مراعات‌ِ نظیر و ایهام،‌ در شعر، جزو‌ِ آرایه‌های ادبی‌ی کلاسیک هستند و در حد‌ِ خود، بسیار زیبا.

اگر مراعات‌ِ نظیر را در محور‌ِ هم‌نشینی‌ی کلمات و ایهام را در محور‌ِ جانشینی‌ی کلمات در نظر بگیریم، می‌توان کار‌برد‌های زیادی برای این دو آرایه و تلفیق‌ِ آن‌دو با یک‌دیگر در نظر گرفت.

۱-      در نظر بگیریم کلمه‌یی که دو معنا دارد، در معنا‌یی که به کار رفته (معنایی که غالب‌تر است) با کلمه یا کلمه‌های دیگر مراعات‌ِ نظیر دارد. یعنی تناسب‌ِ ما یک تناسب‌ِ ساده است و به خودی‌ی خود معنی‌ی دوم‌ِ کلمه‌ی ایهام دار را پس می‌زند و منزوی می‌کند. مثال:

۲-      معنایی از کلمه‌ی ایهام دار که در مفهوم‌ِ عمومی‌ی شعر مورد ِ نظر نیست، با کلمه (یا کلماتی) از شعر در تناسب باشد. در این صورت،‌ معنای دوم نیز کار برد پیدا می‌کند و ایهام‌ِ تناسب نیز از حالت ِ ساده (خطی) خارج می‌شود. در این صورت، ایهام، کاربرد ِ پر‌رنگ تری دارد. به عبارتی،‌ تناسب، باعث‌ِ ایجاد‌ِ چالش ِ جدیدی شده است. به این شکل که کلمه‌هایی، فضایی دور‌ِ خود‌شان ایجاد می‌کنند که باعث می‌شود حدس‌ِ نوینی در بازی‌ی زبانی زد، یا معنی‌ی دیگری را نیز تاویل کرد. مثال:

۳-      می‌دانیم در ایهام ِ تناسب، نیازی نیست که هر دو معنا‌ی ایهام به کار روند، اما در ایهام این‌چنین نیست. یعنی برای این که صنعت‌ِ ما ایهام شود، باید دو معنی استنباط شود و هر دو معنی نیز بتوانند در شعر کار‌برد به خود بگیرند. حال اگر هر دو معنی‌ی ایهام کار‌برد داشته باشند و هر کدام از آن‌ها نیز کلمه‌ یا کلماتی در تناسب با خود داشته باشند، هر دو معنی‌ی ایهام دارای کار برد‌ِ تناسب نیز خواهد شد.

حالات‌ِ زیر پیش می‌آیند:

الف) هر معنی‌ی ایهام، در معنا‌یی که از آن در نظر می‌گیریم بتواند مراعات‌ِ نظیری پیدا کند که ساخت‌ِ شعر را به سمت‌ِ آن معنی نزدیک کند. (ایهام ِ تناسب‌ِ مرتب یا موازی)

ب) هر معنی‌ی ایهام، در معنایی که از آن در نظر می‌گیریم، مراعات‌ِ نظیری موجود داشته باشد که در معنا‌ی دوم ِ آن پر‌رنگ تر باشد. و در معنی‌ی این قسمت از شعر، تاثیری نداشته باشد. این موضوع برای معنی‌ی دیگر‌ِ ایهام نیز همین نقش را ایفا کند. (ایهام ِ تناسب‌ِ مشوش یا متقاطع)

ج) هر کدام از معنی‌ها و مراعات‌ِ نظیر‌ها نوعی پروسه‌ی بی‌گانه‌گردانی‌ی فرم را انجام دهند. یعنی به نوعی،‌ ذهن‌ِ خواننده را وسوسه کنند که به معنی‌ی دیگر هم نظر کند و به عبارتی آنان را از نتیجه‌گیری‌ی قطعی دور کنند. (ایهام‌ِ تناسب‌ِ پیوستاری)

 

ما نوع (انواع) ِ اول را خطی در نظر می‌گیریم و ادعا می‌کنیم که این روش، همان است که بچه‌های ادبیات می‌خوانند در درس‌ آرایه‌های ادبی و نمونه‌های بسیار‌ِ آن را در متون‌ِ کهن می‌یابند.

 

به این شعر توجه کنید:

 

باسکول های جهان دروغ می گویند

این شعر وزن ندارد

این شعر ، تن تن – تن‌ِ ماهی نمی خورد،

ادای نهنگ در نمی آورد،فع فع فعلا تن ماهی جنوب!

این شعر وزن ندارد

فقط چاپ که شد

وزین می شود !

(اکبر اکسیر/ بفرمایید بنشینید صندلی‌ی عزیز/ انکار ، ص ۲۳ / نشر‌ِ نیم‌نگاه)

 

ایهام‌ِ تناسب: وزن: شعر را با باسکول می‌سنجند که ببینند وزن دارد یا نه.

