غزل ۱۷۸ سعدی
کیست آن فتنه که با تیر و کمان میگذرد
وآن چه تیر است که در جوشن ِ جان میگذرد
آن، نه شخصی؛ که جهانی ست پر از لطف و کمال
عمر ضایع مکُن ای دل! که جهان میگذرد
آشکارا نپسندد دگر آن رویِ چو ماه
گر بداند که چه بر خلق نهان میگذرد
آخر ای نادرهیِ دور ِ زمان! از سر لطف
بر ِ ما آی زمانی! که زمان میگذرد
صورت ِ رویِ تو ای ماه ِ دلآرای، چنانک
صورت ِ حال ِ من از شرح و بیان میگذرد
تا دگر باد ِ صبایی به چمن بازآید،
عمر میبینم و چون برق ِ یمان میگذرد
آتشی در دل ِ سعدی به محبّت زدهای.
دود ِ آن است که وقتی به زبان میگذرد
غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی
شرح سطر به سطر
ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.
وزن:
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
kii s(e) ean fet ne ke baa tii ro ka man mii go za rad
van ce tii ras t(e) ke bar jow sa ne jan mii go za rad
Trackbacks/Pingbacks