غزل ۵۳ سعدی

دیدار ِ تو حلّ ِ مشکلات است

صبر از تو خلاف ِ ممکنات است

 

دیباچه‌یِ صورت ِ بدیع‌ات

عنوان ِ کمال ِ حُسن ِ ذات است

 

لب‌های تو خِضر اگر بدیدی،

گفتی: «لب ِ چشمه‌یِ حیات است!»

 

بر کوزه‌یِ آب نه دهان‌ات؛

بردار؛ که کوزه‌یِ نبات است!

 

ترسم تو به سِحر ِ غمزه یک روز

دعوی بکنی که معجزات است

 

زهر از قِبَل ِ تو نوش‌دارو

فحش از دهن ِ تو طیبات است

 

چون رویِ تو صورتی ندیدم

در شهر که مُبطِل ِ صلات است

 

عهد ِ تو و توبه‌یِ من از عشق

می‌بینم و هر دو بی‌ثَبات است

 

آخر نگهی به سویِ ما کُن

ک‌این دولت ِ حُسن را زکات است!

 

چون تشنه بسوخت در بیابان

چه فایده گر جهان فُرات است

 

سعدی غم ِ نیستی ندارد

جان دادن ِ عاشقان نجات است

غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی

شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

وزن:

مفعولُ مفاعلن فعولن

dii daa re to hal le mos ke laa tas t

sab raz to xe laa fe mom ke naa tas t