ترانه‌های خیام | راز آفرینش

هر چند که رنگ و رویِ زیبا ست مرا،

چون لاله رخ و چو سرو بالا ست مرا

معلوم نشد که در طرب‌خانه‌یِ خاک

نقّاش ِ ازل بهر ِ چه آراست مرا؟

آورد به اضطرار م اوّل به وجود

جز حیرت‌ام از حیات چیزی نفزود

رفتیم به اکراه و ندانیم چه بود

ز این آمدن و بودن و رفتن مقصود

از آمدن‌ام نبود گردون را سود

وَ ز رفتن ِ من جاه و جلال‌اش نفزود

وَ ز هیچ کسی نیز دو گوش‌ام نشنود

ک‌این آمدن و رفتن‌ام از بهر ِ چه بود

ای دل! تو به ادراک ِ معمّا نَرسی

در نکته‌ی زیرکان ِ دانا نرسی

این‌جا زِ می و جام بهشتی می‌ساز

ک‌آن‌جا که بهشت است، رسی یا نرسی

دل، سرّ ِ حیات اگر کَماهی دانست،

در مرگ هم اسرار ِ الٰهی دانست!

امروز که با خود ی، ندانستی هیچ

فردا که رَوی ز ِ خود چه خواهی دانست؟

تا چند زنم به رویِ دریا ها خِشت؟

بی‌زار شدم ز ِ بُت‌پرستان و کنِشت

خیام! که گفت دوزخی خواهد بود؟

که رفت به دوزخ و که آمد ز ِ بهشت؟

 

  • منسوب به خیام

اسرار ِ ازل را نه تو دانی و نه من

و این حرف ِ معمّا نه تو خوانی و نه من

هست از پس ِ پرده گفت‌و‌گویِ من و تو

چون پرده بر افتد، نه تو مانی و نه من!

این بحر ِ وجود، آمده بیرون زِ نَهُفت

کَس نیست که این گوهر ِ تحقیق بِسُفت

هر کس سخنی از سر ِ سودا گفته‌ست

ز آن روی که هست؛ کس نمی‌داند گُفت

اَجرام که ساکنان ِ این ایوان اند

اسباب ِ تردُّد ِ خردمندان اند

هان تا سر ِ رشته‌یِ خِرَد گُم نکنی!

ک‌آنان که مدبّر اند سرگردان اند!

دوری که در او آمدن و رفتن ِ ما ست

او را نه نهایت نه بدایت پیدا ست

کس می‌نزند دمی در این معنی راست

ک‌این آمدن از کجا و رفتن به کجا ست

دارنده چو ترکیب ِ طبایع آراست

از بهر ِ چه او فکند ش اندر کم و کاست؟

گر نیک آمد، شکستن از بهر ِ چه بود؟

وَ ر نیک نیامد این صوَر، عیب که را ست؟

آنان که مُحیط ِ فضل و آداب شدند

در جمع ِ کمال، شمع ِ اصحاب شدند،

ره ز این شب ِ تاریک نبُردند به روز

گفتند فسانه‌ئی و در خواب شدند.

آنان که زِ پیش رفته‌اند، ای ساقی!

در خاک ِ غرور خفته‌اند ای ساقی!

رو باده خور و حقیقت از من بشنو

باد است هر آن چه گفته اند ای ساقی!

  • منسوب به خیام

آن بی‌خبران که دُرّ ِ معنی سُفتند

در چرخ، به انواع، سخن ها گفتند،

آگَه چو نگشتند بر اسرار ِ جهان

اوّل زنَخی زدند و آخر خُفتند!

گاوی ست بر آسمان، قرین ِ پروین

گاوی ست دگر، نهفته در زیر ِ زمین.

گر بینایی، چشم ِ حقیقت بگشا

زیر و زبَر ِ دو گاو، مُشتی خَر بین!

ترانه های خیام با صدای سهیل قاسمی