غزل ۱۰ سعدی

با جوانی سر خوش است این پیر ِ بی تدبیر را.

جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را

 

من که با مویی به قوّت برنیایم، ای عجب!

با یکی افتاده‌ام ک‌او بُگسَلَد زنجیر را

 

چون کمان در بازو آرد سرو قدّ ِ سیم تن

آرزویم می‌کند ک‌آماج باشم تیر را

 

می‌رود تا در کمند افتد به پایِ خویشتن

گر بر آن دست و کمان چشم اوفتد نخجیر را

 

کس ندیده ست آدمی‌زاد از تو شیرین‌تر سخن

شکّر از پستان ِ مادر خورده‌ای؟ یا شیر را؟

 

روز ِ بازار ِ جوانی پنج روزی بیش نیست

نقد را باش ای پسر! ک‌آفَت بود تأخیر را

 

ای که گفتی دیده از دیدار ِ بت‌رویان بدوز

هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را

 

زهد ِ پیدا، کفر ِ پنهان بود چندین روزگار

پرده از سر برگرفتیم آن همه تزویر را

 

سعدیا در پای جانان گر به خدمت سر نهی

هم‌چنان عذر ت بباید خواستن تقصیر را

غزل با صدای سهیل قاسمی

شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

با جوانی سرخوش است این پیر ِ بی تدبیر را جهل باشد با جوانان پنجه کردن، پیر را

جهل: نادانی

پنجه کردن: نبرد کردن

تدبیر: اندیشه کردن در عاقبت کار

 

سَر ِ این پیر ِ بی تدبیر با جوانی خوش است

را: فک اضافه

 ترکیب اضافی: سر ِ پیر

 

با جوانان پنجه کردن، [نشانه‌یِ] جهل ِ پیر است (باشد)

را: فک اضافه

 ترکیب اضافی: جهل ِ پیر

 

این پیر نابخرد با جوانی سرخوش و خوشحال شده است، سر ِ این پیر ِ بی تدبیر با جوانی خوش است. نبرد کردن پیران با جوانان، نشانه‌ی نادانی است.

من که با مویی به قوّت برنیایم، ای عجب! با یکی افتاده‌ام، کاو بگسلد زنجیر را

افتادن: در موقعیت یا مسیری قرار گرفتن

گسلیدن: پاره کردن

به قوّت: از لحاظ ِ زور و توانایی

با چیزی بر آمدن: از پس ِ چیزی بر آمدن

مو ، زنجیر تضاد

 

من که از فرط ضعف و ناتوانی با مویی توانایی مقابله ندارم، ای عجب! که در مقابل کسی قرار گرفته‌ام که می‌تواند زنجیر را پاره کند.

چون کمان در بازو آرَد سروقد ِ سیم‌تن آرزویم می‌کند کآماج باشم، تیر را

آماج: نشانه، هدف

آرزویم می‌کند: دلم می‌خواهد

 

وقتی که محبوب قدبلند و سپیداندام کمان را با بازو برمی‌گیرد و باز می‌کند آرزو می‌کنم که من نشانه‌ی تیر او باشم.

می‌رود تا در کمند افتد به پای خویشتن گر بر آن دست و کمان چشم اوفتد نخجیر را

نخجیر: شکار، صید

کمند: طنابی بلند با سری حلقه مانند برای گرفتار کردن انسان یا حیوان، دام

 

کمند ، کمان ، نخجیر تناسب

دست ، پا ، چشم تناسب

 

رای فک اضافه

 ترکیب ِ اضافی: چشم ِ نخجیر

 

اگر چشم شکار بر دست و کمان محبوب بیفتد، با پای خودش می‌رود تا در دام او بیفتد.

کس ندیدست آدمیزاد از تو شیرین‌تر سخن شکّر از پستان ِ مادر خورده‌ای یا شیر را؟

هیچ کس، آدمی‌زادی از تو شیرین‌سخن‌تر ندیده است

تو از پستان ِ مادر شکّر خورده ای یا شیر؟

(انگاری که به جای شیر، از پستان ِ مادر شکر خورده ای که سخن‌ ات این قدر شیرین است.)

روز ِ بازار ِ جوانی پنج روزی بیش نیست نقد را باش ای پسر! کآفت بود تأخیر را

نقد: آنچه در حال داده شود، مقابل نسیه

آفت: آسیب، زیان

 

بازار ، نقد تناسب

 

جوانی به بازاری تشبیه شده که مدت زمان رونق آن کوتاه است

 

روزگار جوانی مدت زمان کوتاهی رونق دارد، ای پسر! در تاخیر (در کامیابی) زیان می‌بینی و از نقد عمرت به موقع استفاده کن.

ای که گفتی دیده از دیدار ِ بت‌رویان بدوز! هر چه گویی چاره دانم کرد، جز تقدیر را

تقدیر: سرنوشت

دیده: چشم

دیدار: چهره

دیده از دیدار دوختن: کنایه از ننگریستن، از چیزی چشم‌پوشی کردن

دانستن در معنی توانستن

 

ای کسی که به من می‌گویی که به چهره‌ی زیبارویان نگاه نکن، هر چیزی که بگویی می‌توانم چاره کنم، اما تقدیر را نمی‌توانم تغییر بدهم.

(نظر به زیبارویان در تقدیر من نوشته شده‌است.)

زهد پیدا، کفر پنهان بود، چندین روزگار پرده از سر برگرفتیم آن همه تزویر را

تزویر: ریا

پرده از سر برگرفتن: کنایه از آشکار ساختن

 

زهد ، کفر تضاد

پیدا ، پنهان تضاد

 

۱- چندین مدت در ظاهر زهد پیدا بود اما در باطن کافر بودم. پرده از روی آن همه ریا برداشتم و خود واقعی را نمایان ساختم.

 

۲- مدتهای مدیدی بود که در ردای زهد ِ آشکار، پنهانی کفر می ورزیدند. در ظاهر زهد می ورزیدند ولی در باطن این زهدشان، کفر بود. و ما آن همه تزویر را رسوا کردیم. ایشان عامدانه و مزورانه این کار را می کردند.

سعدیا! در پای جانان گر به خدمت سَر نهی همچنان عذرت بباید خواستن، تقصیر را

خدمت: خدمتگزاری، ارادت

تقصیر: کوتاهی

 

ای سعدی! اگر از روی خدمتگزاری سرت را در پای محبوب بگذاری، باز هم باید به خاطر کوتاهی و قصور از او عذرخواهی کنی.

وزن:

فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

baa ja vaa nii sar xo sas tin pii re bii tad bii r(e) raa

jah l(e) baa sad baa ja vaa nan pan je kar dan pii r(e) raa