غزل ۸۶ سعدی

بخت ِ جوان دارد آن که با تو قرین است

پیر نگردد که در بهشت ِ برین است

 

دیگر از آن جانب‌ام نماز نباشد

گر تو اشارت کنی که قبله چنین است

 

آینه‌ئی پیش ِ آفتاب نهاده ست

بر در ِ آن خیمه؟ یا شعاع ِ جبین است؟

 

گر همه عالم زِ لوح ِ فکر بشویند

عشق نخواهد شدن. که نقش ِ نگین است

 

گوشه گرفتم ز خلق و فایده‌ئی نیست

گوشه‌یِ چشم‌ات بلایِ گوشه‌نشین است

 

تا نه تصوّر کنی که بی تو صبوریم

گر نفسی می‌زنیم، بازپسین است

 

حُسن ِ تو هر جا که طبل ِ عشق فروکوفت

بانگ برآمد که غارت ِ دل و دین است

 

سیم و زر م گو مباش و دنیی و اسباب

روی تو بینم که مُلک ِ روی زمین است

 

عاشق ِ صادق به زخم ِ دوست نَمیرد

زهر ِ مذاب‌ام بده که ماء ِ مَعین است

 

سعدی از این پس که راه پیش ِ تو دانست

گر ره ِ دیگر رود ضلال ِ مبین است

غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی

شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

وزن:

مفتعلن فاعلاتُ مفتعلن فع

bax te ja van daa ra dan ke baa to qa rii nas t

pii r(e) na gar dad ke dar be hes te ba rii nas t