غزل ۱۹۱ سعدی
کی برُست این گُل ِ خندان و چنین زیبا شد
آخر این غورهیِ نوخاسته چون حلوا شد؟
دیگر این مرغ کی از بیضه برآمد که چنین
بلبل ِ خوشسخن و طوطی ِ شکّرخا شد
که درآموختاش این لطف و بلاغت کآنروز
مردم از عقل بهدر بُرد که او دانا شد
شاخکی تازه برآورد صبا بر لب ِ جوی
چشم بر هم نزدی، سرو ِ سهیبالا شد
عالَم ِ طفلی و جهل ِ حَیَوانی بگذاشت
آدمیطبع و ملِکخوی و پریسیما شد
عقل را گفتم: از اینپس به سلامت بنشین!
گفت: خاموش! که این فتنه دگر پیدا شد
پُر نشد چون صدف از لؤلؤ ِ لالا دهنی
که نه از حسرت ِ او دیدهی ما دریا شد
سعدیا! غنچهیِ سیراب نگنجد در پوست
وقت خوش دید و بخندید و گلی رعنا شد
غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی
شرح سطر به سطر
ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.
وزن:
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
key be ros tin go le xan da no co nin zii baa sod
eaa xe rin qoo re ye now xaa s(e) te cun hak vaa sod