وبلاگ

پیش دیباچه

دیوان حافظ، پیش دیباچۀ یک تصحیحِ تازه

سید صادق سجادی، سعید کافی انارکی (ساربان)، سهیل قاسمی

بر اصحاب دانش و ادب پوشیده نیست که خواجه شمس الدین محمّد حافظ شیرازی را باید یکی از بزرگترین سرایندگان ایران زمین و از ارکان شعروادب و حکمت پارسی به شمار آورد؛ و از آن هم بیشتر، یادگار جاویدان او در زیر این گنبد دوّار را – که همانا دیوان اسرار آمیز اشعار آبدار و بی بدیل اوست – در زمرۀ میراثِ مشترکِ فرهنگیِ جهانیان دانست. بی مبالغتی در عهد حیات فرخندۀ او، شهرت و شهد شعرش بیشتر جهان ایرانی را درنوردید و سواد و بیاض اشعارش از شرق به غرب و از شمال به جنوب دست به دست می شد و روح و جان آدمیان را به تصرف می گرفت.

 

حکیمی آزاده و اندیشمندی فرزانه چونان ستاره ای تابناک در تاریکخانۀ وحشت افزای کشاکشهای بنیان کن، ماه مجلسِ ایرانِ ویران شد و گوش دلها را به شعشعۀ مهر، محرم پیغام سروش گردانید. با آنکه آسمان قرن هشتم هجری چونان سپهر امروز، کشتی ارباب هنر را می شکست و به دلها از مصائب روزگار زخم ها می زد، او با شعر خود بر خلاف بسیاری از ابنای زمان، جدل با حق و حقیقت نکرد و هرگز رقم مغلطه بر دفتر دانش و ادب نکشید.

حاسدانش بد گویی ها و بدخواهی ها کردند و رفیقانش را به ناروا از او رنجاندند و حتّی محبوبش را هم از او گریزاندند؛ امّا او با این همه از سابقه نومید نشد و رتبت دانش او تا ابد به فلک بر شد و خضر خجسته پی اش با آب حیات عشق، دستگیرش شد.

بعد از اینم چه غم از تیرِ کج اندازِ حسود
چون به محبوبِ کمان‌ابرویِ خود پیوستم

از ثباتِ خودم این نکته خوش آمد که به‌جور
در سرِ کویِ تو از پایِ طلب ننشستم

 با آنکه شعر حافظ همه جا را درنوَردیده و سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی را به فخر و رقص بر اشعار کم نظیرش وا داشته بود،اما خود نتوانست یا نخواست کلیّات آثار و دیوان شعرش را به دست خویش گرد آورد. نخست به آن سبب که گویا هماره در کار تغییر و تهذیب اشعار خود بود، و دیگر آنکه صراحت تیغ برهنۀ نقد خواجه بر شیخ و واعظ و مفتی و محتسب چندان بود که حریفان تنگ نظر و سست بنیاد را نه تنها یارای شنیدن اشعار او نبودی، بلکه بنا بر گزارش های موثق موجود در منابع تاریخی، از جمله دیباچۀ منسوب به محمّد گل اندام و همچنین فحوای بسیاری از ابیات و غزلیّات شاعر، حاسدان و مرتجعان خشک اندیش چند بار او را از سر جهل تکفیر کردند و فتنه های نافرجام بسیار برای هلاکتش به راه انداختند.

حافظ امّا مردی مدبّر و خردمند بود و دوستانی فرزانه داشت که بارها او را از مرگ رهانیدند و رندی های او را به تدبیرها درهم آمیختند و از تکفیر و قتلش جلوگیری کردند. در شرح یکی از همین وقایع، مورّخ شهیر قرن نهم، غیاث الدین خواند میر در «تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد البشر» آورده است که روزی شاه شجاع، که خود شعر هم می سرود،بر سبیل تعریض به خواجه حافظ  گفت که ابیات هیچ یک از غزلیّات او از مطلع تا مقطع بر یک نهج نیست، بلکه در هر غزلی سه چهار بیت در تعریف شراب است و دو سه بیت در تصوّف و یک دو بیت در صفت محبوب؛ و تَلَوُّن در یک غزل، خلاف طریقۀ بُلغاست.

خواجه گفت آنچه بر زبان مبارک شاه می گذرد، عین صدق است و محض صواب، با این همه  شعر حافظ در اطراف و آفاق شهرت و اشتهار تمام یافته و نظم  دیگر شاعران پای از دروازۀ شیراز بیرون نمی نهد. بر اثر این پاسخ کنایه آمیز ، شاه شجاع فرصتی می جست تا خواجه را بیازارد. اتفاق را در آن ایّام خواجه غزلی سرود که مقطعش این بیت است:

گر مسلمانی از آن است که حافظ دارد
وای اگر از پس امروز بود فردایی

چون شاه شجاع این بیت را شنید،  گفت که از مضمون این بیت چنان معلوم می شود که حافظ به قیامت قائل نیست. آنگاه برخی از فقها خواستند محضری کنند و فتوا دهند که شک در وقوع روز جزا کفر است و از این بیت چنین معنایی بر می آید. خواجه پریشان خاطر شد و نزد مولانا زین الدین ابوبکر تایبادی، که در آن ایام در شیراز بود و قصد حج و حجاز داشت رفت و ماجرا بازگفت. مولانا فرمود که مناسب آن است که بیتی دیگر، مقدّم بر بیت مقطع درج کنی، مشعر بر این معنی که «فلان کس چنین می گفت» تا به مقتضای آن مَثل که نقل کفر، کفر نیست، از این تهمت نجات یابی. بنابراین، خواجه حافظ بیت ذیل را سرود و پیش از بیت آخر در آن غزل مندرج ساخت و بدین واسطه از آن بدخواهان نجات یافت:

این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفت
بر درِ میکده‌ای با دف و نی ترسایی…

این حکایت و سایر شواهد و قراین موجود در ابیات وغزلیّات خواجه  که بازتاب شرایط نابسامان و بی‌ثبات اجتماعی و سیاسی شیراز در عصر اوست، جای هیچ شک و شبهه‌ای در صحّت گزارش گردآونده دیوان او مبنی بر آنکه شاعر بزرگ اشعار خود را گرد نیاورده است، باقی نمی‌گذارد. خاصه آنکه در سالیان پایانی عمر حافظ، شاه یحیی مظفری با ضرب سکه به نام امیرصاحبقران، تیمور گورکانی، در شیراز، فضای سیاسی و اجتماعی ایالت پارس را همسو با تمایلات مذهبی امیر تیمور تغییر می‌دهد و موسم ورع و روزگار پرهیز، دوباره چون عهد امیر مبارزالدین محّمد، بر شهر ظریفان و حکیمان حاکم می‌گردد.

صراحی‌ای و حریفی گرت به چنگ افتد
به عقل نوش که ایّام فتنه‌انگیز است

در آستینِ مرقّع پیاله پنهان کن
که همچو چشمِ صراحی زمانه خون‌ریز است

به آبِ دیده بشوییم خرقه‌ها از می
که موسمِ ورَع و روزگارِ پرهیز است

بنابراین حافظ در واپسین سالهای عمر نه تنها قادر به نشر آثار و افکارش در موطن خویش نبود، بلکه به آن سبب که مجالس شعر از دربار جانشینان شاه شجاع بر افتاده و کشمکش‌های درون خاندانی آل مظفر بالا گرفته بود و تیموریان بیش از پیش در فارس نفوذ می‌یافتند، باقی ایام عمر را در عزلت و عسرت و تنگ‌دستی به سر برد تا آنگاه که شعله وجودش به خاموشی گرائید.

نصابِ حُسن در حدّ‌ِ کمال است
زکاتم ده که مسکین و فقیرم

چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی
به سیبِ بوستان و شهد و شیرم

قدح پر کُن که من در دولتِ عشق
جوان‌بختِ جهانم گرچه پیرم

قراری بسته‌ام با می فروشان
که روزِ غم به‌جز ساغر نگیرم

چو حافظ گنجِ او در سینه دارم
اگر‌چه مدّعی بیند حقیرم

بنا بر گزارش‌هایی، از جمله آنچه در تذکره متأخر ریاض العارفین آمده است، پس از چیرگی صلح‌آمیز تیمور بر شیراز (۷۸۹ق)، حافظ با امیر صاحبقران دیدار می‌کند. می‌دانیم که تیمور پیش از فتح شیراز، هزاران تن از مردم بی گناه اصفهان را از دم تیغ گذرانده و پیش از آن نیز هر جا را که می‌گشود ، کشتارها می‌کرد و خون‌ها می‌ریخت. بنا بر گزارش عبدالرزاق سمرقندی در وقایع سال ۷۹۱ق در کتاب مطلع السعدین و مجمع البحرین، بیت مقطع یکی از غزلیّات مشهورش را، که بوی تعریض به تیمور و سپاهیان سمرقندی او به مشام می‌رسید، از بیم خشم این امیر خون‌ریز تغییر داد:

«صورت متقدّم»

به خوبان دل منه حافظ ببین آن بی وفایی ها
که با خوارزمیان کردند ترکانِ سمرقندی

«صورت متأخر»

به شعرِ حافظِ شیراز می‌رقصند و می‌نازند
سیه‌چشمانِ کشمیری و ترکانِ سمرقندی

دربین منابع خطّی درجه اول دیوان حافظ که نزدیک به زمان حیات شاعر فراهم آمده‌اند، نخست نسخه سال ۸۰۳ ق به شماره ۱۲۷۷۰ در کتابخانه ابوریحان بیرونی ازبکستان و سپس نسخه سال ۸۱۳ ق به شماره ۳۹۴۵ کتابخانه ایاصوفیه ترکیه، بیت مقطع را به وجه اول آورده‌اند. درعین حال، نسخه سال ۸۰۱ کتابخانه نورعثمانیه ترکیه به شماره ۵۱۹۴ این بیت را به صورت اصلاح شدۀ دوم ضبط کرده است و مغایرت در صورت بیت مقطع این غزل به شرح فوق در بین تمامی نسخ خطّی دیوان حافظ در دهه ها و قرون بعد نیز دلالت بر صحت گزارش مربوط به تغییر بیت توسط حافظ دارد.