معنی‌ی دور‌ِ وزن با باسکول تناسب دارد.

معنی‌ی وزن و باسکول با تن تن مربوط است.

تن تن با تن ماهی ایهام دارد.

تن تن، تن‌ِ ماهی می‌خورد یعنی زیاد ماهی می‌خورد (اغراق در وزن)

تن تن تن‌ِ ماهی می‌خورد، یعنی تند تند می خورد

تن تن یکی دیگر از پیمانه‌های سنجیدن‌ِ وزن بوده. (مفاعیلن = ت تن تن تن )

(این ایهام تناسب از نوع آخری‌ش است. یعنی بی‌گانه گردانی و سرگشته کردن‌ِ نشانه‌ها) حالا باقی‌ش را هم ببینید:

فع فع فعلا : ۱- بیان‌ِ با لکنت ِ فعلا به معنی‌ی هنوز یا در حال‌ِ حاضر. ۲- فع فع فعلاتن، بیان ِ با لکنت‌ِ وزن‌ِ شعر (فعلاتن‌ِ بحر‌ِ رمل) در اولی شاید یعنی این‌که برای حرف‌زدن، با ترس ولرز حرف می‌زند، یا هنوز راه نیفتاده و فعلا هنوز دارد تن‌ِ ماهی‌ی جنوب می‌خورد یا هنوز در شعر تسلط ندارد و با زبان‌ِ الکن شعر می‌سراید. در معنی‌ی دومی، شاید یعنی وزن‌ِ عروضی را به زور و زحمت جا می‌کند. فعلاتن را دست و پا شکسته می‌گوید،‌ می‌گوید فع فع فعلاتن. نوعی پارودی هم هست. فع فع فعلا تن‌ِ ماهی‌ی جنوب. مثل مصراع هزار و … شمسی‌ی تبریزی ی فروغ!

این شعر وزن ندارد/ فقط چاپ که شد/ وزین می‌شود. یک ایهام‌ِ تناسب‌ِ خطی‌ی ساده دارد. چاپ با وزین، وزن (عروض) با وزین (با ارزش)

 

اگر بخواهیم دال‌ها و مدلول‌ها را به هم ارتباط دهیم،‌ و هر کدام را بخواهیم با یک خط به هم وصل کنیم، می‌توانیم ساختار‌ِ آن را ترسیم کنیم. آن‌وقت خواهید دید که منظور‌ِ من از این‌که بعضی آرایه‌ها‌ی کلاسیک خطی هستند چی‌ست. تازه اگر بخواهیم از دالی به مدلولی برسیم و آن مدلول را با مصداق‌هایی که می‌توان تصور کرد، در رابطه‌ی دال و مدلولی قرار داد، یک پروسه‌ی دیگر نیز به همین شکل ایجاد می‌شود. حالا اگر بگردیم و پیدا کنیم که این مصداق‌های آخری با دال‌های اولی چه ارتباطی دارند، کار، زیبا تر می‌شود.

حال اگر مولف بتواند عناصر‌ِ شعر‌اش را طوری بچیند که این سیم‌ها‌ی رابطه بتوانند در میان‌ِ آن‌ها وصل شوند، کاری کرده که هر‌کس به اندازه‌ی وسع اش بتواند از آن برداشت کند. معمولن کار‌هایی مرموز‌تر و زیبا تر می‌شوند که خود‌ِ مولف نیز در میان‌ِ راه از بازی‌ی نشانه‌ها خسته شود و بقیه‌ی بررسی را رها کند و به خواننده وا گذارد. و یا زمانی که خود نیز به عنوان‌ِ خواننده یا منتقد به شعر‌اش می نگرد. این‌جوری، شعر، تمام نمی‌شود.

همان‌طوری که در شعری که نمونه آوردم، می‌بینید که بسیاری از فضا‌ها از کنار‌ِ هم نشستن‌ِ تن و فعلا و ماهی و نهنگ و وزن و باسکول و شعر و … خلق شده. من حدس می‌زنم که این شعر،‌ در میانه‌ی‌ِ راه، خود‌ِ شاعر را نیز سرگشته‌ی سحر‌ِ خود کرده و شاعر نیز بعضی از مدلول‌ها و مصداق‌ها را بعد‌ها دیده. یا این‌که هنوز هم ندیده است!

 

–          کتابی که هم اکنون در دست دارم همین کتاب است از آقای اکبر اکسیر. دارد نقد‌ِ بلند‌بالایی می شود. به زودی آن را تمام می‌کنم. کار‌ِ جالبی شده بود. این همه حوصله از آدمی مثل‌ِ من بعید بود. به زودی منتشر ش می‌کنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *