ابیات و مضامین متفاوت یا تازه را در حواشی یا درداخل جدول بندی برخی غزلیّات و در صدر برخی ابیات، افزوده است. از آنجائیکه نگارندۀ این سطور نسخۀ مذکور را در کتابخانۀ اوپسالا به صورت فیزیکی و از نزدیک ندیده است، در اینجا به ضرس قاطع نمی تواند مدّعی شود که حواشی و الحاقات فوق الذکر در این نسخه به دست خط کاتب اصلی است. امّا تصاویر واضح و با کیفیّت موجود از این نسخه و شباهت تامۀ دستخط اشعار اصلی و الحاقات ضمیمه در بسیاری از اشعار، دلالت بر آن دارد که آنها را کاتب اصلی بر نسخۀ خویش افزوده است6.
با این وصف می توان این نسخه را یکی از نخستین منابعی دانست که در آن یک شبه تصحیح از دیوان حافظ در دوران نزدیک به زمان حیات وی بعمل آمده است.

به هر تقدیر در دوران بعد از وفات خواجه، هرچه زمان می گذرد، بر تعداد اشعار و ابیات الحاقی و مضامین جعلی در دیوان حافظ افزوده می شود و ما این اضافات الحاقی روز افزون را به سهولت در قاطبۀ نسخ متأخر مشاهده می کنیم.
در سال 907 هجری قمری یعنی حدود یکصد و پانزده سال بعد از وفات حافظ در عهد سلطنت پادشاه فرهنگ دوست و هنرپرور تیموری در شرق ایران، سلطان حسین بهادر خان بایقرا (842-911 هجری)، که هم خود او و هم بسیاری از فرزندان یا شاهزادگانش ادیب و شاعر بودند یکی از فاضل ترین فرزندان فرهیختۀ وی به نام شاهزاده فریدون حسین میرزا (مقتول در سنۀ 916 هجری) در فضل و کمال و اخلاق حمیده بر همۀ اولاد سلطان حسین سبقت داشت و مجالس و جشنهای شعر و ادب با حضور فصحا و بلغا و ادیبان شهیر برگزار می کرد. در دوران او نیز وفور ناخالصی ها و فضولی های سلبی و ایجابی کاتبان در دیوان حافظ کار را بدانجا رساند که در یکی از همین ضیافت های ادبی هنگام خواندن اشعار حافظ کاشف بعمل می آید که به واسطۀ نقل کتابت بعضی کاتبان ناقص الادراک، بسیاری از دُرر و لعل و جواهرات سخنِ حافظ در گنجینۀ معانی دیوان او به دست مشتی بی خرد در عرصۀ تاراج قرار گرفته و دیوان حافظ از این جهت، دچار نقصان و عیب شده است. از این رو شاهزاده فریدون میرزا به فضلا و ادبای ندیم در آن محفل دستور می دهد تا با گردآوردن نسخ متعدّد و بیش از پانصد مجلّد کثیر از دواوین حافظ، به جمع و تصحیح این کتاب مستطاب مبادرت نمایند و این خدمت در سنۀ سبع و تسعمائه (907) به وجهی به اتمام رسید که حسب گزارش مضبوط در کتاب منشأت (رسالۀ اشرفیه) خواجه شهاب الدین عبدالله مروارید7 متخلص به بیانی (وفات 942 هجری) دبیر و وزیر ادیب و شهیر دربار سلطان حسین بایقرا و شاه اسماعیل صفوی که خود در انجمن شاهزاده حاضر بوده است؛ «این نسخۀ تصحیح شده موجب رشک نگارخانۀ چین و غیرت فردوس برین شد و غزلهای دلفریب و جانبخشی از دیوان حافظ که به واسطۀ کاهلی و تصرف کتابت از صفحۀ روزگار مهجور و نامشهور مانده بود در سلک ربط، تنقیح و پیراستگی درآمد8».
نسخۀ خطّی اصلی که متعلّق به کتابخانۀ دربار شاهزاده فریدون میرزا بوده تا حدود دو دهۀ گذشته گویا در موزۀ کابل نگاهداری می شده است؛ امّا در کمال تأسف این نسخه در دورۀ اول حاکمیّت طالبان بر افغانستان به یغما رفته و اخباری ضد و نقیض در خصوص سرنوشت آن وجود دارد. خوشبختانه نسخ خطّی متعدّدی که از روی نسخۀ دیوانی استنساخ شده اند، امروزه در کتابخانه های داخلی و خارجی محفوظ اند و یکی از آنها نسخۀ شمارۀ 4677 در موزۀ ملّی ملک در تهران است که بر حسب قراین و نشانه ها با آنکه فاقد تاریخ به وجه ترقیمه است، ولی به احتمال قریب به یقین در قرن یازدهم هجری کتابت شده است.

این تصحیح جمعی و سازمان یافتۀ دیوانی به رغم آنکه نخستین نهضت تاریخی زدایش دیوان حافظ از غزلیّات مردود و مشکوک الحاقی بود و در عین حال عزم بر کشف ابیات و اشعار مغفول ماندۀ حافظ برای تکمیل دیوان او را داشت؛ امّا به دلیل فقدان یک اسلوب و روش علمی قابل دفاع به سیاق پژوهش های امروزی، به اهداف خود نائل نیامد و هر حافظ شناس و پژوهشگر معاصر پس از دقایقی تورق و تتبّع در این دیوان درخواهد یافت که این کتاب برخلاف توصیف عبدالله مروارید همچنان نامنقّح و آلوده به انواع تصرّفات و اشعار الحاقی است9.
باز هم در منابع بر جای مانده از یکی دو قرن بعد از وفات حافظ، تتبّعات، تشکیک ها و اظهار نظرهایی از ادیبان شهیر قدیم در خصوص تفاوت های نسخ در برخی مضامین و ابیات وجود دارد. بعنوان مثال در آغاز دیوان خطّی حافظ به شماره ۱۹۹ در کتابخانۀ مدرسه سپهسالار تهران که در سنه ۹۱۷ هجری قمری توسط کاتبی به نام «اوحدی شیرازی» استنساخ گردیده است، مشاعره ای استدلالی در باب روایت «کشتی نسشتگان» یا «کشتی شکستگان» در غزل به مطلع «دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را» در نسخ قدیم حافظ به چشم می خورد.
این موضوع در قالب پرسش منظوم فردی ادیب به نام تائبی از شاعر و ادیبی دیگر به نام نثاری، در خصوص تفاوت های موجود میان نسخ در بیتی از دیوان در آغاز کتاب جلب توجه می نماید. این مطلب به تحقیق توسط مالک، متأخر بر تاریخ کتابت نسخه، با خطّی خوش و خوانا نوشته شده است و بنا بر توضیحاتی که ارائه خواهد شد، پوشیده نمی ماند که نگارندۀ ابیات آن، سرایندۀ آنها نبوده است و آنها را از نسخه ای دیگر بر روی کتاب خود، منتقل کرده است. زیرا در ذیل بیت آخر، او نام خود و زمان متأخر تحریر این ابیات الحاقی را بدین وجه گفته و امضا کرده است:«الخط باقی و العمر فانی.حَرَّرَه الحاج مصطفی فی سنه ۱۱۹۷ غُرَّه د» (حرف «د»،چهارمین حرف ابجد است و در اینجا احتمالاً به معنی ماه چهارم قمری یعنی ربیع الثانی است).

در این نسخه که تصویر آن در فوق آمده است چنین می خوانیم:
«سؤال تائبی»
پیک شمال یک ره در شهر تون گذرکن
وز حضرت نثاری از من رسان دعا را
بعد از دعا بگویش کین بیت خواجه حافظ
هرچند نیست مشکل، مشکل شدست ما را
کشتی شکستههائیم ای باد شرطه برخیز
شاید که باز بینیم دیدار آشنا را
بعضی شکسته خوانند برخی نشسته گویند
هرکس کند دلیلی، اثبات مدّعا را
قول صواب ازین دو، برگوی تا کدام است
تا مدّعی نپوید دیگر ره خطا را
«جواب حضرت نثاری به تائبی»
آمد نسیم صبحی ازتائبی به یاران
در گلشن محبّت گلها شکفت یارا
در بیت خواجه حافظ تفتیش کرده بودند
کشتی نشستهها را کشتی شکستهها را
کشتی نشسته خواندن از لطف نظم دوراست
هـرچند هست معنی فی الجمله این ادا را
لیکن شکسته باید تا یار دور افتد
وانگاه باز جوید دیدار آشنا را
یعنی شکسته جسم است از روح دور مانده
وز نفخ صور جستن، آمرزه شد صفا را
از اهل معرفت هم قول صحیح دارم
کشتی شکسته خواندن این نظم دلگشا را
جایی که خواجه خود هم دارد چو نِی مفرَّر
معنی قرار دادن خدمت نیست این گدا را
مانند اکثر نسخ خطّی، در سایر حواشی این ورق نیز افرادی دیگر در تواریخ و خطوطی متفاوت مطالبی نوشته و بر آن اسامی خویش را مهر کرده اند. در عین حال، گزارشهای نامستندی مبنی بر مشاهده این مشاعره در نسخ خطّی جدید تر دیگری نیز وجود دارد و در برخی منابع نااستوار و غلط، کسانی این پرسش و پاسخ منظوم را منسوب به ناصرالدین شاه قاجار دانسته اند که بی شک وجود نسخۀ خطّی کتابخانۀ سپهسالار به شمارۀ فوق الذکر، خط بطلانی بر این دعوی به شمار می آید. زیرا تاریخ نوشتن ابیات الحاقی مذکور در نسخه سپهسالار، بر زمان تولد ناصرالدین شاه در ۱۲۴۷ قمری، تقدّمی پنجاه ساله دارد و لذا بر اخبار چاپلوسانی که آنرا در عهد قاجار به ناصرالدین شاه نسبت داده اند هیچ اعتباری مترتب نخواهد بود.
پرسش کننده که «تائبی خوش خصال» سؤال خود را از «حضرت نثاری صاحب کمال» درباره شعر حافظ جویا می شود. از فصاحت و بلاغت ابیّات بر می آید که هر دو نفر دوستانی دانشمند و ادیبانی برجسته بوده اند. در کمال تأسف، جستجوی نگارنده در زمینۀ یافتن هویّت پرسشگر (تائبی) تاکنون بی نتیجه مانده است ولی بی گمان، سرایندۀ شعر پاسخ، کسی نیست جز «مولانا نثاری تونی» متوفی به سال ۹۶۸ هجری که از ادیبان و شاعران مشهور قرن دهم هجری در خراسان بوده است10.
فارغ از ماهیّت پرسش و پاسخ منظوم فوق الذکر، اهمیّت این سؤال و جواب در آن است که اثبات می کند حافظ پژوهی و تعمّق در ابیات و اشعار حافظ، از قرون گذشته رواج داشته و نثاری تونی در سالهای قبل از ۹۶۸ هجری، یعنی حدود یکصد و پنجاه سال بعد از رحلت حافظ، در باب شعر خواجه اظهار نظر و استدلال کرده و در نهایت با درک پیچیدگیهای رندانۀ مستور در آن شعر، به آن سبب که شخصیّت اشعار حافظ را چون ساز نی، دارای مَفر می بیند، یعنی با گرفتن هر روزنۀ آن که محل فرار هواست، صدا و نوایی تازه از آن خارج می شود، با بی بضاعت دانستن اندیشه اش در بیت آخر، خود را در اظهار و اعلام معنای منجّز و قاطع بر این شعر حافظ صالح نمی داند.
لازم به توضیح است که دکتر قاسم غنی علیه الرحمه نیز نسخه خطّی فوق الذکر در مدرسه سپهسالار را رؤیت و در صفحه ۲۴ کتاب «یادداشت درحواشی دیوان حافظ»، شعر نثاری تونی در این کتاب را منعکس فرموده اند.
از قرون گذشته تا امروز نسخه های دستنویس دیوان حافظ به لحاظ کمیّت بسیار بیش از نسخ دستنویس دواوین دیگر شعرا بوده است و در زمان ما، صدها مجلّد از دواوین خطّی وی در کتابخانه های گوشه و کنار ایران و جهان نگاهداری می شوند. اکنون که صنعت چاپ، استنساخ و رونویسی دستی از کتب را منسوخ نموده این برتری همچنان محسوس است و در خانۀ قاطبۀ مردم ایران لااقل یک دیوان حافظ وجود دارد. بعد از اختراع صنعت چاپ، نخستین کسی که مبادرت به طبع دیوان حافظ نمود، ابوطالب تبریزی اصفهانی، مشهور به میرزا ابوطالب لندنی، دانشمند ایرانی ساکن در هند بود که در سنۀ 1206 هجری قمری مطابق با 1791 میلادی به این امر خطّیر در شهر کلکته هندوستان اهتمام ورزید.