عبدالرزاق سمرقندی نیز در مطلع السعدین به جنگ خوارزم و این بیت به صورت نخست اشارت کرده و آورده که: «شهر خوارزم مُسخّر شد و تخریب عمرانات و تعذیب حیوانات و انواع بیداد در آن خطه به وقوع پیوست و چون بلدۀ خوارزم موطن صنادید عالم و مسکن نَحاریر بنی آدم بوده و از خرابی آن چنان در اطراف جهان اشتهار یافت که بلبل دستان سرای مولانا حافظ در گلشن شیراز به این زمزمه آواز برآورد که «به خوبان دل منه حافظ، ببین آن بی وفایی ها/که با خوارزمیان کردند ترکان سمرقندی».

ملک الشعرای بهار، ضمن اشاره به شرح این واقعه در کتاب مطلع السعدین و بیت حافظ، درپاسخ به سبب وجود برخی تفاوت‌ها در نسخ قدیم و دیوان تصحیح شده توسط علامه قزوینی و دکتر غنی می‌گوید:

«ممکن است گاهی شاعری خود در نظم و نثر خویش تغییری بدهد و در دو نسخه، دو روایت به کلّی متفاوت از هم دیده شود. باید چنین پنداشت که خواجه در اوقاتی که خبر قتل و غارت شهر خوارم توسط امیر تیمور گورکان به شیراز رسیده است، این غزل را با مقطع نخستین که  مطلع السعدین آن را از قول حافظ آورده، ساخته و سپس هنگامی که تیمور اصفهان و شیراز را هم به روز خوارزم انداخت، معروف است که در بدو ورود به شیراز با حافظ گفتگویی کرد و خواجۀ ما از بیم آن شریر خونخوار، مقطع غزل خود را تغییر داد و تا جایی که در دسترس او بود، به رفقایی که آن غزل را داشتند، سفارش کرد که روایت قدیم را محض رضای خدا فراموش کنند. معهذا آن شعر با مقطع نخستین در نزد کسانی باقی ماند».

 بنا بر آنچه به اجمال گفته شد، شاعر گرانمایۀ ما به روزگار حیات خویش گردآوری دیوانی جامع و کامل از خود را مصلحت ندید و این عذری موجه بود و می‌توان صحّت گزارش گردآورندۀ دیوان او را با اطمینان کامل تأیید کرد . از این‌رو اشعار شاعر بزرگ تا  پس از رحلتش در سال ۷۹۱ یا ۷۹۲ ق در اقصی نقاط اقالیم ایرانشهر و قلمرو گستردۀ زبان پارسی در دست مردم، نه به صورت یک دیوان کامل و منظّم بلکه به وجه متشتّت و پراکنده پخش شده بود. کهن‌ترین و معتبرترین سند موجود از گزارش بالا، حدود ده سال بعد از رحلت خواجه، در دیوان خطّی معتبر و اَقدَمِ باقی مانده از اشعار او ضبط شده است. در این کتاب که با گذار از طوفان حوادث دهر، پس از طی قرون، امروز در کتابخانۀ نورعثمانیۀ کشور ترکیه محفوظ است، دوست و همراه صمیمی حافظ در مدارس و محافل، به نام یا شهرت «محمد گلندام» آورده است که بارها در اثنای درس و بحث به حافظ گفته است که «این فرایدِ فواید را همه در یک عِقْد می‌باید کشید و این غُرَر دُرَر را در یک سلک می‌باید پیوست تا قلادهٔ جَید وجود اهل زمان و تمیمهٔ وُشاح عروسان دوران گردد و آن جناب، حوالت رفع ترفیع این بنا بر ناراستی روزگار کردی و به غَدْر اهل عصر عُذْر آوردی». از این‌رو «جامع دیوان» بعد از فوت خواجه همراه با گروهی از دوستداران او در شیراز، به وجهی که توضیح داده خواهد شد، به گرد آوری اشعار پراکندۀ شاعر و تدوین دیوان او اهتمام کرد.

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر

یادگاری که درین گنبدِ دوّار بماند

آن کس را که اهل ادب و حافظ شناسان  «جامع دیوان» می خوانند و در نسخ متأخر دیوان حافظ به «محمّد گلندام» نامبردار است، در مقدّمه ای که به نثر مصنوع بعد از فوت حافظ بر دیوان او نوشته است، صراحتاً خود را گرد آورنده یا «جامع» دیوان حافظ خوانده و گفته است که به انبازی گروهی از همراهانش، که در مقام «ناقل، قائل و سامع» بوده اند، این اشعار پراکنده را جمع‌آوری و به سیاقت دواوین سایر شاعران مشهور در کتابی مدوّن و منظّم کرده اند.

با این سخن صریح تردیدی نخواهد ماند که منبع برخی از ابیات موجود در دواوینی که مشهور به دواوین گل اندامی اند، آن ناقلان و سامعانی اند که مدعی استماع و نقل شعری از زبان حافظ بوده اند و جامع دیوان آنها را به لحاظ زبان و اندیشه و مضمون متعلق به حافظ دانسته و به دیوان مدون خود راه داده است.ازینروست که در قدیمترین دواوین بجای مانده از حافظ – متعلق به سالهای ۸۰۱ و ۸۰۳ ق- ابیات یا غزلیّاتی از شاعرانی دیگر راه یافته است؛ چنانکه غزل به مطلع «عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت» که در نسخه دیوان مورخ ۸۰۱ق حافظ و چندین نسخه معتبر دیگر آمده است، در مجموعۀ ۱۹۳۲ کتابخانۀ اسعد افندی ترکیه به قلم هندوشاه نخجوانی (درگذشته ۷۲۸ق) و فرزندش مشهور به شمس منشی، به شاعری گمنام به نام سید نجم الدین مشتهر به صوفی نسبت داده شده است. اعتبار نسخه اسعد افندی و تقدّم زمانی تألیف مجموعۀ هندوشاه نسبت به نسخۀ سنۀ ۸۰۱، اعتبار انتساب این غزل به حافظ را به شدت مخدوش می کند.

همچنین در نسخۀ متقدّم بعدی یعنی دیوان حافظ مورخ ۸۰۳ ق در کتابخانۀ ابوریحان بیرونی تاشکند نیز غزلیّاتی از قبیل غزل به مطلع «به فراغ دل زمانی نظری به ماهرویی» از اوحدی مراغه ای (۶۷۳-۷۳۸ق) و غیره در زمرۀ غزلیّات الحاقی است که سهواً توسط جامع یا کاتب به دیوان حافظ راه یافته است.

از این قبیل غزلیّات در دواوین خطّی حافظ بسیار است و غالباً هرچه تاریخ استنساخ نسخه به جلو می رود، تعداد این اشعار متفرقه و الحاقی، بیشتر و بیشتر می شود. گویی در طول ادوار بعد از رحلت حافظ، هر کاتبی شعری خوش می یافته که نام شاعر را نمی دانسته و آنرا به تقریب به زبان حافظ نزدیک می انگاشته است، به این شاعر بزرگ نسبت می داده و در دیوان تحت کتابت خویش وارد می کرده است. چنین است که نسخۀ کهن مورخ ۸۰۱ ق نور عثمانیه مشتمل بر ۴۳۷ غزل است و در نسخه مورخ ۸۲۷ق تاشکند این تعداد به ۴۹۵ غزل می رسد و رفته رفته در نسخه های خطّی متأخر تر، چاپ های سربی و سنگی و برخی دواوین تصحیح شدۀ نامقبول و جدید۴  کمیّت غزلیّات به حدود ۶۰۰ تا ۸۰۰ غزل افزایش یافته است. جالب توّجه است که یکی از مشهورترین شارحان اشعار حافظ ، سودی بُسنوی (درگذشته حدود ۱۰۰۰ ق) در شرح خود ۵۷۴ غزل را به نام حافظ  تعرفه کرده است. در باره غزلیّات، قصاید، قطعات، رباعیات و سایر اشعارالحاقی یا مورد تردید، که در چنین منابعی گرد آمده است، باید رسالۀ ای مفصّل و مستقل  به رشتۀ تحریر کشید؛ امّا در این مقام به ایجاز باید گفت که قاطبۀ این اشعار در وهلۀ نخست، سست و عاری از فصاحت و بلاغت بی مانندی است که هر صاحبدلی از حافظ سراغ دارد؛ و در مرحلۀ بعد از جهت وجود آنها در دواوین سایر شعرای متقدّم و متأخر بر حافظ، مردود و الحاقی به شمار می آیند. علّامه محمّد قزوینی (۱۲۵۶-۱۳۲۸ ش) در بخشهایی از مقدّمۀ ای که بر متن مصحّح خود و دکتر قاسم غنی (۱۲۷۲-۱۳۳۱ ش) نوشته است، می گوید:

