غزل ۷۳ سعدی

دیده از دیدار ِ خوبان برگرفتن مشکل است

هر که ما را این نصیحت می‌کند بی‌حاصل ست

 

یار ِ زیبا گر هزار ت وحشت از وی در دل است،

بامدادان رویِ او دیدن صباح ِ مُقبِل است

 

آن که در چاه ِ زنخ‌دان‌اش دل ِ بی‌چارگان

چون مَلِک محبوس در زندان ِ چاه ِ بابِل است

 

پیش از این من دعوی ِ پرهیزگاری کردمی

باز می‌گویم که هر دعوی که کردم باطل است

 

زَهر، نزدیک ِ خردمندان اگر چه قاتل است

چون زِ دست ِ دوست می‌گیری، شفای عاجل است

 

من قدم بیرون نمی‌یارم نهاد از کویِ دوست

دوستان معذور دارید م که پایم در گِل است

 

باش تا دیوانه گویند م همه فرزانگان

تَرک ِ جان نتوان گرفتن تا تو گویی عاقل است

 

آن که می‌گوید نظر در صورت ِ خوبان خطا ست،

او همین صورت همی‌بیند؛ زِ معنی غافل است

 

ساربان! آهسته ران! ک‌آرام ِ جان در محمل است

چارپایان بار بر پشت اند و ما را بر دل است

 

گر به صد منزل فراق افتد میان ِ ما و دوست

هم‌چنان‌اش در میان ِ جان ِ شیرین منزل است

 

سعدی! آسان است با هر کس گرفتن دوستی

لیک چون پیوند شد، خو باز کردن مشکل است

غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی

شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

وزن:

فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

dii de eaz dii daa re xoo ban bar ge ref ten mos ke las t

har ke maa ra ein na sii hat mii ko nad bii ha se las t