تصویر نسخۀ چاپ سربی دیوان او در کتابخانه های مجازی یافت می شود. کار او در واقع نخستین تصحیح چاپی از دیوان حافظ است که حسب توضیحات مصحح با بهره از 12 نسخۀ خطّی به فرجام رسیده است. میرزا ابوطالب البته نسخۀ های منبع کار خود را معرفی نکرده و در خصوص قدمت و اوصاف آنها در دیباچۀ خود ذکری به میان نیاورده است. بر این أساس کار وی عاری از اشعار الحاقی و مردود نیست و در دیوان وی در کنار 557 غزل؛ 7 قصیدۀ، 52 قطعه، یک تریکب بند، یک ترجیع بند، یک مخمّس، سه مثنوی، 103 رباعی و ساقی نامه وجود دارد11.
بعد از میرزا ابوطالب؛ در طهران، تبریز، استانبول، قاهره، تاشکند، دهلی، بمبئی و غیره؛ دیوان حافظ به صورتی گسترده به چاپ سنگی یا سربی رسیده است و امروز در کتابخانه های جهان این دواوین چاپی در دسترس محقّقان است. لازم به ذکر است که جملگی این کتابها البته بدون رعایت اسلوبهای اثبات پذیر علمی و با روش های ذوقی و سلیقه ای به زینت طبع آراسته گردیده اند و آنقدر درآنها ابیات و اشعار الحاقی و جعلی زیاد است که هرگز نمی توان برای این منابع اعتبار و اصالت علمی قائل بود.

به هر تقدیر در سال 1306 هجری شمسی، مرحوم عبدالرحیم خلخالی، از رجال و مشروطه خواهان شهیر، برای نخستین بار با اساس قراردادن نسخۀ شخصی بسیار کهن متعلّق به خودش که حدود 35 سال بعد از رحلت حافظ استنساخ شده است، جهت چاپ دیوانی منقّح از حافظ به اسلوب جدید اقدام کرد. تصحیح دیوان حافظ خلخالی را می توان نخستین کتاب چاپی نسبتاً معتبر و علمی از دیوان حافظ دانست که اشعار و ابیات الحاقی و متفرقه در آن به دلیل قدمت منبع أساس، اندک بود و در روزگار خود طبعی بدیع و معتبر به شمار می آمد. اکنون که حدود یکصد سال از آن چاپ می گذرد به سبب محدودیّت های آن زمان درحروفچینی و چاپ با دستگاههای قدیمی، اشتباهات و اغلاط فراوانی در انعکاس نسخۀ خطّی در حروف چینی کتاب خلخالی راه یافت است و آن مرحوم خود بعدها با اشاره به این اغلاط عزم بر اصلاح و طبع دوبارۀ کار خود داشت که شوربختانه؛ دست بی شفقّت اجل بر ارادۀ ایشان در تحقق این هدف غالب آمد.
به هر تقدیر چندین سال بعد از چاپ نسخۀ مرحوم خلخالی؛ اسماعیل مرآت، وزیر وقت معارف و فرهنگ، از مرحوم علامه محمّد قزوینی و زنده یاد دکتر قاسم غنی دعوت کرد تا با بودجه و امکانات دولت به تصحیح و طبع یک دیوان حافظ پیراسته و اصیل به روش های علمی جدید اهتمام ورزند. این دانشمندان شهیر از آن پیشنهاد آقای مرآت، استقبال کردند و دیوان حافظی را که امروز به تصحیح «غنی-قزوینی» مشهور است را در سال 1320 هجری شمسی به چاپ رساندند.
امروزه با وجود دهها تصحیح متأخر و جدیدتر از دیوان حافظ، مانند تصحیح دکتر ناتل خانلری یا دفاتر دگرسانی ها در غزلیّات حافظ، نوشتۀ دکتر سلیم نیساری و غیره، باز هم نسخۀ غنی-قزوینی در تعداد چاپ و اعتبار عرفی، مقام بالاتری را از سایر دواوین حافظ تصحیح شدۀ بعد از خود دارد.
پیشتر از مقدّمۀ علامه قزوینی بر این تصحیح نقل شد که او با اساس قرار دادن نسخۀ سنۀ 827 که در آن زمان کهن ترین دیوان شناخته شدۀ حافظ به شمار می رفت؛ در یک اسلوب خشک و نامنعطف، غالباً هرچه را که مغایر با ضبط این نسخه دیده اند، مردود و الحاقی پنداشته و به دیوان مصحَّح خویش راه نداده اند و از دیگر نسخی که در کار تصحیح از آنها بهره جسته اند نیز بعنوان منابع مکمل و فرعی تنها در تصحیح قیاسیِ برخی اغلاط مسلّمی که در نسخۀ اساس مشهود بود، استفاده کرده اند.
علّامه قزوینی در مقدمۀ دیوان مصحَّح خویش تصریح کرده است: «ما در کمیّت اشعار (نه در کیفیّت آنها) چنانچه مکرّر بدان اشاره کرده ایم، عیناً متابعت از نسخۀ خلخالی کرده ایم و مناسب چنان دانستیم که شمارۀ غزل ها را هم به طبق ترتیب چاپ حاضر و هم طبق ترتیب چاپ آقای خلخالی به دست دهیم». همچنین پیشتر گفتیم که علامه قزوینی و دکتر غنی هر غزل و شعر که در نسخۀ خلخالی وجود داشت را اساس طبع خود قرار دادند و از هر شعر منسوب به حافظ که در آن نسخه نبود، صرف نظر کردند و آنرا الحاقی به شمار آوردند.
به هر حال پس از چاپ حافظ غنی-قزوینی هر از چندی نسخه ای تازه و قدیم تر از نسخه سنۀ 827 مرحوم خلخالی در گوشه و کنار ایران و جهان پیدا شد و دانشمندان و ادیبان گمنام یا نام آشنایی را ترغیب به تصحیح دوبارۀ دیوان حافظ نمود. نسخه سنۀ 813 کتابخانۀ ایاصوفیه ترکیه یا نسخه سال 824 کتابخانۀ سید هاشم علی سبز پوش در شهر گورکهپور هندوستان در زمرۀ دواوینی بودند که محقّقانی نامدار چون دکتر پرویز ناتل خانلری یا پرفسور نذیر احمد در هند را به ارائۀ ویرایشی تازه از دیوان خواجه حافظ برانگیختند.