 «چون نسخۀ «خلخالی» که در سنۀ ۸۲۷ کتابت شده، عجالتاً تا نسخۀ قدیمتری از آن به دست نیامده آن را باید قدیمترین نسخ موجود تاریخدار دیوان حافظ محسوب داشت لهذا من خود را ملتزم و مقیّد کردم که در خصوص کمیّت اشعار، یعنی از لحاظ عدّۀ غزلیّات و عدّه ابیات هر غزلی، نه از لحاظ صحّت و سقم عبارات از ابتدا تا انتهای کتاب فقط و منحصراً همان نسخه را اساس کار خود قرار دهم و هرچه در آن نسخه موجود است از غزلیّات و مقطعات و مثنویّات و رباعیّات تمامّا و بدون هیچ زیاده و نقصان آنها را چاپ کنم و هر چه در آن نسخه موجود نیست خواه غزلیّات مستقل و خواه ابیات متفرقۀ بعضی غزلها یا غیر ذلک آنها را مطلقاً کالعدم انگاشته بکلی از آن صرف نظر نمایم، زیرا که چون این نسخه (یعنی نسخۀ خلخالی) نسخهٔ کامل تمامی از دیوان خواجه است و خلاصه یا انتخابی از آن نیست پس هر چه در این نسخه نیست به احتمال بسیار قوی بلکه تقریباً به نحو قطع و یقین الحاقی و اشعار دیگران است که بعدها در دیوان خواجه داخل کرده اند و قرینه قطعی بر اینکه این نسخه نسخه کاملی است از دیوان خواجه، نه انتخاب و تلخیصی از آن این است که به استثنای فقط یکی دو سه غزل هر چه در این نسخه «خ» موجود نیست در هیچ یک از سه نسخۀ دیگر اساس یعنی نسخ «نخ»، «ق»، «ر» که آنها نیز به غایت قدیمی ولی بی تاریخ اند نیز موجود نمی باشد پس واضح است که کاتب نسخۀ «خلخالی» اشعاری عمداً یا سهواً و غفلتاً از نسخۀ منقول عنهای خود حذف نکرده است چه اگر چیزی حذف کرده بود بایستی آنها را یا بعضی آنها را در یکی از نسخ سه گانۀ مذکور بیابیم، زیرا که این سه نسخه چنان که از مقایسهٔ دقیق مابین آنها و بین «خ» در طول دیوان روشن می گردد به هیچ وجه من الوجوه ادنی ربطی با نسخۀ «خلخالی» ندارند، نه در ترتیب غزلیّات و نه در ترتیب ابیات هر غزلی و نه در متن اشعار یعنی در صحت و سقم عبارات و سوق جمل و کلمات و اختلاف عظیمی از جمیع این لحاظها مابین آنها موجود است و بنابراین پس واضح و آشکار است که این سه نسخهٔ «ر»، «نخ»، «ق» از یک طرف و نسخه «خلخالی» از طرف دیگر نه هیچ کدام از روی یکدیگر استنساخ شده اند و نه مجموع از روی اصل مشترک دیگری و علاوه بر اینکه این سه نسخۀ مذکوره (نخ ، ق ر با نسخۀ «خلخالی» ربطی ندارند، مابین خود آنها نیز اصلاً و ابداً ربطی و مناسبتی و مابه الاشتراکی موجود نیست نه در ترتیب غزلیّات یا ابیات هر غزلی و نه در صحّت و سقم عبارات و تحریر جمل و کلمات و از این لحاظها ما بین خود آنها نیز باز اختلاف عظیمی موجود است، پس اینجا نیز واضح است که این سه نسخه نه هیچ کدام از روی دیگری استنساخ شده اند و نه همه از روی اصل مشترک رابعی و فقط ما به الاشتراک این سه نسخه مابین خود و نیز با نسخۀ «خلخالی» در این است که هیچ یک از غزلیّات الحاقی قریب صد غزل را که در نسخ متأخرۀ دیگر بعد از قرن نهم کمابیش یافت می‎شود در هیچ یک از این چهار نسخه، مطلقاً اصلاً اثری از آنها نمی توان یافت. پس از مجموع این قرائن ظن بسیار قوی بلکه علم قطعی حاصل میشود که آنچه غزلیات به تمامها یا ابیات متفرقه هر غزلی در این چهار نسخه موجود نیست تقریباً به نحو قطع و یقین و بدون هیچ شک و شبهه از خود حافظ نیست بلکه از دیگران است که بعدها متدرّجاً در دیوان خواجه داخل شده است.

تا آنجا که مقدور من است دُر و خرمهره را در یکی رشته جمع نکنم و ابداً شهرت بعضی از آن اشعار الحاقی در نسخ جدیده مرا وا ندارد که حتی یک غزل یا حتی یک بیت که در نسخ اساس نیست بر دیوان خواجه علاوه نمایم و سایر نسخ متأخره را که به صفت مذکور متّصف نباشند فقط برای تأیید و ترجیح جانبی بر جانبی در مورد بروز اختلاف بین نسخ قدیمه بکار برم نه استقلالاً در مقابل نسخ قدیمه.

چنانکه در بالا گفته شد [نسخ متأخر و فرعی را] برای تأیید و ترجیح جانبی بر جانبی در مورد اختلاف بین نسخ قدیمه استفاده نمودم نه مستقلاً و بعضی دیگر را که دیرتر به دستم رسید و در تصحیح متن استفاده از آنها ممکن نشد فقط در تصحیح مقدمۀ جامع دیوان حافظ و قصاید او که هیچ یک از این دو در نسخ اساس موجود نیست به کار بردم۵».

همچنانکه پیشتر ذکر شد اضافات و ملحقّات در دیوان حافظ محدود به قرون اخیر و عصر ما نیست و در کهن ترین دواوین موجود از حافظ یعنی نسخۀ سنۀ ۸۰۱ نور عثمانیه و سنۀ ۸۰۳ تاشکند نیز اشعار الحاقی به دلایل پیش گفته یافت می شوند.

در نسخۀ شمارۀ O Nov. 14 Tg.167 کتابخانۀ اوپسالای سوئد که در سنۀ ۸۳۱ ق  یعنی حدود ۴۰ سال بعد از وفات حافظ نوشته شده و و به جهات نسخه شناسی و  ضبط اشعارنسخۀ بسیار معتبری است، به نظر می رسد که کاتب همزمان با تدوین دیوان یا پس از آن، منبع یا منابعی دیگر از اشعار خواجه به دست آورده و آنها را در حواشی یا درداخل جدول بندی برخی غزلیّات و در صدر برخی ابیات، افزوده است. از آنجائیکه نگارندۀ این سطور نسخۀ مذکور را در کتابخانۀ اوپسالا به صورت فیزیکی و از نزدیک ندیده است، در اینجا به ضرس قاطع نمی تواند مدّعی شود که حواشی و الحاقات فوق الذکر در این نسخه به دست خط کاتب اصلی است. امّا تصاویر واضح و با کیفیّت موجود از این نسخه و شباهت تامۀ دستخط اشعار اصلی و الحاقات ضمیمه در بسیاری از اشعار، دلالت بر آن دارد که آنها را کاتب اصلی بر نسخۀ خویش افزوده است۶.

با این وصف می توان این نسخه را یکی از نخستین منابعی دانست که در آن نوعی تصحیح از دیوان حافظ در دوران نزدیک به زمان حیات او بعمل آمده است.

در سال ۹۰۷ ق یعنی حدود یکصد و پانزده سال بعد از وفات حافظ، در عهد سلطنت پادشاه فرهنگ دوست و هنرپرور تیموری در شرق ایران، سلطان حسین بهادر خان بایقرا (۸۴۲-۹۱۱ ق)، که خود او و هم بسیاری از فرزندان یا شاهزادگانش ادیب و شاعر بودند یکی از فاضل ترین فرزندان فرهیختۀ وی به نام شاهزاده فریدون حسین میرزا (مقتول در ۹۱۶ ق) در فضل و کمال و اخلاق حمیده بر همۀ اولاد سلطان حسین سبقت داشت و مجالس و انجمن ‎های شعر و ادب با حضور فصحا و بلغا و ادیبان شهیر برگزار می کرد. در دوران او نیز وفور دستبرد  کاتبان در دیوان حافظ کار را بدانجا رسانید که در یکی از همین مجالس ادبی، به وقتِ خواندنِ اشعار حافظ معلوم شد که بسیاری از سروده های حافظ دستخوش تبدیل و تحریف و کاست و فزود قرار گرفته است. از این رو شاهزاده فریدون میرزا به فضلا و ادبای ندیم در آن محفل دستور می دهد تا با گردآوردن نسخ متعدّد از دواوین حافظ، به جمع و تصحیح این کتاب مستطاب همت کنند. این خدمت در سال ۹۰۷ق با گردآوری و مقابله پانصد نسخه از دیوان حافظ به وجهی به اتمام رسید که مطابق گزارش مضبوط در کتاب منشأت (رسالۀ اشرفیه) خواجه شهاب الدین عبدالله مروارید۷ متخلص به بیانی (درگذشته ۹۴۲ ق)، دبیر و وزیر ادیب و شهیر دربار سلطان حسین بایقرا که خود در انجمن شاهزاده حاضر بوده است، «این نسخۀ تصحیح شده موجب رشک نگارخانۀ چین و غیرت فردوس برین شد و غزلهای دلفریب و جانبخشی از دیوان حافظ که به واسطۀ کاهلی و تصرف کتابت از صفحۀ روزگار مهجور و نامشهور مانده بود در سلک ربط، تنقیح و پیراستگی درآمد۸».

نسخۀ خطّی اصلی که متعلّق به کتابخانۀ دربار شاهزاده فریدون میرزا بوده تا حدود دو دهۀ گذشته گویا در موزۀ کابل نگاهداری می شده است؛ امّا در کمال تأسف این نسخه در دورۀ اول حاکمیّت طالبان بر افغانستان به یغما رفته و اخباری ضد و نقیض در خصوص سرنوشت آن وجود دارد. خوشبختانه نسخ خطّی متعدّدی که از روی نسخۀ دیوانی استنساخ شده اند، امروزه در کتابخانه های داخلی و خارجی محفوظ اند و یکی از آنها نسخۀ شمارۀ ۴۶۷۷ در موزۀ ملّی ملک در تهران است که بر حسب قراین و نشانه ها با آنکه فاقد تاریخ به وجه ترقیمه است، ولی به احتمال قریب به یقین در قرن یازدهم هجری کتابت شده است.

 این تصحیح جمعی و سازمان یافتۀ دیوانی، به رغم آنکه گویا نخستین کوشش تاریخی برای تنقیح و تهذیب دیوان حافظ  و زدودن آن از غزلیّات مردود و مشکوک الحاقی بود و در عین حال عزم بر کشف ابیات و اشعار مغفول ماندۀ حافظ برای تکمیل دیوان او را داشت؛ امّا به دلیل فقدان یک اسلوب و روش علمی، به اهداف خود نائل نیامد و هر حافظ شناس و پژوهشگر معاصر پس از دقایقی تورق و تتبّع در این دیوان درخواهد یافت که این کتاب برخلاف آنچه عبدالله مروارید وصف کرده است، همچنان نامنقّح و آمیخته به انواع تصرّفات و اشعار الحاقی است۹.

باز هم در منابع بر جای مانده از یکی دو قرن بعد از وفات حافظ، تتبّعات، تشکیک ها و اظهار نظرهایی از ادیبان شهیر قدیم در خصوص تفاوت های نسخ در برخی مضامین و ابیات وجود دارد. بعنوان مثال در آغاز دیوان خطّی حافظ به شماره ۱۹۹ در کتابخانۀ مدرسه سپهسالار تهران که در سال ۹۱۷ ق توسط کاتبی به نام «اوحدی شیرازی» استنساخ شده است، مشاعره ای استدلالی در باب روایت «کشتی نشستگان» یا «کشتی شکستگان» در غزل به مطلع «دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را» در نسخ قدیم حافظ به چشم می خورد.

این موضوع در قالب پرسش منظوم فردی ادیب به نام تائبی از شاعر و ادیبی دیگر به نام نثاری، در خصوص تفاوت های موجود میان نسخ در بیتی از دیوان در آغاز کتاب جلب توجه می کند. این مطلب به تحقیق توسط مالک، متأخر بر تاریخ کتابت نسخه، با خطّی خوش و خوانا نوشته شده است و بنا بر توضیحاتی که ارائه خواهد شد، پوشیده نمی ماند که نگارندۀ آن ابیات ، سرایندۀ آنها نبوده است و آنها را از نسخه ای دیگر بر روی کتاب خود، منتقل کرده است. زیرا در ذیل بیت آخر، نام خود و زمان متأخر تحریر این ابیات الحاقی را بدین وجه گفته و امضا کرده است: «الخط باقی و العمر فانی. حَرَّرَه الحاج مصطفی فی سال ۱۱۹۷ غُرَّه د» (حرف «د»، چهارمین حرف ابجد است و در اینجا احتمالاً به معنی ماه چهارم قمری یعنی ربیع الثانی است).

در این نسخه که تصویر آن در فوق آمده است چنین می خوانیم:

«سؤال تائبی»

پیک شمال یک ره در شهر تون گذرکن
وز حضرت نثاری از من رسان دعا را

بعد از دعا بگویش کین بیت خواجه حافظ
هرچند نیست مشکل، مشکل شدست ما را

کشتی شکسته‌هائیم ای باد شرطه برخیز
شاید که باز بینیم دیدار آشنا را

بعضی شکسته خوانند برخی نشسته گویند
هرکس کند دلیلی، اثبات مدّعا را

قول صواب ازین دو، برگوی تا کدام است
تا مدّعی نپوید دیگر ره خطا را

«جواب حضرت نثاری به تائبی»

آمد نسیم صبحی ازتائبی به یاران
در گلشن محبّت گلها شکفت یارا

در بیت خواجه حافظ تفتیش کرده بودند
کشتی نشسته‌ها را کشتی شکسته‌ها را

کشتی نشسته خواندن از لطف نظم دوراست
هـرچند هست معنی فی الجمله این ادا را

لیکن شکسته باید تا یار دور افتد
وانگاه باز جوید دیدار آشنا را

یعنی شکسته جسم است از روح دور مانده
وز نفخ صور جستن، آمرزه شد صفا را

از اهل معرفت هم قول صحیح دارم
کشتی شکسته خواندن این نظم دلگشا را

جایی که خواجه خود هم دارد چو نِی مفرَّر
معنی قرار دادن خدمت نیست این گدا را

مانند اکثر نسخ خطّی، در سایر حواشی این ورق نیز افرادی دیگر در تواریخ و خطوطی متفاوت مطالبی نوشته و بر آن اسامی خویش را مهر کرده اند. در عین حال، گزارش‌های نامستندی مبنی بر مشاهده این مشاعره در نسخ خطّی جدید تر دیگری نیز وجود دارد و در برخی منابع نااستوار و غلط، کسانی این پرسش و پاسخ منظوم را منسوب به ناصرالدین شاه قاجار دانسته اند که بی شک وجود نسخۀ خطّی کتابخانۀ سپهسالار به شمارۀ فوق الذکر، خط بطلانی بر این دعوی به شمار می آید. زیرا تاریخ نوشتن ابیات الحاقی مذکور در نسخه سپهسالار، بر زمان تولد ناصرالدین شاه در ۱۲۴۷ قمری، تقدّمی پنجاه ساله دارد و لذا بر اخبار چاپلوسانی که آنرا در عهد قاجار به ناصرالدین شاه نسبت داده اند هیچ اعتباری مترتب نخواهد بود.

 پرسش کننده که «تائبی خوش خصال» سؤال خود را از «حضرت نثاری صاحب کمال» درباره شعر حافظ جویا می شود. از فصاحت و بلاغت ابیّات بر می آید که هر دو نفر دوستانی دانشمند و ادیبانی برجسته بوده اند. در کمال تأسف، جستجوی نگارنده در زمینۀ یافتن هویّت پرسشگر (تائبی) تاکنون بی نتیجه مانده است ولی بی گمان، سرایندۀ شعر پاسخ، کسی نیست جز «مولانا نثاری تونی» متوفی به سال ۹۶۸ هجری که از ادیبان و شاعران مشهور قرن دهم هجری در خراسان بوده است۱۰.

فارغ از ماهیّت پرسش و پاسخ منظوم فوق الذکر، اهمیّت این سؤال و جواب در آن است که اثبات می کند حافظ پژوهی و تعمّق در ابیات و اشعار حافظ، از قرون گذشته رواج داشته و نثاری تونی در سالهای قبل از ۹۶۸ هجری، یعنی حدود یکصد و پنجاه سال بعد از رحلت حافظ، در باب شعر خواجه اظهار نظر و استدلال کرده و در نهایت با درک پیچیدگی‌های رندانۀ مستور در آن شعر، به آن سبب که شخصیّت اشعار حافظ را چون ساز نی، دارای مَفر می بیند، یعنی با گرفتن هر روزنۀ آن که محل فرار هواست، صدا و نوایی تازه از آن خارج می شود، با بی بضاعت دانستن اندیشه اش در بیت آخر، خود را در اظهار و اعلام معنای منجّز و قاطع بر این شعر حافظ صالح نمی داند.

لازم به توضیح است که دکتر قاسم غنی علیه الرحمه نیز نسخه خطّی فوق الذکر در مدرسه سپهسالار را رؤیت و در صفحه ۲۴ کتاب «یادداشت درحواشی دیوان حافظ»، شعر نثاری تونی در این کتاب را منعکس فرموده اند.

از قرون گذشته تا امروز نسخه های دستنویس دیوان حافظ به لحاظ کمیّت بسیار بیش از نسخ دستنویس دواوین دیگر شعرا بوده است و در زمان ما، صدها مجلّد از دواوین خطّی وی در کتابخانه های گوشه و کنار ایران و جهان شناخته شده است. اکنون که صنعت چاپ، استنساخ و رونویسی دستی از کتب را منسوخ کرده است، این برتری همچنان محسوس است و در خانۀ قاطبۀ مردم ایران لااقل یک دیوان حافظ وجود دارد. بعد از اختراع صنعت چاپ، نخستین کسی که مبادرت به طبع دیوان حافظ کرد، ابوطالب تبریزی اصفهانی، مشهور به میرزا ابوطالب لندنی، دانشمند ایرانی ساکن در هند بود که در سال ۱۲۰۶ ق مطابق با ۱۷۹۱ م به این امر خطّیر در شهر کلکته هندوستان اهتمام ورزید.

تصویر نسخۀ چاپ سربی دیوان او در کتابخانه های مجازی یافت می شود. کار او در واقع نخستین تصحیح چاپی از دیوان حافظ است که حسب توضیحات مصحح با بهره از ۱۲ نسخۀ خطّی به فرجام رسیده است. میرزا ابوطالب البته نسخۀ های منبع کار خود را معرفی نکرده و در خصوص قدمت و اوصاف آنها در دیباچۀ خود ذکری به میان نیاورده است. بر این أساس کار وی عاری از اشعار الحاقی و مردود نیست. و در دیوان مصَحَّح او در کنار ۵۵۷ غزل، ۷ قصیدۀ، ۵۲ قطعه، یک ترکیب بند، یک ترجیع بند، یک مخمّس، سه مثنوی، ۱۰۳ رباعی و ساقی نامه وجود دارد۱۱.

بعد از میرزا ابوطالب، در طهران، تبریز، استانبول، قاهره، تاشکند، دهلی، بمبئی و غیره، دیوان حافظ به صورتی گسترده به چاپ سنگی یا سربی رسیده است و امروز در کتابخانه های جهان این دواوین چاپی در دسترس محقّقان است. لازم به ذکر است که اینها جملگی بدون رعایت اسلوبهای اثبات پذیر علمی و با روش های ذوقی و سلیقه ای به زینت طبع آراسته گردیده اند و آنقدر درآنها ابیات و اشعار الحاقی و جعلی زیاد است که هرگز نمی توان برای این منابع اعتبار و اصالت علمی قائل بود.

به هر تقدیر در سال ۱۳۰۶ هجری شمسی، مرحوم عبدالرحیم خلخالی، از  مشروطه خواهان مشهور، برای نخستین بار با اساس قراردادن نسخۀ شخصی بسیار کهن متعلّق به خودش که حدود ۳۵ سال بعد از رحلت حافظ استنساخ شده است، برای چاپ دیوانی منقّح از حافظ به اسلوب جدید اقدام کرد. تصحیح دیوان حافظ خلخالی را می توان نخستین کتاب چاپی نسبتاً معتبر و علمی از دیوان حافظ دانست که اشعار و ابیات الحاقی و متفرقه در آن به دلیل قدمت منبع أساس، اندک بود و در روزگار خود طبعی بدیع و معتبر به شمار می آمد. اکنون که حدود یکصد سال از آن چاپ می گذرد به سبب محدودیّت های  آن زمان درحروفچینی و چاپ با دستگاههای قدیمی، اشتباهات و اغلاط فراوان که انعکاس نسخۀ خطّی است در حروف چینی کتاب خلخالی راه یافت است و آن مرحوم خود بعدها با اشاره به این اغلاط عزم بر اصلاح و تجدید طبع کار خود داشت که شوربختانه دست بی شفقّت اجل بر ارادۀ ایشان در تحقق این هدف غالب آمد.

به هر تقدیر چندین سال بعد از چاپ نسخۀ مرحوم خلخالی، اسماعیل مرآت، وزیر وقت معارف و فرهنگ، از مرحوم علامه محمّد قزوینی و زنده یاد دکتر قاسم غنی دعوت کرد تا با  بودجه و امکانات دولت به تصحیح و طبع یک دیوان حافظ پیراسته و اصیل به روش های علمی جدید اهتمام ورزند. این دو دانشمند از پیشنهاد آقای مرآت استقبال کردند و دیوان حافظی را که امروز به تصحیح «غنی-قزوینی» مشهور است، در سال ۱۳۲۰ ش به چاپ رساندند.

امروزه با وجود دهها تصحیح تازه تر از دیوان حافظ، مانند تصحیح دکتر ناتل خانلری یا دفاتر دگرسانی ها در غزلیّات حافظ، نوشتۀ دکتر سلیم نیساری و غیره، باز هم نسخۀ غنی-قزوینی در تعداد چاپ و اعتبار عرفی، مقام بالاتری را از سایر دواوین حافظ تصحیح شدۀ بعد از خود دارد.

پیشتر از مقدّمۀ علامه قزوینی بر این تصحیح نقل شد که او و دکتر غنی با اساس قرار دادن نسخۀ سنۀ ۸۲۷ که در آن زمان کهن ترین نسخه شناخته شدۀ حافظ به شمار می رفت، با یک اسلوب خشک و نامنعطف، غالباً هرچه را که مغایر با ضبط این نسخه دیده اند، مردود و الحاقی پنداشته و به دیوان مصحَّح خویش راه نداده اند؛ و از دیگر نسخی که در کار تصحیح از آنها بهره جسته اند نیز بعنوان منابع مکمل و فرعی تنها در تصحیح قیاسیِ برخی اغلاط مسلّمی که در نسخۀ اساس مشهود بوده است، استفاده کرده اند.

علّامه قزوینی در مقدمۀ دیوان مصحَّح خویش تصریح کرده است: «ما در کمیّت اشعار (نه در کیفیّت آنها) چنانچه مکرّر بدان اشاره کرده ایم، عیناً متابعت از نسخۀ خلخالی کرده ایم و مناسب چنان دانستیم که شمارۀ غزل ها را هم به طبق ترتیب چاپ حاضر و هم طبق ترتیب چاپ آقای خلخالی به دست دهیم». همچنین پیشتر گفتیم که علامه قزوینی و دکتر غنی هر غزل و شعر که در نسخۀ خلخالی وجود داشت را اصیل دانستند و از هر شعر منسوب به حافظ که در آن نسخه نبود، صرف نظر کردند و آنرا الحاقی به شمار آوردند.

به هر حال پس از چاپ حافظ غنی-قزوینی هر از چندی نسخه ای تازه و قدیم تر از نسخه سنۀ ۸۲۷ مرحوم خلخالی در گوشه و کنار ایران و جهان پیدا شد و دانشمندان و ادیبان گمنام یا نام آشنایی را ترغیب به تصحیح دوبارۀ دیوان حافظ کرد. نسخه مورخ ۸۱۳ ق کتابخانۀ ایاصوفیه ترکیه یا نسخه مورخ ۸۲۴ ق کتابخانۀ سید هاشم علی سبز پوش در شهر گورکهپور هندوستان، در زمرۀ نسخه هایی بودند که محقّقانی نامدار چون دکتر پرویز ناتل خانلری یا پرفسور نذیر احمد در هند را به ارائۀ ویرایشی تازه از دیوان خواجه حافظ برانگیختند.

در عین حال کسانی مانند دکتر مسعود فرزاد، مسعود جنّتی عطایی، پژمان بختیاری، عبدالعلی ادیب برومند، رشید عیوضی و اکبر بهروز، احمد سهیلی خوانساری، سید محمّد محیط طباطبایی، احمد مجاهد، سید ابوالقاسم انجوی شیرازی، ایرج افشار، یحیی قریب، هوشنگ ابتهاج، احمد شاملو، محمّد رفیعی، محمّد معین، بهاالدین خرمشاهی، سلیم نیساری، سید صادق سجادی و علی بهرامیان، ضیا الدین ترابی، علی فردوسی، محمود رکن، محمود راستگو، عیوض هوشیار، سهیل قاسمی، شمس لنگرودی و بسیاری دیگر از مصححان گمنام یا نام آشنا با بهره از روشهای ذوقی-سلیقه ای یا اسلوبهای علمی و انتقادی مبادرت به تصحیح دیوان حافظ کرده اند. واقع آن است که کار چاپ دیوان حافظ در نیمۀ دوم قرن گذشته یعنی از دهه ۱۳۵۰ خورشیدی به بعد تا به امروز از رونقی شگفت و استقبال کم مانند مردم ایران برخوردار بوده است که در صورت ادامه این روند، عنقریب در هر خانوادۀ ایرانی می توان نام یک مصحّح دیوان حافظ را یافت. به هر حال برغم کثرت زیاد مصحّحان و کسانی که با توسل به اسلوب های علمی و پژوهشی یا روش های سلیقه ای و ذوقی مبادرت به چاپ دیوان حافظ در طول دهه های گذشته کرده اند، باز با این همه، هنوز تصحیح غنی-قزوینی در کمیّت نشر و اعتبار عمومی، نزد ابنای زمان با فاصله ای بسیار زیاد از سایر تصحیحات پیشتاز است و کسی تا به امروز نتوانسته اعتبار معنوی آنرا حتی با دسترسی به منابع متقدّم تر از نسخۀ اساس غنی-قزوینی (یعنی نسخۀ خلخالی) نسخ کند.

در طول بیش از هشتاد سالی که از چاپ دیوان حافظ غنی- قزوینی می گذرد بسیاری از حافظ شناسان و مصحّحان کوشیده اند تا با انتقادات شدید و بی رحمانه و برجسته کردن ایرادات و نواقص کار غنی-قزوینی آن تصحیح را از رونق بی اندارند. در بین اینان سرشناس ترین منتقد، مرحوم مسعود فرزاد (۱۲۸۵-۱۳۶۰ شمسی) مصحِّح دیوان حافظ و استاد دانشگاه شیراز است که نه تنها به کرّات در مواضع مختلف از متن مصحَّح غنی-قزوینی انتقادات تند کرده است، بلکه اعتبار و اصالت آنرا در برابر دیوان مصحَّح خود مطلقاً انکار کرده است. چنانکه در یکی از نوشته های خود که ما در این مقام بدون اظهارنظر سلبی یا ایجابی صرفاً به نقل آن بسنده می نمائیم گفته است؛ « من شایسته می دانم که حافظ دوستان امروز بکوشند و حافظ را از شر قزوینی و دار و دسته اش برهانند. در این میان شخصاً بعید نمی دانم که عبدالرحیم خلخالی بیچاره از دست قزوینی دق کرده باشد۱۲».

