غزل ۱۲۴ سعدی
روز ِ وصلام قرار ِ دیدن نیست
شب ِ هجرانام آرمیدن نیست
طاقت ِ سر بریدنام باشد
و ز حبیبام سر ِ بریدن نیست
مطرب از دست ِ من به جان آمد
که مرا طاقت ِ شنیدن نیست
دست ِ بیچاره چون به جان نرسد،
چاره جز پیرهن دریدن نیست
ما خود افتادگان ِ مسکین ایم
حاجت ِ دام گستریدن نیست
دست در خون ِ عاشقان داری
حاجت ِ تیغ برکشیدن نیست
با خداوندگاری افتادم
کهش سَر ِ بنده پروریدن نیست
گفتم: ای بوستان ِ روحانی!
دیدن ِ میوه چون گَزیدن نیست
گفت: سعدی! خیال ِ خیره مبند!
سیب ِ سیمین برایِ چیدن نیست
غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی
شرح سطر به سطر
ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.
وزن:
فعلاتن مفاعلن فعلن
roo ze vas lam qa raa re dii dan nii st
sa be hej raa na maa ra mii dan nii st
Trackbacks/Pingbacks