در عین حال کسانی مانند دکتر مسعود فرزاد، مسعود جنّتی عطایی، پژمان بختیاری، عبدالعلی ادیب برومند، رشید عیوضی و اکبر بهروز، احمد سهیلی خوانساری، سید محمّد محیط طباطبایی، احمد مجاهد، سید ابوالقاسم انجوی شیرازی، ایرج افشار، یحیی قریب، هوشنگ ابتهاج، احمد شاملو، محمّد رفیعی، محمّد معین، بهاالدین خرمشاهی، سلیم نیساری، سید صادق سجادی و علی بهرامیان، ضیا الدین ترابی، علی فردوسی، محمود رکن، محمود راستگو، عیوض هوشیار، سهیل قاسمی، شمس لنگرودی و بسیاری دیگر از مصححان گمنام یا نام آشنا با بهره از روشهای ذوقی-سلیقه ای یا اسلوبهای علمی و انتقادی مبادرت به تصحیح دیوان حافظ کرده اند. واقع آن است که کار چاپ دیوان حافظ در نیمۀ دوم قرن گذشته یعنی از دهه 1350 خورشیدی به بعد تا به امروز از رونقی شگفت و استقبال کم مانند مردم ایران برخوردار است که در صورت ادامت این روند، عنقریب در هر خانوادۀ ایرانی می توان نام یک مصحّح دیوان حافظ را یافت. به هر حال علیرغم کثرت زیاد مصحّحان و کسانی که با توسل به اسلوب های علمی و پژوهشی یا روش های سلیقه ای و ذوقی مبادرت به چاپ دیوان حافظ در طول دهه های گذشته نموده اند؛ باز با این همه، هنوز تصحیح غنی-قزوینی در کمیّت نشر و اعتبار عمومی، نزد ابنای زمان با فاصله ای بسیار زیاد از سایر تصحیحات پیشتاز است و کسی تا به امروز نتوانسته اعتبار معنوی آنرا حتی با دسترسی به منابع متقدّم تر از نسخۀ اساس غنی-قزوینی (یعنی نسخۀ خلخالی) نسخ نماید.
در طول بیش از هشتاد سالی که از چاپ دیوان حافظ غنی- قزوینی می گذرد بسیاری از حافظ شناسان و مصحّحان کوشیده اند تا با انتقادات شدید و بی رحمانه و برجسته کردن ایرادات و نواقص کار غنی-قزوینی آن تصحیح را از رونق بی اندارند. در بین اینان سرشناس ترین منتقد، مرحوم مسعود فرزاد (1285-1360 شمسی) مصحِّح دیوان حافظ و استاد دانشگاه شیراز است که نه تنها به کرّات در مواضع مختلف از متن مصحَّح غنی-قزوینی انتقادات تند کرده است، بلکه اعتبار و اصالت آنرا در برابر دیوان مصحَّح خود مطلقاً انکار کرده است. چنانکه در یکی از نوشته های خود که ما در این مقام بدون اظهارنظر سلبی یا ایجابی صرفاً به نقل آن بسنده می نمائیم گفته است؛ « من شایسته می دانم که حافظ دوستان امروز بکوشند و حافظ را از شر قزوینی و دار و دسته اش برهانند. در این میان شخصاً بعید نمی دانم که عبدالکریم خلخالی بیچاره از دست قزوینی دق کرده باشد12».
شمس الدین خلخالی، فرزند مرحوم عبدالکریم خلخالی، سالها پس از رحلت پدر در سال 1369 به چاپ عکسی نسخۀ خطّی پدرش، که منبع اصلی کار غنی-قزوینی بود اهتمام می ورزد و در دیباچه این چاپ عکسی با اشاره به برخی نواقص و اشتباهات وارده در تصحیح غنی-قزوینی؛ مغایرت ها و خطاهای تصحیح مذکور را در مقابله با نسخۀ خطّی پدرش «ده ها بلکه صدها اشتباهات و اختلافات فاحش و عجیب» می داند و به ذکر برخی موارد آن می پردازد13.
بعنوان مثال در غزل به مطلع «گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود» بیتی بدین وجه در تصحیح«غنی-قزوینی آمده است: «اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش/که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود». شمس الدین خلخالی می گوید که در نسخۀ پدرش به صورت کاملاً واضح و آشکار، «دیو سلیمان نشود» نوشته شده است و « دیو مسلمان» هم مغایر متن نسخۀ خطّی و هم دارای عیب تکرار قافیه می باشد و معلوم نیست در تصحیح غنی-قزوینی چنین ضبط خطایی بر خلاف «أسلوب عدم عدول از نسخۀ اقدم» چگونه به نسخۀ چاپی راه یافته است.

به هر تقدیر در بین تمامی ده ها تصحیح و چاپهای قدیمی یا جدید دیوان حافظ که به مشهورترین آنها در فوق اشاره گردید، به طور کلّی هیچ دو دیوانی را نمی توان یافت که با هم در صورتِ اشعار، تعداد غزلیّات، توالی و کمیّت ابیات یگانه باشند و خبری از اشعار یا ابیات الحاقی و مردود و مشکوک در آنها نباشد. حتّی کار مرحوم زنده یاد دکتر سلیم نیساری نیز که با بهره از بیش از پنجاه نسخۀ خطّی قرن نهم هجری مبادرت به بررسی دگرسانی های غزلیّات حافظ و ارائۀ جامع ترین تصحیح علمی-تحقیقی از دیوان وی کرده است نیز از اشعار الحاقی دیگران خالی نیست و آن مصحِّح نامدار به دلیل آنکه هنوز منابع جامع و مانعی از نسخ خطّی قرن هشتم و نهم حافظ و دیگر شاعران معاصر وی را در اختیار نداشت، لاجرم در کار خویش به وجهی قهری و اجتناب ناپذیر، به بلای اشعار الحاقی مبتلا گردیده است. مثلاً غزل به مطلع «عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت» از سید نجم الدین صوفی به شرح فوق الذکر یا غزل به مطلع؛ «ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است» منتسب به حیدر بقال شیرازی به تصحیح ایشان راه یافته است.