شمس الدین خلخالی، فرزند مرحوم عبدالرحیم خلخالی، سالها پس از رحلت پدر در سال ۱۳۶۹ به چاپ عکسی نسخۀ خطّی پدرش، که منبع اصلی کار غنی-قزوینی بود اهتمام می ورزد و در دیباچه این چاپ عکسی با اشاره به برخی نواقص و اشتباهات وارده در تصحیح غنی-قزوینی، مغایرت ها و خطاهای تصحیح مذکور را در مقابله با نسخۀ خطّی پدرش «ده ها بلکه صدها اشتباهات و اختلافات فاحش و عجیب» می داند و به ذکر برخی موارد آن می پردازد۱۳.

بعنوان مثال در غزل به مطلع «گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود» بیتی به این صورت در تصحیح غنی-قزوینی آمده است: «اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش/که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود». شمس الدین خلخالی می گوید که در نسخۀ پدرش به صورت کاملاً واضح و آشکار، «دیو سلیمان نشود» نوشته شده است و « دیو مسلمان» هم مغایر متن نسخۀ خطّی و هم دارای عیب تکرار قافیه می باشد و معلوم نیست در تصحیح غنی-قزوینی چنین ضبط خطایی بر خلاف «أسلوب عدم عدول از نسخۀ اقدم» چگونه به نسخۀ چاپی راه یافته است.

به هر حال در بین تمامی ده ها تصحیح و چاپهای قدیمی یا جدید دیوان حافظ ، که در این مقال به مشهورترین آنها اشاره شد، به طور کلّی هیچ دو دیوانی را نمی توان یافت که با هم در صورتِ اشعار، تعداد غزلیّات، توالی و کمیّت ابیات یگانه باشند و خبری از اشعار یا ابیات الحاقی و مردود و مشکوک در آنها نباشد. حتّی کار مرحوم زنده یاد دکتر سلیم نیساری نیز که با بهره از بیش از پنجاه نسخۀ خطّی قرن نهم هجری مبادرت به  بررسی دگرسانی های غزلیّات حافظ و ارائۀ جامع ترین تصحیح علمی-تحقیقی از دیوان وی کرده است نیز از اشعار الحاقی دیگران خالی نیست و آن مصحِّح نامدار به دلیل آنکه هنوز منابع جامع و مانعی از نسخ خطّی قرن هشتم و نهم حافظ و دیگر شاعران معاصر وی   در اختیار نداشت، لاجرم در کار خویش  به وجهی قهری و اجتناب ناپذیر، به بلای اشعار الحاقی مبتلا گردیده است. مثلاً غزل به مطلع «عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت» از سید نجم الدین صوفی به شرح فوق الذکر، یا غزل به مطلع «ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است» منتسب به حیدر بقال شیرازی به تصحیح ایشان راه یافته است.

نگارندۀ این سطور خاطر نشان می کند که در بررسی میراث مشعشع اصحاب ملک ادب هرگز قصد آن نیست تا از حدود انصاف و ادب درگذریم و به ساحت درخشان اعتبار قلم و پژوهش ایشان خدشه ای وارد کنیم. آنچه را که به ایجاز در این دیباچه بدانها اشارت رفت، تنها درآمدی بر تاریخ حافظ پژوهی و لزوم ادامۀ پژوهش های تازه و کامل تر برای دستیابی به متنی از دیوان خواجه است که حتّی المقدور خالی از اشتباه و آمیختگی هایی باشد که طی چند قرن از راههای گوناگون به دیوان این شاعر بزرگ ایرانزمین راه یافته است. زیرا در میان همۀ چاپ های کمتر شناخته شده یا مشهور که به همّت ادیبان دانشمند منتشر شده است، درست همانند نسخه های خطّی قرون گذشته، نمی توان چاپ هایی را یافت که عاری از مضامین، اشعار و ابیات الحاقی باشد.

صرف نظر از نقص ها و مشکلات آشکاری که در جمیع نسخه های کهن وجود دارد، به گمان ما در عهد جدید، گستره پراکندگی نسخ خطی دیوان خواجه  و دشواری گردآوردن همۀ نسخه های معتبر ، اصلی ترین دلیل بروز نواقص و کاستی ها یا ورود اضافات و الحاقات غیر حافظانه به جمیع چاپ های تصحیح شدۀ این شاعر توسط حافظ پژوهان در طول دهه های دور و نزدیک گذشته بوده است.

با آنکه تصحیح غنی-قزوینی به جهت ابتلا به همین فاقه و تهی دستی، لبریز از معایب و الحاقات ناراست دیگر شاعران معاصر یا متقدّم بر حافظ است، باز با این حال، نواقص آن متأثر از پرتو اعتبار و شخصیّت دانشمندان معظّم مصحِّح، مغفول و مستور مانده است؛ و برغم آنکه در طول سالیان دراز گذشته، یعنی از ۱۳۲۰ ش تا به امروز دهها بلکه صدها حافظ شناس و مصحّح در مقالات و کتب یا تصحیحات جدید به ذکر و اثبات ناراستی برخی اشعار و مضامین پرداخته اند باز با این حال، باد انفاس قلمِ ایشان در رونق بازار، شمع آفتاب و بازتاب کارِ دکتر قاسم غنی و علّامه محمّد قزوینی علیهم رحمه الله تعالی در نمی گیرد و بزرگانی چون پرویز ناتل خانلری یا سلیم نیساری نیز با آن همه جهد و کوشش بدیع و بهره از منابع جدید و متقدّم، هرگز نتوانستند در کوی رندان از این حبیبان سبقت جویند و تصحیح غنی-قزوینی را به اعتبار نسخ بیشتر یا منبع تازۀ اقدم، نسخ کنند.

با این همه امروزه نقل اشعار حافط در کتب و منابع درسی یا در جراید و وبگاههای اینترنتی مشهور و معتبر نظیر ستیغ و گنجور یا در کار هنرمندان و تحریر خوانندگان بزرگ، همچنان بر تصحیح غنی-قزوینی استوار است و بدین واسطه در هوش و گوش ما ایرانیان، آنقدر ضبط غنی-قزوینی مأنوس و مألوف شده است که سایر روایت های اصح، مقبول و معقول از ابیات و اشعار حافظ، حتّی اگر متّکی بر منابع متقدّم و معتبر باشند را به دلیل همین انس و الفت قدیم نمی پسندیم و حتّی بنا بر عادت استماع، آنها را ناخوش و بیگانه با گوش جان، تلقّی می کنیم. بر این اساس، پیشتازی نتیجۀ تتبّع غنی- قزوینی در کار حافظ بر کسی پوشیده نیست و هنوز درامّار کتب چاپی فارسی، دیوان حافظ به تصحیح غنی-قزوینی هر سال پر تیراژ ترین کتاب پارسی توسط ناشران گوناگون است. بر این پایه، این تصحیح از سال ۱۳۲۰ تاکنون چونان ستاره ای در سپهر ادب پارسی درخشیده، ماه مجلس خوبان شده و طالع اقبال و توفیق آن تابدانجا امتداد یافته که آتش رشک را در دل برخی ادبا و حافظ شناسان معاصر برانگیخته و ایشان را به ابراز انتقادات تند و نامقبول از خدمت والای فرهنگی غنی-قزوینی واداشته است۱۴.

به هر تقدیر آنچه را که در کلیّات این نوشتار بیان کردیم، دیباچه ای زودرس بر تصحیح حافظ جدیدی است که به اهتمام دانشمند حکیم و استاد ندیم، مولانا «دکتر سید صادق سجادی» ادام الله برکاته، حافظ شناس شهیر و ادیب بصیر، «مهندس سهیل قاسمی» دامت توفیقاته و نگارندۀ فقیر و صغیر این سطور، «سعید کافی انارکی» متخلّص به ساربان، احسن الله تعالی احواله، در دست اقدام است.

ما پس ازسالها جد و جهد برای گردآوری بیش از یکصد نسخۀ خطّی استنساخ شده در قرون هشتم و نهم هجری، اعم از دواوین و جنگ ها و مجموعه های گوناگون از سرتاسر جهان، به جرئت می توانیم دعوی کنیم که اکنون کامل ترین و جامع ترین بانک نسخ خطّی متقدّم از حافظ ، اعم از پنجاه نسخه خطّی مرحوم سلیم نیساری، و ده‎ها  دست نویس کمیاب و نایاب و تازه یاب و مغفول مانده تاریخدار و بی تاریخ معتبر دیگر از اشعار حافظ در میان منابع ماست.

