غزل ۶۷ سعدی
فریاد ِ من از فراق ِ یار است
و افغان ِ من از غم ِ نگار است
بی رویِ چو ماه ِ آن نگارین
رخسارهیِ من به خون نگار است
خون ِ جگرم ز فرقت ِ تو
از دیده روانه در کنار است
درد ِ دل ِ من زِ حد گذشته ست
جانام زِ فراق بیقرار است
کس را زِ غم ِ من آگهی نیست
آوخ که جهان نه پایدار است
از دست ِ زمانه در عذاب ام
ز آن جان و دلام همی فگار است
سعدی! چه کنی شکایت از دوست،
چون شادی و غم نه برقرار است؟
غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی
شرح سطر به سطر
ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.
وزن:
مفعولُ مفاعلن فعولن
far yaa de ma naz fe raa qe yaa ras t
vaf qaa ne ma naz qa mee ne gaa ras t
Trackbacks/Pingbacks