نگارندۀ این سطور خاطر نشان می کند که در بررسی میراث مشعشع اصحاب ملک ادب هرگز قصد آن نیست تا از حدود انصاف و ادب درگذریم و به ساحت درخشان اعتبار قلم و پژوهش ایشان خدشه ای وارد نماییم. آنچه را که به ایجاز در این دیباچه بدانها اشارت رفت، تنها درآمدی بر تاریخ حافظ پژوهی و لزوم ادامۀ پژوهش های تازه و کامل تر برای دستیابی به متنی از دیوان خواجه است که حتّی المقدور خالی از اشتباه و آمیختگی هایی باشد که طی چند قرن از راههای گوناگون به دیوان این شاعر بزرگ ایرانزمین راه یافته است. زیرا در میان همۀ چاپ های کمتر شناخته شده یا مشهور که به همّت ادیبان دانشمند منتشر شده است، درست همانند نسخه های خطّی قرون گذشته، نمی توان چاپ هایی را یافت که عاری از مضامین، اشعار و ابیات الحاقی باشد.
صرف نظر از نقص ها و مشکلات آشکار در نسخ خطّی که از جهات محدودیّت های تاریخی مذکور در فوق در جمیع منابع کهن وجود دارد، به گمان ما در عهد جدید، فقر مصحِّح در داشتن منبع، دشواری گردآوردن همۀ منابع قابل وثوق و پراکندگی نسخ دیوان حافظ در جهان، اصلی ترین دلیل بروز نواقص و کاستی ها یا ورود اضافات و الحاقات غیر حافظانه به جمیع چاپ های تصحیح شدۀ این شاعر توسط حافظ پژوهان در طول دهه های دور و نزدیک گذشته بوده است.
با آنکه تصحیح غنی-قزوینی به جهت ابتلا به همین فاقه و تهی دستی، لبریز از معایب و الحاقات ناراست دیگر شاعران معاصر یا متقدّم بر حافظ است، باز با این حال، نواقص آن در تشعشع اعتبار و شخصیّت دانشمندان معظّم مصحِّح، مغفول و مستور مانده و علیرغم آنکه در طول سالیان دراز گذشته، یعنی از 1320 خورشیدی تا به امروز دهها بلکه صدها حافظ شناس و مصحّح در مقالات و کتب یا تصحیحات جدید به ذکر و اثبات ناراستی برخی اشعار و مضامین پرداخته اند باز با این حال، باد انفاس قلمِ ایشان در رونق بازار، شمع آفتاب و بازتاب کارِ «ناناب» دکتر قاسم غنی و علّامه محمّد قزوینی علیهم رحمة الله تعالی در نمی گیرد و بزرگانی چون پرویز ناتل خانلری یا سلیم نیساری، غفر الله تعالی علیهم نیز با آن همه جهد و کوشش بدیع و بهره از منابع جدید و متقدّم؛ هرگز نتوانستند در کوی رندان از این حبیبان سبقت جویند و تصحیح غنی-قزوینی را به اعتبار نسخ بیشتر یا منبع تازۀ اقدم، نسخ نمایند.
با این همه امروزه نقل اشعار حافط در کتب و منابع درسی یا در جراید و وبگاههای اینترنتی مشهور و معتبر نظیر ستیغ و گنجور یا در کار هنرمندان و تحریر خوانندگان بزرگ، همچنان بر تصحیح غنی-قزوینی استوار است و بدین واسطه در هوش و گوش ما ایرانیان، آنقدر ضبط غنی-قزوینی مأنوس و مألوف شده است که سایر روایت های اصح، مقبول و معقول از ابیات و اشعار حافظ حتّی اگر متّکی بر منابع متقدّم و معتبر باشند را به دلیل همین انس و الفت قدیم نمی پسندیم و حتّی بنا بر عادت استماع، آنها را ناخوش و بیگانه با گوش جان، تلقّی می کنیم. بر این اساس، پیشتازی نتیجۀ تتبّع غنی- قزوینی در کار حافظ بر کسی پوشیده نیست و هنوز درامّار کتب چاپی فارسی، دیوان حافظ به تصحیح غنی-قزوینی هر سال پر تیراژ ترین کتاب پارسی توسط ناشران گوناگون است. بر این پایه، این تصحیح از سال 1320 تاکنون چونان ستاره ای در سپهر ادب پارسی درخشیده، ماه مجلس خوبان شده و طالع اقبال و توفیق آن تابدانجا امتداد یافته که آتش رشک را در دل برخی ادبا و حافظ شناسان معاصر برانگیخته و ایشان را به ابراز انتقادات تند و نامقبول از خدمت والای فرهنگی غنی-قزوینی واداشته است14.
به هر تقدیر آنچه را که در کلیّات این نوشتار بیان کردیم؛ دیباچه ای زودرس بر تصحیح حافظ جدیدی است که به اهتمام دانشمند حکیم و استاد ندیم؛ مولانا «دکتر سید صادق سجادی» ادام الله برکاته، حافظ شناس شهیر و ادیب بصیر، «مهندس سهیل قاسمی» دامت توفیقاته و نگارندۀ فقیر و صغیر این سطور؛ «سعید کافی انارکی» متخلّص به ساربان، احسن الله تعالی احواله، در دست اقدام است.
ما پس از گردآوری بیش از یکصد نسخۀ خطّی استنساخ شده در قرون هشتم و نهم هجری اعم از دواوین و جنگ ها و مجموعه های گوناگون از سرتاسر جهان، دانستیم که امروزه کامل ترین و جامع ترین بانک نسخ خطّی متقدّم از حافظ را در اختیار داریم. پس از سالها جهد و کوشش در جمع آوردن منابع خطّی گوناگون، امروز نه تنها قاطبۀ پنجاه منبع خطّی مرحوم سلیم نیساری در اختیار ماست، بلکه دهها کتاب خطّی متقدّم، نایاب و مغفول مانده از اشعار حافظ نیز در میان منابع ماست.