ز هجر و وصل تو در حیرتم چه چاره کنم
نه در برابر چشمی نه غایب از نظری

بر این پایه پس از شور و تبادل نظر با استاد معظّم و حافظ پژوه مکرم، جناب آقای دکتر سید صادق سجّادی که تصحیح و نشر دیوان حافظ سنۀ ۸۰۳ کتابخانه ابوریحان بیرونی تاشکند در سال ۱۳۷۹ در کنار دهها پژوهش درخشان فرهنگی و تاریخی دیگر در سوابق علمی و پژوهشی ایشان است، نخست مقرّر گردید که با پایمردی و همیاری استاد به تصحیح تازه ای از دیوان خواجه حافظ شیرازی با بهره از منابع مذکور اهتمام ورزیم. در همین اثنا که آقای مهندس سهیل قاسمی در حال تصحیح و طبع دیوان حافظ بر اساس نسخۀ خطّی سنۀ ۸۰۱ کتابخانۀ نورعثمانیّ ترکیه بود، با عنایت به تبحّر و احاطۀ مشارالیه بر شعر حافظ، که بر اثر سالها مطالعه و مکاشفه در احوال و اشعار این شاعر، وی را حاصل آمده است، از ایشان نیز دعوت کردیم تا در این پژوهش تازه بما بپیوندند. ایشان با اشتیاق وافر بما ملحق شد و از آنجائیکه در فضای نوین مجازی و بستر اینترنت امکانات وابزارهای تازه ای جهت نشر و انعکاس تصحیح ممتاز جاری در گنجینۀ وبگاهها و درگاههای الکترونیک در اختیار داشت، توافق بر آن شد که از جهت اهمیّت بازنشر هرچه زودتر نتایج کار، اشعار و غزلیّات تصحیح شده از دیوان حافظ را به قید فوریّت پیش از طبع بر روی کاغذ به صورت تدریجی و اندک اندک در وبسایت های ستیغ و گنجور منعکس و مندرج نماییم و با توجّه به امکانات نوظهور و بستر فراگیر دنیای مجازی در جهان امروز، به سیاق گذشتگان برای طبع و انتشار کار تصحیح، منتظر اتمام تمام دیوان نباشیم. در این رهگذر، صدانگار خوش کلام، بانو دکتر سحر قبادی، دامت فضائلها، که خود حافظ قاطبۀ اشعار شمس الدین محمّد حافظ شیرازی است، با اجابت درخواست نگارنده به گروه ما پیوست تا با خوانش صحیح و فصیح از اشعار تصحیح شدۀ تازه، آرشیو سمعی و بصری ما را با صدای گرمش غنا بخشد و مخاطبان را با قرائت شیوای خویش محظوظ دارد.

در پایان لازم به ذکر است که در سنت تحقیق، نگارش دیباچه در پایان کار توسط محقّقان بعمل می آید. امّا از آنجائیکه بنا بر آن است که کار پژوهش ما در این تصحیح به صورت روزمره و تدریجی در بستر اینترنت منتشر گردد، تقریر و تحریر این مقدّمۀ پیش‎رس، برای فضای مجازی ضروری به نظر آمد تا از این رهگذر، خوانندگان ارجمند از کلیّات و کیفیّات این تصحیح ممتاز و بدیع آگاهی یابند و از اهداف غایی مصحّحان این دیوان با خبر باشند. همچنانکه در فوق اشارت گردید، بر چشم تیز بین حافظ پژوهان و گوهر شناسان شعر پارسی پوشیده نخواهد بود که تمامی دواوین تصحیح و طبع شدۀ حافظ که از قدیم تا به امروز در بازار کتاب ایران وارد شده است، با درجاتی متفاوت، دارای نواقص و معایب و اضافات الحاقی است و حتّی در کار بزرگان نیز به شرحی که ذکر گردید، وجود این معایب مشهود است. پس کار حافظ پژوهی هنوز به پایان نرسیده و کوشیدن برای رسیدن به یک دیوان حافظ ناب و بی آلایش، بعنوان یک ضرورت پژوهشی اهمیّت بسیار دارد. بر این اساس در وهلۀ نخست هدف ما چیزی جز زدایش شعر ناب حافظ از آلایش غبارِ عناصر مردود و الحاقی نیست. در وهلۀ دوم با اولویّت بخشیدن به نسخ متقدّم، خاصّه منابعی که تا پیش از نیمۀ اول قرن نهم هجری کتابت شده اند، با بضاعت مزجاه این حقیر و ملائت پربار همکارانم سعی به تقدیم گوهر پاک و لولؤ مرجان از اشعار خواجه حافظ به عاشقان و دوستدارانش خواهیم داشت. روش تصحیح ما در این تحقیق مبتنی بر دست نویس های متعدد و متقدّمی است که با بهره از اسلوب های علمی، مورد قیاس قرار می گیرند. ما در کار پژوهش به سیاق علامه قزوینی به انتخاب ضبط بی چون چرای نسخۀ اقدم بسنده نخواهیم کرد و سایر ضوابط و معیارهای علمی مانند توجۀ به ضبط اکثر و کتابت اصح را در توالی ابیات یا صورت مضامین در دستور کار خواهیم داشت. با امعان نظر در جایگاه و اعتبار تاریخی تصحیح غنی-قزوینی، بعنوان یک قاعدۀ پیش فرض بنا را بر آن گذاشتیم که هرکجا بیت یا ابیاتی در متن مصحَّح آن دو محقّق نامدار، صحیح و منطبق با ضبط اکثر نسخ باشد به اعمال اجتهاد و استنباط در انتخاب شکل اصح نپردازیم و از تصحیح مذکور حتّی المقدور عدول ننمائیم. با توجّه به امکانات مدرن و دستاوردهای جدید اخیر در نشر و طبع فیزیکی و الکترونیک کتب و عدم وجود محدودیّت های قدیمی نشر در روزگار کنونی، بنا را بر آن نهادیم که با محدود کردن پانویس های غیر مقتضی و مُمل، تصاویر نسخ و منابع اصیل را در بستر اینترنت و متعاقباً در کتاب نهایی منتشر کنیم تا خوانندگان ارجمند، خود نیز به کیفیّت ضبط منابع کهن و نسخ خطّی دسترسی مستقیم داشته باشند و خود بتوانند در خصوص صور انتخابی ما در این تصحیح، قضاوتی عینی و مستند داشته باشند.

ذکر جزئیات بیشتر و بیان نام یکایک منابع و نسخه شناسی تخصصی را به دیباچۀ ثانی این تحقیق که در پایان کار تنظیم و تقدیم خواهد شد موکول می کنیم و در آغاز این راه عشق انگیز پر صعوبت از طایر قدس طلب همّت می نمائیم.

بماند سالها این نظم و ترتیب
زما هر ذره خاک افتاده جایی

غرض نقشی است کز ما باز ماند
که هستی را نمی بینم بقایی

مگر صاحبدلی روزی به رحمت
کند کند بر کار درویشان دعایی

پانوشت

۱-بنگرید به نوشتار با عنوان:«چرا این غزل از حافظ نیست؟.تأملی در چرایی ورود اشعار دیگر شاعران به در دیوان وی»-سعید کافی انارکی- ۲۷ خرداد ۱۴۰۰- صفحۀ وادی ادبیات روزنامۀ اطلاعات که در بستر وبگاه دایره المعارف بزرگ اسلامی به نشانی ذیل در دسترس می باشد.

https://www.cgie.org.ir/fa/news/264818

۲-هنوز نمی توان با قاطعیّت کامل نام این جامع را محمّد گل اندام دانست. زیرا در کلیّۀ منابع متقدّمی که در بر دارندۀ دیباچۀ منثور جامع دیوان است مانند نسخۀ سنۀ ۸۰۱ کتابخانۀ نورعثمانیه یا نسخۀ ۸۲۴ خاندان سبزپوش هند، نامی از محمد گل اندام دیده نمی شود و نخستین منابعی که در بر دارندۀ این نام هستند در حدود دو قرن بعد از وفات حافظ نوشته شده اند. البتۀ شاعر و دبیری به نام مولانا محمّد گل اندام در شیراز قرن هشتم و نهم می زیسته که شعری از وی به مطلع «نازکی بین که دگر باره صبا پیدا کرد/آمد و باغ، گلندام و سمن سیما کرد» در جنگ شعر خطّی متعلّق به شاهزادۀ ابراهیم سلطان ابن شاهرخ تیموری محفوظ است. این نسخه که تحت شمارۀ ۲۲۶۵۶ در کتابخانۀ مجلس مضبوط است و در زمان حکومت ابراهیم میرزا بر اقلیم فارس یعنی بین سنوات ۸۱۷ الی ۸۳۸ نوشته شده است.

