غزل ۲۲ سعدی
من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را
و این دلآویزی و دلبندی نباشد موی را
روی اگر پنهان کُنَد سنگیندل ِ سیمینبدن
مشک، غمّاز است؛ نتواند نهفتن بوی را
ای موافق صورت و معنی! – که تا چشم ِ من است
از تو زیباتر ندیدم روی و خوشتر خوی را –
گر به سر میگردم از بیچارگی، عیبام مکن!
چون تو چوگان میزنی، جُرمی نباشد گوی را
هر که را وقتی دمی بوده ست و دردی سوخته ست
دوست دارد نالهیِ مستان و هایاهوی را
ما ملامت را به جان جوییم در بازار ِ عشق
کُنج ِ خلوت، پارسایان ِ سلامتجوی را!
بوستان را هیچ دیگر در نمیباید به حُسن
بلکه سروی چون تو میباید کنار ِ جوی را
ای گُل ِ خوشبوی! اگر صد قرن بازآید بهار،
مثل ِ من دیگر نبینی بلبل ِ خوشگوی را
سعدیا! گر بوسه بر دستاش نمییاری نهاد
چاره آن دانم که در پایاش بمالی روی را
غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی
شرح سطر به سطر
ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.
وزن:
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
man be din xoo bii yo zii baa yii na dii dam roo y(e) raa
vin de laa vii zii yo del ban dii na baa sad moo y(e) raa
Trackbacks/Pingbacks