ز هجر و وصل تو در حیرتم چه چاره کنم
نه در برابر چشمی نه غایب از نظری

به جرأت می توان ادّعا کرد که امروز کامل ترین و جامع ترین بانک نسخ خطّی حافظ از قرن هشتم به بعد در اختیار ماست و قدیم ترین منابع از قبیل حافظ اعلی مرندی یا دواوین استنساخ شده در سنوات 801 و 803 را به همراه دهها منبع باتاریخ و بیتاریخ معتبر و کهن تازه یاب در مجموعۀ منابع خویش جمع آورده ایم. بر این پایه پس از شور و تبادل نظر با استاد معظّم و حافظ پژوه مکرم، جناب آقای دکتر سید صادق سجّادی که تصحیح و نشر دیوان حافظ سنۀ 803 کتابخانه ابوریحان بیرونی تاشکند در سال 1379 در کنار دهها پژوهش درخشان فرهنگی و تاریخی دیگر در سوابق علمی و پژوهشی ایشان است، نخست مقرّر گردید که با پایمردی و همیاری استاد به تصحیح تازه ای از دیوان خواجه حافظ شیرازی با بهره از منابع مذکور اهتمام ورزیم. در همین اثنی که آقای مهندس سهیل قاسمی در حال تصحیح و طبع دیوان حافظ بر اساس نسخۀ خطّی سنۀ 801 کتابخانۀ نورعثمانیّ ترکیه بود با عنایت به تبحّر و احاطۀ مشارالیه بر شعر حافظ که بر اثر سالها مطالعت و مکاشفت در احوال و اشعار این شاعر، وی را حاصل آمده است از ایشان نیز دعوت کردیم تا در این پژوهش تازه بما بپیوندند. ایشان با اشتیاق وافر بما ملحق شد و از آنجائیکه در فضای نوین مجازی و بستر اینترنت امکانات وابزارهای تازه ای جهت نشر و انعکاس تصحیح ممتاز جاری در گنجینۀ وبگاهها و درگاههای الکترونیک در اختیار داشت، توافق بر آن شد که از جهت اهمیّت بازنشر هرچه زودتر نتایج کار، اشعار و غزلیّات تصحیح شده از دیوان حافظ را به قید فوریّت پیش از طبع بر روی کاغذ به صورت تدریجی و اندک اندک در وبسایت های ستیغ و گنجور منعکس و مندرج نماییم و با توجّه به امکانات نوظهور و بستر فراگیر دنیای مجازی در جهان امروز، به سیاق گذشتگان برای طبع و انتشار کار تصحیح، منتظر اتمام تمام دیوان نباشیم. در این رهگذر، صدانگار خوش کلام، بانو دکتر سحر قبادی، دامت فضائلها که خود حافظ قاطبۀ اشعار شمس الدین محمّد حافظ شیرازی است با اجابت درخواست نگارنده به گروه ما پیوست تا با خوانش صحیح و فصیح از اشعار تصحیح شدۀ تازه، آرشیو سمعی و بصری ما را با صدای گرمش غنا بخشد و مخاطبان را با قرائت شیوای خویش محظوظ دارد.
در پایان لازم به ذکر است که در سنت تحقیق، نگارش دیباچه در پایان کار توسط محقّقان بعمل می آید. امّا از آنجائیکه بنا بر آن است که کار پژوهش ما در این تصحیح به صورت روزمره و تدریجی در بستر اینترنت منتشر گردد، تقریر و تحریر این مقدّمۀ پیشرس، برای فضای مجازی ضروری به نظر آمد تا از این رهگذر، خوانندگان ارجمند از کلیّات و کیفیّات این تصحیح ممتاز و بدیع آگاهی یابند و از اهداف غایی مصحّحان این دیوان با خبر باشند. همچنانکه در فوق اشارت گردید، بر چشم تیز بین حافظ پژوهان و گوهر شناسان شعر پارسی پوشیده نخواهد بود که تمامی دواوین تصحیح و طبع شدۀ حافظ که از قدیم تا به امروز در بازار کتاب ایران وارد شده اند، با درجاتی متفاوت، دارای نواقص و معایب و اضافات الحاقی میباشند و حتّی در کار بزرگان نیز به شرحی که ذکر گردید؛ وجود این معایب مشهود است. پس کار حافظ پژوهی هنوز به پایان نرسیده و کوشیدن برای رسیدن به یک دیوان حافظ ناب و بی آلایش، بعنوان یک ضرورت پژوهشی اهمیّت بسیار دارد. بر این اساس در وهلۀ نخست هدف ما چیزی جز زدایش شعر ناب حافظ از آلایش غبارِ عناصر مردود و الحاقی نیست. در وهلۀ دوم با اولویّت بخشیدن به نسخ متقدّم، خاصّه منابعی که تا پیش از نیمۀ اول قرن نهم هجری کتابت شده اند، با بضاعت مزجات این حقیر و ملائت پربار همکارانم سعی به تقدیم گوهر پاک و لولؤ مرجان از اشعار خواجه حافظ به عاشقان و دوستدارانش خواهیم داشت. روش تصحیح ما در این تحقیق مبتنی بر دست نویس های متعدد و متقدّمی است که با بهره از اسلوب های علمی، مورد قیاس قرار می گیرند. ما در کار پژوهش به سیاق علامه قزوینی به انتخاب ضبط بی چون چرای نسخۀ اقدم بسنده نخواهیم کرد و سایر ضوابط و معیارهای علمی مانند توجۀ به ضبط اکثر و کتابت اصح را در توالی ابیات یا صورت مضامین در دستور کار خواهیم داشت. با امعان نظر در جایگاه و اعتبار تاریخی تصحیح غنی-قزوینی، بعنوان یک قاعدۀ پیش فرض بنا را بر آن گذاشتیم که هرکجا بیت یا ابیاتی در متن مصحَّح آن دو محقّق نامدار، صحیح و منطبق با ضبط اکثر نسخ باشد به اعمال اجتهاد و استنباط در انتخاب شکل اصح نپردازیم و از تصحیح مذکور حتّی المقدور عدول ننمائیم. با توجّه به امکانات مدرن و دستاوردهای جدید اخیر در نشر و طبع فیزیکی و الکترونیک کتب و عدم وجود محدودیّت های قدیمی نشر در روزگار کنونی، بنا را بر آن نهادیم که با محدود کردن پانویس های غیر مقتضی و مُمل، تصاویر نسخ و منابع اصیل را در بستر اینترنت و متعاقباً در کتاب نهایی منتشر کنیم تا خوانندگان ارجمند، خود نیز به کیفیّت ضبط منابع کهن و نسخ خطّی دسترسی مستقیم داشته باشند و خود بتوانند در خصوص صور انتخابی ما در این تصحیح، قضاوتی عینی و مستند داشته باشند.
ذکر جزئیات بیشتر و بیان نام یکایک منابع و نسخه شناسی تخصصی را به دیباچۀ ثانی این تحقیق که در پایان کار، تقریر خواهد شد موکول می نمائیم و در آغاز این راه عشق انگیز پر صعوبت از طایر قدس طلب همّت می نمائیم.
بماند سالها این نظم و ترتیب
زما هر ذره خاک افتاده جایی
غرض نقشی است کز ما باز ماند
که هستی را نمی بینم بقایی
مگر صاحبدلی روزی به رحمت
کند کند بر کار درویشان دعایی
پانوشت
1-بنگرید به نوشتار با عنوان:«چرا این غزل از حافظ نیست؟.تأملی در چرایی ورود اشعار دیگر شاعران به در دیوان وی»-سعید کافی انارکی- 27 خرداد 1400- صفحۀ وادی ادبیات روزنامۀ اطلاعات که در بستر وبگاه دایرة المعارف بزرگ اسلامی به نشانی ذیل در دسترس می باشد.
https://www.cgie.org.ir/fa/news/264818
2-هنوز نمی توان با قاطعیّت کامل نام این جامع را محمّد گل اندام دانست. زیرا در کلیّۀ منابع متقدّمی که در بر دارندۀ دیباچۀ منثور جامع دیوان است مانند نسخۀ سنۀ 801 کتابخانۀ نورعثمانیه یا نسخۀ 824 خاندان سبزپوش هند، نامی از محمد گل اندام دیده نمی شود و نخستین منابعی که در بر دارندۀ این نام هستند در حدود دو قرن بعد از وفات حافظ نوشته شده اند. البتۀ شاعر و دبیری به نام مولانا محمّد گل اندام در شیراز قرن هشتم و نهم می زیسته که شعری از وی به مطلع «نازکی بین که دگر باره صبا پیدا کرد/آمد و باغ، گلندام و سمن سیما کرد» در جنگ شعر خطّی متعلّق به شاهزادۀ ابراهیم سلطان ابن شاهرخ تیموری محفوظ است. این نسخه که تحت شمارۀ 22656 در کتابخانۀ مجلس مضبوط است و در زمان حکومت ابراهیم میرزا بر اقلیم فارس یعنی بین سنوات 817 الی 838 نوشته شده است.
آنچه را ما می دانیم تا بدانجاست که کهن ترین منابعی که دارای تاریخ معتبر هستند و به نام محمد گلندام بعنوان جامع در دیباچه اشارت کرده اند اوّل نسخۀ دیوان حافظی است که تحت شمارۀ 3816M2 در کتابخانۀ نورعثمانیه ترکیه محفوظ است و در سال 975 هجری توسط محمّد باقر بن حاجی محمّد الشریف خراسانی، استنساخ گردیده است. منبع دیگر در سنۀ 975 هجری کتابت شده است و آن نسخۀ خطّی کتاب مفتوح القلوب (تفألات از دیوان حافظ) نوشتۀ محمد بن شیخ محمد هروی است که در سنۀ 989 استنساخ گردیده و تحت شمارۀ nekfy 00678 در کتابخانۀ دانشگاه استانبول محفوظ است و در آن نویسنده با جمع آوری و نقل خاطرات خود و داستان های دیگران از تفأل بر دیوان حافظ حکایات شیرینی را تقریر کرده است و در آغاز کتابش، دیباچۀ جامع دیوان را نیز آورده و در آن نام محمد گلندام را قید کرده است. منبع بعدی دیگری که ما آنرا می شناسیم در اوایل قرن یازدهم نوشته شده است. نسخۀ خطّی شماره Persan 272 کتابخانه ملی فرانسه که در سال 1076 قمری کتابت گردیده نیز نام محمد گل اندام را در مقدّمه قید کرده است. با این حال هنوز نمی توان به ضرس قاطع جامع دیوان حافظ را محمّد گل اندام دانست. لازم به ذکر است اخیراً مقاله ای با عنوان «واکاوی تصحیح مقدمه جامع دیوان حافظ، محمد گل اندام بر اساس نسخه خطّی مورّخ 836 ه.ق. دانشگاه پنجاب لاهور» در نشریۀ علمی پژوهش های نسخه شناسی و تصحیح متون؛ به قلم آقای دکتر مرتضی چرمگی عمرانی، دانشیار گروه زبان و ادب پارسی دانشگاه پیامنور مشهد نوشته شده است. در این مقاله نویسندۀ محترم با انتساب تاریخ مجعول سنۀ 836 در حروف ابجد مندرج در دیوانی بسیار متأخر که به تحقیق در قرن دوازده به بعد نوشته شده است، بدون کاوش در اصول بنیادین نسخه بینی وخط شناسی، مدّعی شده اند که در سال 836 نام گلندام در این نسخۀ بی اصالت آمده است. جالب آنجا است که در این مقاله تصاویری از آغاز و پایان نسخه مجعول و نامعتبر مذکور نیز درج شده است و با امعان نظر در این عکس ها هرکس که اندک تجربه ای از نسخه شناسی داشته باشد به صرف دیدن تصاویر نسخه و اسلوب خط و تذهیب آن به عدم امکان استنساخ این نسخه در سال 836 بدون هیچ تردیدی گواهی خواهد داد. ضمن آنکه تعارضی در عدد ابجد و یوم مندرج در بیت ماده تاریخ وجود دارد که نگارندۀ مقالۀ مذکور نسبت به آن نیز غفلت کرده اند. در صفحۀ آخر این نسخه که به شمارۀ 4613/1563 در کتابخانۀ دانشگاه پنجاب کشور پاکستان محفوظ است با این دو بیت کتاب پایان می یابد:
ختم شد دیوان به شعر حافظ شیرین کلام/برسر طاووس قدسی آشیان فخر الانام/هژدهم ماه ربیع الآخر اندر چاشتگاه/بُد سه شنبه روز هجرت نیز واو و ضاد و لام.
حساب ابجد واو، ضاد، لام 836 است. امّا یوم 18 ربیع الثانی در سال 836 روز سه شنبه نیست بلکه جمعه مصادف با 30 آذر 811 شمسی است. بنابراین در این شعر مجعول نیز کاتب تسلطی بر حروف ابجد و طرز محاسبۀ صحیح مادۀ تاریخ به سیاق پیشینیان نداشته است و فارغ از ایرادات مربوط به اسلوب خط، تذهیب و جنس کاغذ، اطلاعات مندرج بیت آخر نسخه نیز بنا بر توضیحات فوق مردود است و اعتباری بر این نسخه و تاریخ جعلی آن ما را متصوّر نخواهد بود.

3-ایمانی- بهروز- أوراق عتیق (مجموعه مطالعات متن پژوهی، نسخه شناسی و فهرستنگاری) -جُنگ پژوهی-شعار فارسی در مجموعۀ هندوشاه نخجوانی- ص 51-نشر کتابخانه و موزه و مرکز اسناد مجلس-تهران 1389
4- دیوان کامل و جامع حافظ (هدیۀ حافظ) دکتر عبّاس عطّری کرمانی- با عنایت به 195 نسخۀ چاپی و خطّی- صفحۀ 707 فهرست غزلیّات به ترتیب الفبا- چاپ بیت و یکم-نشر آسیم- تهران-1400
5- دیوان حافظ بر اساس نسخۀ غنی، قزوینی- مقدّمۀ مصحح به قلم محمّد قزوینی-صفحۀ 7- انتشارات ققنوس- تهران-1394
6-متعاقباً در ضمیمۀ علیحدۀ معرّفی نسخ در باب این منبع توضیحات مفصّلی ارائه خواهد شد. در اینجا لازم دیدم از زحمات هم مهین فرزانه جناب آقای «محمد امینی» در کشور سوئد به نحو مستقل؛ قدردانی و تشکر ویژۀ خود را ابراز نمایم زیرا پس از اطلاع اینجانب از وجود این منبع در کتابخانۀ دانشگاه اوپسالا و مکاتبات مکرر با آن مرجع، دریافتم که نسخۀ مذکور هنوز اسکن نشده و تصویر الکترونیکی از آن وجود ندارد. اگر پیگیری های پر مشقّت و زحمات بی شائبۀ جناب آقای امینی در سوئد نبود، امکان بهرۀ از این نسخه امروز بر ما میسّر نمی شد.
7- رجوع شود به نسخه خطّی ناقص شمارۀ 18478 کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی به نام مجموعۀ منشأت و مراسات عبد الله مروارید. نسخه فاقد شماره گذاری در اوراق است و با رکابه تورق می گردد. کتاب از ابتدا و انتها افتادگی دارد و حکایت کامل تصحیح دیوان حافظ در 13 برگ مانده به پایان نسخه در دسترس می باشد.
8-شرحی که خواجه عبدالله مروارید از انجمن مصحّحان حافظ در هرات قرن دهم هجری در منشات یا همان شرفنامه آورده بعنوان دیباچه ای بر صدر دیوان حافظ شاهزاده فریدون حسین میرزا مندرج می گردد. بنابراین هرنسخه ای که دارای دیباچۀ مروارید باشد در زمرۀ نسخ تصحیح شده توسط وی به شمار می آید.
9- این تصحیح تاریخی از دیوان حافظ به اهتمام دکتر احمد مجاهد در چندین نوبت در دهۀ هشتاد توسط انتشارات دانشگاه تهران به چاپ رسیده است.
10- در تذکره معتبر عرفات العاشقین وعرصات العارفین (نشر میراث مکتوب صفحه ۴۴۰۵ حرف نون متأخرین) که نویسندۀ آن، شاعر و ادیب عصر صفوی، تقی الدین محمد اوحدی حسینی دقاقی بلیانی (۹۷۳-۱۰۴۰ هجری قمری) است، درباره نثاری تونی آمده است که او «نثارگوهرپاش طریق ذوفنونی نثاری تونی، از شعرای مقرّرِ مشهِر زمان بوده به فضیلت و کمال موصوف و به اخلاق حمیده معروف».
11-یحیی نورالدینی اقدم-فاطمه کوپا-نخستین تصحیح چاپی دیوان حافظ- نامۀ فرهنگستان-شمارۀ16/2
صفحۀ 74- اسفند 1396- تهران- فرهنگستان زبان و ادب پارسی.
12-مسعود فرزاد- حافظ دوستی غیر از حافظ شناسی است-نشریه علمی پژوهشی مقالات و بررسی های دانشگاه تهران-شماره 19 و 20 صفحه 18- پاییز 1353
13-شمس الدین خلخالی-دیوان خواجه حافظ شیراز،عکس و تصویر-عین متن و تذهیب نسخه خطّی بسیار نفیس مشهور مورخ 827 خلخالی-چاپخانۀ خواجه-بهار 1369- تهران. این کتاب نایاب تحت شمارۀ 73365 در کتابخانه فرهنگستان زبان و ادب پارسی محفوظ است.
14-استاد دانشگاه ملّی شیراز،مرحوم مسعود فرزاد، حافظ شناس تندرو و چالش طلب که با زحمات بسیار عمری را با سیاقی پر بدعت به گردآوری اشعار حافظ و تصحیح دیوان او در چندین مجلّد قطور صرف کرد امّا کار وی به دلیل بدعت ها و حاشیه سازی های اجتماعی آن مرحوم هرگز خوش ندرخشید و خیلی زود به حال نسخ مبتلا آمد در مقاله ای تحت عنوان «حافظ دوستی غیر از حافظ شناسی است» پس از بدگویی های بسیار و بعضاً نامقبول از کار غنی-قزوینی در نهایت به خوانندگان توصیه می کند: «من شایسته می دانم که حافظ دوستان امروز بکوشند حافظ را از شرّ قزوینی و دار و دسته اش برهانند و من شخصاً بعید نمی دانم که خلخالی بیچاره از دست قزوینی دق کرده باشد». این مقاله در پاییز سال 1353 تحت شمارگان 19 و 20 نشریۀ مقالات و بررسی های دانشگاه تهران در پاسخ به نقد مرحوم دکتر حسینعلی هروی به تصحیح حافظ فرزاد، منتشر شده است و در بستر اینترنت در دسترس می باشد.
طیب الله وبگاهکم
درود بر شما دوست دانشمندم