غزل ۸ مولوی
جُز وی چه باشد کاز اَجَل اندر رباید کُلّ ِ ما
صد جان برافشانم بر او، گویم: هَنیئاً مَرحبا
رقصان سویِ گردون شوَم ز آنجا سویِ بیچون شوَم
صبر و قرار م بردهای ای میزبان! زوتر بیا!
از مَه ستاره میبَری، تو پاره پاره میبَری
گَه شیرخواره میبری، گَه میکشانی دایه را
دارم دلی همچون جهان تا میکَشد کوه ِ گِران
من کُه کَشم؛ کَه کی کَشم؟ ز این کاهدان وا خَر مرا
گر مویِ من چون شیر شد، از شوق ِ مردن پیر شد
من آرد ام؛ گندُم نی ام؛ چون آمدم در آسیا؟
در آسیا گندم روَد کاز سنبله زاده ست او
زادهی مَه ام نی سنبله؛ در آسیا باشم چرا؟
نی! نی! فتَد در آسیا هم نور ِ مَه از روزَنی
ز آنجا به سویِ مَه روَد نی در دُکان ِ نانبا
با عقل خود گر جفتمی، من گفتنیها گفتمی
خاموش کن تا نشنوَد این قصّه را باد ِ هوا
غزل مولوی با صدای سهیل قاسمی
شرح سطر به سطر
ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.
وزن:
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
تقطیع:
joz vey ke baa sad kaz ea jal ean dar ro baa yad kol le maa
sad jan ba raf saa nam ba roo goo yam ha nii ean mar ha baa