آنچه را ما می دانیم تا بدانجاست که کهن ترین منابعی که دارای تاریخ معتبر هستند و به نام محمد گلندام بعنوان جامع در دیباچه اشارت کرده اند اوّل نسخۀ دیوان حافظی است که تحت شمارۀ 3816M2 در کتابخانۀ نورعثمانیه ترکیه محفوظ است و در سال ۹۷۵ هجری توسط محمّد باقر بن حاجی محمّد الشریف خراسانی، استنساخ گردیده است. منبع دیگر در سنۀ ۹۷۵ هجری کتابت شده است و آن نسخۀ خطّی کتاب مفتوح القلوب (تفألات از دیوان حافظ) نوشتۀ محمد بن شیخ محمد هروی است که در سنۀ ۹۸۹ استنساخ گردیده و تحت شمارۀ nekfy 00678  در کتابخانۀ دانشگاه استانبول محفوظ است و در آن نویسنده با جمع آوری و نقل خاطرات خود و داستان های دیگران از تفأل بر دیوان حافظ  حکایات شیرینی را تقریر کرده است و در آغاز کتابش، دیباچۀ جامع دیوان را نیز آورده و در آن نام محمد گلندام را قید کرده است. منبع بعدی دیگری که ما آنرا می شناسیم در اوایل قرن یازدهم نوشته شده است. نسخۀ خطّی شماره Persan 272 کتابخانه ملی فرانسه که در سال ۱۰۷۶ قمری کتابت گردیده نیز نام محمد گل اندام را در مقدّمه قید کرده است. با این حال هنوز نمی توان به ضرس قاطع جامع دیوان حافظ را محمّد گل اندام دانست. لازم به ذکر است اخیراً مقاله ای با عنوان «واکاوی تصحیح مقدمه جامع دیوان حافظ، محمد گل اندام بر اساس نسخه خطّی مورّخ ۸۳۶ ه.ق. دانشگاه پنجاب لاهور» در نشریۀ علمی پژوهش های نسخه شناسی و تصحیح متون؛ به قلم آقای دکتر مرتضی چرمگی عمرانی، دانشیار گروه زبان و ادب پارسی دانشگاه پیامنور مشهد نوشته شده است. در این مقاله نویسندۀ محترم با انتساب تاریخ مجعول سنۀ ۸۳۶ در حروف ابجد مندرج در دیوانی بسیار متأخر که به تحقیق در قرن دوازده به بعد نوشته شده است، بدون کاوش در اصول بنیادین نسخه بینی وخط شناسی، مدّعی شده اند که در سال ۸۳۶ نام گلندام در این نسخۀ بی اصالت آمده است. جالب آنجا است که در این مقاله تصاویری از آغاز و پایان نسخه مجعول و نامعتبر مذکور نیز درج شده است و با امعان نظر در این عکس ها هرکس که اندک تجربه ای از نسخه  شناسی داشته باشد به صرف دیدن تصاویر نسخه و اسلوب خط و تذهیب آن به عدم امکان استنساخ این نسخه در سال ۸۳۶ بدون هیچ تردیدی گواهی خواهد داد. ضمن آنکه تعارضی در عدد ابجد و یوم مندرج در بیت ماده تاریخ وجود دارد که نگارندۀ مقالۀ مذکور نسبت به آن نیز غفلت کرده اند. در صفحۀ آخر این نسخه که به شمارۀ ۴۶۱۳/۱۵۶۳ در کتابخانۀ دانشگاه پنجاب کشور پاکستان محفوظ است با این دو بیت کتاب پایان می یابد:

ختم شد دیوان به شعر حافظ شیرین کلام/برسر طاووس قدسی آشیان فخر الانام/هژدهم ماه ربیع الآخر اندر چاشتگاه/بُد سه شنبه روز هجرت نیز واو و ضاد و لام.

حساب ابجد واو، ضاد، لام ۸۳۶ است. امّا یوم ۱۸ ربیع الثانی در سال ۸۳۶ روز سه شنبه نیست بلکه جمعه مصادف با ۳۰ آذر ۸۱۱ شمسی است. بنابراین در این شعر مجعول نیز کاتب تسلطی بر حروف ابجد و طرز محاسبۀ صحیح مادۀ تاریخ به سیاق پیشینیان نداشته است و فارغ از ایرادات مربوط به اسلوب خط، تذهیب و جنس کاغذ، اطلاعات مندرج بیت آخر نسخه نیز بنا بر توضیحات فوق مردود است و اعتباری بر این نسخه و تاریخ جعلی آن ما را متصوّر نخواهد بود.

۳-ایمانی- بهروز- أوراق عتیق (مجموعه مطالعات متن پژوهی، نسخه شناسی و فهرستنگاری) -جُنگ پژوهی-شعار فارسی در مجموعۀ هندوشاه نخجوانی- ص ۵۱-نشر کتابخانه و موزه و مرکز اسناد مجلس-تهران ۱۳۸۹

۴- دیوان کامل و جامع حافظ (هدیۀ حافظ) دکتر عبّاس عطّری کرمانی- با عنایت به ۱۹۵ نسخۀ چاپی و خطّی- صفحۀ ۷۰۷ فهرست غزلیّات به ترتیب الفبا- چاپ بیت و یکم-نشر آسیم- تهران-۱۴۰۰

۵- دیوان حافظ بر اساس نسخۀ غنی، قزوینی- مقدّمۀ مصحح به قلم محمّد قزوینی-صفحۀ ۷- انتشارات ققنوس- تهران-۱۳۹۴

۶-متعاقباً در ضمیمۀ علیحدۀ معرّفی نسخ در باب این منبع توضیحات مفصّلی ارائه خواهد شد. در اینجا لازم دیدم از زحمات هم مهین فرزانه جناب آقای «محمد امینی» در کشور سوئد به نحو مستقل؛ قدردانی و تشکر ویژۀ خود را ابراز نمایم زیرا پس از اطلاع اینجانب از وجود این منبع در کتابخانۀ دانشگاه اوپسالا و مکاتبات مکرر با آن مرجع، دریافتم که نسخۀ مذکور هنوز اسکن نشده و تصویر الکترونیکی از آن وجود ندارد. اگر پیگیری های پر مشقّت و زحمات بی شائبۀ جناب آقای امینی در سوئد نبود، امکان بهرۀ از این نسخه امروز بر ما میسّر نمی شد.

۷- رجوع شود به نسخه خطّی ناقص شمارۀ ۱۸۴۷۸ کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی به نام مجموعۀ منشأت و مراسات عبد الله مروارید. نسخه فاقد شماره گذاری در اوراق است و با رکابه تورق می گردد. کتاب از ابتدا و انتها افتادگی دارد و حکایت کامل تصحیح دیوان حافظ در ۱۳ برگ مانده به پایان نسخه در دسترس می باشد.

۸-شرحی که خواجه عبدالله مروارید از انجمن مصحّحان حافظ در هرات قرن دهم هجری در منشات یا همان شرفنامه آورده بعنوان دیباچه ای بر صدر دیوان حافظ شاهزاده فریدون حسین میرزا مندرج می گردد. بنابراین هرنسخه ای که دارای دیباچۀ مروارید باشد در زمرۀ نسخ تصحیح شده توسط وی به شمار می آید.

۹- این تصحیح تاریخی از دیوان حافظ به اهتمام دکتر احمد مجاهد در چندین نوبت در دهۀ هشتاد توسط انتشارات دانشگاه تهران به چاپ رسیده است.

۱۰- در تذکره معتبر عرفات العاشقین وعرصات العارفین (نشر میراث مکتوب صفحه ۴۴۰۵ حرف نون متأخرین) که نویسندۀ آن، شاعر و ادیب عصر صفوی، تقی الدین محمد اوحدی حسینی دقاقی بلیانی (۹۷۳-۱۰۴۰ ق) است، درباره نثاری تونی آمده است که او «نثارگوهرپاش طریق ذوفنونی نثاری تونی، از شعرای مقرّرِ مشهِر زمان بوده به فضیلت و کمال موصوف و به اخلاق حمیده معروف».

۱۱-یحیی نورالدینی اقدم-فاطمه کوپا-نخستین تصحیح چاپی دیوان حافظ- نامۀ فرهنگستان-شمارۀ۱۶/۲

صفحۀ ۷۴- اسفند ۱۳۹۶- تهران- فرهنگستان زبان و ادب پارسی.

۱۲-مسعود فرزاد- حافظ دوستی غیر از حافظ شناسی است-نشریه علمی پژوهشی مقالات و بررسی های دانشگاه تهران-شماره ۱۹ و ۲۰ صفحه ۱۸- پاییز ۱۳۵۳

۱۳-شمس الدین خلخالی-دیوان خواجه حافظ شیراز،عکس و تصویر-عین متن و تذهیب نسخه خطّی بسیار نفیس مشهور مورخ ۸۲۷ خلخالی-چاپخانۀ خواجه-بهار ۱۳۶۹- تهران. این کتاب نایاب تحت شمارۀ ۷۳۳۶۵ در کتابخانه فرهنگستان زبان و ادب پارسی محفوظ است.

۱۴-استاد دانشگاه ملّی شیراز،مرحوم مسعود فرزاد، حافظ شناس تندرو و چالش طلب که با زحمات بسیار عمری را با سیاقی پر بدعت به گردآوری اشعار حافظ و تصحیح دیوان او در چندین مجلّد قطور صرف کرد امّا کار وی به دلیل بدعت ها و حاشیه سازی های اجتماعی آن مرحوم هرگز خوش ندرخشید و خیلی زود به حال نسخ مبتلا آمد در مقاله ای تحت عنوان «حافظ دوستی غیر از حافظ شناسی است» پس از بدگویی های بسیار و بعضاً نامقبول از کار غنی-قزوینی در نهایت به خوانندگان توصیه می کند: «من شایسته می دانم که حافظ دوستان امروز بکوشند حافظ را از شرّ قزوینی و دار و دسته اش برهانند و من شخصاً بعید نمی دانم که خلخالی بیچاره از دست قزوینی دق کرده باشد». این مقاله در پاییز سال ۱۳۵۳ تحت شمارگان ۱۹ و ۲۰ نشریۀ مقالات و بررسی های دانشگاه تهران در پاسخ به نقد مرحوم دکتر حسینعلی هروی به تصحیح حافظ فرزاد، منتشر شده است و در بستر اینترنت در دسترس می باشد.

2 دیدگاه در “پیش دیباچه

  1. س س گفت:

    طیب الله وبگاهکم

    1. ستیغ گفت:

      درود بر شما دوست دانشمندم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *