عروض در شعر فارسی

 

حروف (واج ها)

زبان فارسی از حروفی تشکیل شده که آن ها را به صدادار ها و بی صدا ها تقسیم می کنیم.

صدادار ها خود به صداداربلند و صدادارکوتاه تقسیم می شوند.

 

صدادار های بلند:

ـا ، ـو ، ـی

 

صدادارهای کوتاه:

ـ َ، ـ ِ ، ـ ُ

 

به نکته ای توجه کنید که من صدادار های بلند را به شکل « ا ، و ، ی » ننوشتم و به شکل « ـا ، ـو ، ـی » نوشتم. منظورم از این شکل نوشتن، نمایاندن تمایز میان حروف «الف، واو، یا» و حرکت های « ـا ، ـو ، ـی » بود. توجه دارید که هنگام گفتن کلمه «اَسب ِ شاخ‌دار»، صدایی که در ابتدای واژه ی «اسب» از گلو بر می خیزد، با صدایی که هنگام ِ گفتن ِ «شاخ» و «دار» ایجاد می شود چه تفاوتی دارد. این تفاوت، همانا تفاوت ِ میان ِ صامت ِ «الف» با مصوِّت ِ «ـا» است. همین گونه است تفاوت ِ صدای «ی» در ابتدای واژه ی «یاوری» با صدایی که از «ـی» در انتهای همین واژه از دهان در می آید.

و همچنین تفاوت صامت ِ واو در ابتدای کلمه ی «وَدود» با مصوت ِ «ـو» در میان ِ همان کلمه.

 

جمع بندی:

  • ما حروف ِ صدادار (مصوّت) را شناختیم و دانستیم کدام صدادار ها بلند و کدام کوتاه هستند.
  • متوجه تفاوت حروف صامت (الف و وا و یا) با صدادارهایی که مشابه آنها نوشته می شوند شدیم.
  • حروف «الف، ب، پ، ت، ث، ج، چ، ح، خ، د، ذ، ر، ز، ژ، س، ش، ص، ض، ط، ظ، ع، غ، ف، ق، ک، گ، ل، م، ن، و، ه، ی» حروف ِ بی صدای الفبای فارسی هستند.

 

هجا ها (بخش ها)

درست مثل ِ زمانی که کلاس اول دبستان با لوحه ها کلمه ها را می گفتیم و آن ها را با دست هایمان «بخش» می کردیم، برای یافتن ِ وزن ِ شعر می بایست در ابتدا همین کار را انجام دهیم.

کتاب من === > کِ | تا | بِ | مَن

پس «کتاب من» چهار بخش است! یعنی چهار هجا است.

در زبان فارسی هجا ها را به هجاهای کوتاه و بلند {و کشیده} تقسیم می کنیم.

با شناختی که از حروف و صدادارهای بلند و کوتاه پیدا کردیم:

هجای کوتاه ترکیبی از یک حرف ِ بی صدا با یک صدادار ِ کوتاه است.

هجای بلند ترکیبی از یک حرف ِ بی صدا با یک صدادار ِ بلند؛ یا یک حرف ِ بی صدا با یک صدادار ِ کوتاه و یک بی صدا پس از آن است.

{هجای کشیده} ترکیبی از یک حرف ِ بی صدا با یک صدادار ِ بلند به اضافه یک (یا چند) حرف ِ بی صدای ساکن (بدون ِ حرکت) پس از صدادار بلند است.

پس نخست کلمه ها را و کلّ ِ جمله را مثل بچه کلاس اولی ها (حتا شده با بالا و پایین آوردن دست ها و انگشت) بَخش بَخش می کنیم و سپس تلاش می کنیم تشخیص دهیم که هر کدام از بخش ها با تعریف هایی که از هجای کوتاه و بلند نوشتیم، کدامشان هجای کوتاه است و کدامشان بلند {و کدامشان کشیده}.

هجاهای کوتاه را با علامت ( U ) و هجاهای بلند را با علامت ( – ) مشخص می کنیم. هجای کشیده را به این شکل ( – U ) نشان می دهیم. (علامت ها از راست به چپ هستند.) می توانیم هجای کوتاه را با (تَ) و هجای بلند را با (تَن) هم نمایش دهیم.

 

شعر ِ عروضی:

در شعر های دارای وزن عروضی، ترتیب هجاها در بیت ها و البته مصراع ها شبیه به هم هستند یعنی شعر عروضی از تکرار ترتیب های پیشفرض حاصل می شود. یعنی شاعر کلمات را به نحوی کنار هم چیده است که نظم معینی در تکرار هجاها وجود داشته باشد.

 

مثال:

تَوانا بُوَد هَر که دانا بود

 

بخش بخش کردن (مثل کلاس اول!)

تَ / وا / نا / بُ / وَد / هَر / کِ / دا / نا / بُ / وَد

یازده بخش است!

بخش ِ اول: تَ : یک صامت و یک مصوّت ِ کوتاه: هجای کوتاه. ( U )

بخش ِ دوم: وا : یک صامت و یک مصوّت ِ بلند: هجای بلند. ( – )

بخش ِ سوم: نا : یک صامت و یک مصوّت ِ بلند: هجای بلند. ( – )

بخش ِ چهارم: بُ : یک صامت و یک مصوّت ِ کوتاه: هجای کوتاه. ( U )

بخش ِ پنجم: وَد: یک صامت و یک مصوّت ِ کوتاه و یک صامت: هجای بلند. ( – )

بخش ِ شششم: هَر: یک صامت و یک مصوّت ِ کوتاه و یک صامت: هجای بلند. ( – )

بخش ِ هفتم: کِ: یک صامت و یک مصوّت ِ کوتاه. ( U )

(توجه کنید که موقع ِ خواندن، ـه در انتهای که تلفظ نمی شود. که اگر تلفظ می شد یک صامت به حساب می آمد. و چون تلفظ نمی شود به چیزی به حساب نمی آید.

بخش ِ هشتم: دا: یک صامت و یک مصوّت ِ بلند: هجای بلند. ( – )

بخش ِ نهم: نا: یک صامت و یک مصوّت ِ بلند: هجای بلند. ( – )

بخش ِ دهم: بُ: یک صامت و یک مصوّت ِ کوتاه: هجای کوتاه. ( U )

بخش ِ یازدهم: وَد: یک صامت و یک مصوّت ِ کوتاه و یک صامت: هجای بلند. ( – )

 

حال وقتی علامت های هجاها را کنار ِ هم قرار بدهیم می شود:

U – – U – – U – – U –

یا

ت تن تن ت تن تن ت تن تن ت تن

 

تا اینجا ما شعر را تقطیع کردیم. یعنی کار همین جا تمام است!

 

و اگر تمام ِ مصراع های این شعر را به همین شکل تقطیع کنیم متوجه می شویم که این نظم در تمام ِ مصراع ها وجود دارد.

 

برای دسته بندی و سادگی یافتن ِ نظم، می توانیم هجا ها را چهار تا چهار تا یا سه تا سه تا یا ترکیبی از چهار تا و سه تا، جدا کنیم و برایشان نام بگذاریم. به فرض برای همین تقطیعی که انجام دادیم می بینیم که این شکل: ( – – U ) سه بار عیناً در کنار هم تکرار شده و چهارمی فقط یک (-) کمتر دارد.

U | – – U | – – U | – – U –

ما داریم بحر های عروضی را پیدا می کنیم.

 

بحور عروضی:

هر کدام از بحر های عروضی (وزن ها) که در شعر ها مورد استفاده ی شاعران قرار می گیرد، نمونه ای پیش فرض از ترکیب قرار گیری هجا ها در کنار همدیگر است.

برای مثال، همین وزنی که در بالا تقطیع کردیم، بحری است که تمام شصت هزار بیت شاهنامه ی فردوسی در آن بحر سروده شده است.

حالت های پیشفرض متنوعی وجود دارد که برخی از آن ها بیشتر مورد استفاده ی شاعران قرار گرفته اند و برخی از آن ها کمتر.

 

ارکان

هر قسمت ِ دسته بندی شده (سه تایی و چهارتایی) که اشاره کردم، یک «رکن» در بحر نامیده می شود. ارکان می توانند پنج هجایی و دو هجایی و یک هجایی هم باشند.

تصویر زیر، شکل تقطیع و نام رکن های عروض فارسی را نشان می دهد:

 

جدول به نقل از کتاب آشنایی با عروض و قافیه دکتر سیروس شمیسا

شابک: ۴ – ۰۳۷ – ۴۵۵ ۹۶۴

 

این عبارت های مفتعلن و مستفعلن و فاعلاتن و … که اصطلاحاً «افاعیل» نامیده می شود هیچ معنا و مفهوم و دلالت خاصی ندارند و تنها برای ساختن روالی مشترک برای نامگذاری به این شکل نوشته می شوند. یعنی هیچ ارتباطی با صرف افعال و صیغه ها و جمع مکسر و … که در صرف و نحو عربی از آن استفاده می شود ندارند و گویا شخصی که نخستین بار این ارکان و بحر ها را جمع آوری و منتشر کرده، یک نحو دان بوده است و از ابزار نحوی ها برای توضیح مقصودش استفاده کرده است.

بجای افاعیل می توان از هر علامت دیگری استفاده کرد. بطور مثال می توان به «فاعلاتن» گفت «تن ت تن تن» یا به «فعلاتن» گفت «ت ت تن تن» و …

و کلید قضیه این است که با تقطیع هر کدام از بحر ها و «افاعیل» می توان هجا ها را با علائم مربوطه به دست آورد.

 

وزن های رایج

در باره ی ترتیب های پیش‌فرض نوشتیم. در زیر فهرست ترتیب (بحر) های رایج را می آوریم که از کنار هم قرار دادن رکن ها حاصل شده است.

فهرست وزن های رایج و تقطیع:

 

بخاطر مشکل در چپ چین و راست چین کردن علائم تقطیع و اشکال در نمایش در صفحه نمایش های مختلف، ناگزیر تصویر آن را قرار دادم و در جدولی دیگر در زیر نام بحر ها و تقطیع به شکل «تن ت تن» را به صورت متنی درج کردم.

 

نام بحر ها

وزن شعر تقطیع
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن تن ت تن تن | تن ت تن تن | تن ت تن تن | تن  ت تن تن
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن تن ت تن تن | تن ت تن تن | تن ت تن تن | تن ت تن
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن تن ت تن تن | تن ت تن تن | تن ت تن
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن ت ت تن تن | ت ت تن تن | ت ت تن تن | ت ت تن تن
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ت ت تن تن | ت ت تن تن | ت ت تن تن | ت ت تن
فعلاتن فعلاتن فعلن ت ت تن تن | ت ت تن تن | ت ت تن
فعلاتُ فاعلاتن فعلاتُ فاعلاتن ت ت تن ت | تن ت تن تن | ت ت تن ت | تن ت تن تن
فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن ت ت تن تن | ت تن ت تن | ت ت تن تن | ت تن ت تن
فعلاتن مفاعلن فعلن ت ت تن تن | ت تن ت تن | تن تن
فع‌لن فعولن فع‌لن فعولن تن تن | ت تن تن | تن تن | ت تن تن
فعولن فعولن فعولن فَعَل ت تن تن | ت تن تن | ت تن تن | ت تن
فعولن فعولن فعولن فعولن ت تن تن | ت تن تن | ت تن تن | ت تن تن
مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن تن تن ت تن | ت ت تن |  تن تن ت تن |  ت ت تن
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن تن تن ت تن | تن تن ت تن | تن تن ت تن | تن تن ت تن
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن ت تن ت تن | ت ت تن تن | ت تن ت تن | ت ت تن تن
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن ت تن ت تن | ت ت تن تن | ت تن ت تن | ت ت تن
مفاعیلُ مفاعیلُ مفاعیلُ فعولن ت تن تن ت | ت تن تن ت | ت تن تن ت | ت تن تن
مفاعیلن مفاعیلن فعولن ت تن تن تن | ت تن تن تن | ت تن تن
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن ت تن تن تن | ت تن تن تن | ت تن تن تن | ت تن تن تن
مفتعلن فاعلاتُ مفتعلن فَع تن ت ت تن | تن ت تن ت | تن ت ت تن  | تن
مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن تن ت ت تن | تن ت تن | تن ت ت تن | تن ت تن
مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن تن ت ت تن |  ت تن ت تن | تن ت ت تن |  ت تن ت تن
مفتعلن مفتعلن فاعلن تن ت ت تن | تن ت ت تن | تن ت تن
مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن تن ت ت تن | تن ت ت تن | تن ت ت تن | تن ت ت تن
مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن تن تن ت | تن ت تن ت | ت تن تن ت | تن ت تن
مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن تن تن ت | تن ت تن تن | تن تن ت | تن ت تن تن
مفعولُ مفاعلن فعولن تن تن ت | ت تن ت تن | ت تن تن
مفعولُ مفاعلن مفاعیلن تن تن ت | ت تن ت تن | ت تن تن تن
مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فَعَل تن تن ت | ت تن تن ت | ت تن تن ت | ت تن
مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فعولن تن تن ت | ت تن تن ت | ت تن تن ت | ت تن تن
مفعولُ مفاعیلن مفعولُ مفاعیلن تن تن ت | ت تن تن تن | تن تن ت | ت تن تن تن
مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن تن تن ت تن | تن ت تن تن | تن تن ت تن | تن ت تن تن
فاعلاتن فعولن فعولن تن ت تن تن | ت تن تن | ت تن تن

 

 

در کتابهای عروض، برای هر کدام از این بحر ها، نام هایی نهاده شده است. منطق این نام گذاری و اصل این نام گذاری حکایت خود را دارد که ارتباطی به این نوشته ندارد و اینجا بی این که هیچ تاکید و نقدی بر این شیوه کنیم، نام بعضی از آن ها را (برای درج در پرونده) می نویسیم.

برای نمونه، وزن مبتنی بر تکرار (فاعلاتن) را «رَمَل» می نامند. اگر در رکن ِ آخر، یک هجا حذف شود، می گویند «محذوف». اگر (فاعلاتن) تبدیل به (فعلاتن) شود، می گویند «مخبون» شده. و اگر «مستفعلن» تبدیل به «مفاعلن» شود هم می گویند «مخبون» شده. یا اگر (فاعلن) تبدیل به (فَعَلن) می شد هم «مخبون» شده بود.

یا می گفتند که (فَعَلاتُ) ، شکل ِ «مَشکول» ِ (فاعلاتن) است.

یا وزن ِ مبتنی بر (فَعولُن) را «متقارب» می نامند و اگر فـَ از اول ِ (فعولُن) می افتاد، می گفتند «اثلم» شده. یا اگر آخر ِ آن می افتاد می گفتند «محذوف».

یا به وزن مبتنی بر (مستفعلن فاعلن) می گفتند «بسیط»

یا به وزن مبتنی بر (مستفعلن فاعلاتن) ، «مجتث» می گفتند. و همان طور که گفتیم (مُتَفعِلن) (مفاعلن) از (مستفعلن) «مخبون» شده و (فعلاتن) از (فاعلاتن) «مخبون» شده است! و (فَعَلُن) از (فاعلاتن) «مخبون ِ محذوف» است.

و به اوزان مبتنی بر (مفاعیلن)، «هزج» می گفتند. و تبدیل (مفاعیلن) به (مفاعیلُ) را «کفّ» می نامیدند و می گفتند «هزج، مکفوف» شده.

و وزن مبتنی بر (مستفعلن مفعولاتُ) را «منسرح» می گفتند. و می گفتند (مفتعلن) از (مستفعلن)، «مَطوی» شده است و (فاعلاتُ) از (مفعولاتُ) «مطوی» است. یعنی هجای دوم کوتاه شده! و (فاعلن) از (مفعولاتُ) «مطوی ِ مکشوف» شده. و (فَع) از (مفعولاتُ) «منحور» شده.

و (مستفعلن مستفعلن مفعولاتُ) را بحر ِ «سریع» می نامیدند.

وزن مبتنی بر (مفاعیلن فاعلاتن) را «مضارع» می نامیدند. تبدیل (مفاعیلن) به (مفعولُ) را «اخرب» می گفتند و (فاعلاتُ) از (فاعلاتن) و (مفاعیلُ) از (مفاعیلن) را «مکفوف» می گفتند. یعنی هجای آخر کوتاه شده است.

یا (مفعولُ) از (مفاعیلن) «اخرب» شده است. (فاعلاتُ) از (فاعلاتن) و (مفاعیلُ) از (مفاعیلن) «مکفوف» شده است.

(مفاعلن) از (مفاعیلن) «مقبوض» شده است. مقبوض یعنی کوتاه شدن هجای سوم! و (فعولن) یا (مفاعی) از (مفاعیلن) «محذوف» شده.

به کلمه آخر مصراع اول «عروض» و به کلمه آخر ِ مصراع ِ دوم، «ضَرب» یا «عَجُز» می گفتند.

(مَفا) یا (فَعَل) از (مفاعیلن) «جَبّ» شده و به آن «مجبوب» می گفتند.

استفاده از روش ِ قدیم عروضی، اصلیت بخشیدن به خود ِ افاعیل است در صورتی که اصالت با هجا ها است و افاعیل مفهوم خاصی ندارند.

با ساختار تقطیع هجایی و علامت گذاری با علامت های (U یا «تَ») و (- یا «تن») نیازی به آموختن این شیوه ی یادگیری عروض نیست.

 

فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن: رمل مثمن سالم

فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن: رمل مثمن محذوف

فاعلاتن فاعلاتن فاعلن: رمل مسدس محذوف

فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن: رمل مثمن مخبون

فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن: رمل مثمن مخبون محذوف

فعلاتن فعلاتن فعلن: رمل مسدس مخبون محذوف

فعلاتُ فاعلاتن فعلاتُ فاعلاتن: رمل مثمن مشکول

فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن: غریب مثمن مخبون

فعلاتن مفاعلن فعلن: خفیف مسدس مخبون

فع‌لن فعولن فع‌لن فعولن: متقارب مثمن اثلم

فعولن فعولن فعولن فَعَل: متقارب مثمن محذوف

فعولن فعولن فعولن فعولن: متقارب مثمن سالم

مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن: بسیط مخبون

مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن: رجز مثمن سالم

مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن: مجتث مثمن مخبون

مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن: مجتث مثمن مخبون محذوف

مفاعیلُ مفاعیلُ مفاعیلُ فعولن: هزج مثمن مفکوف محذوف

مفاعیلن مفاعیلن فعولن: هزج مسدس محذوف

مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن: هزج مثمن سالم

مفتعلن فاعلاتُ مفتعلن فَع: منسرح مثمن مطوی منحور

مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن: منسرح مطوی مکشوف

مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن: رجز مثمن مطوی مخبون

مفتعلن مفتعلن فاعلن: سریع مطوی مکشوف

مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن: رجز مثمن مطوی

مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف

مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن: مضارع مثمن اخرب

مفعولُ مفاعلن فعولن: هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف

مفعولُ مفاعلن مفاعیلن: هزج مسدس اخرب مقبوض صحیح عروض و ضرب

مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فَعَل: هزج مثمن اخرب مکفوف مجبوب

مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فعولن: هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف

مفعولُ مفاعیلن مفعولُ مفاعیلن: هزج مثمن اخرب

برگرفته از کتاب آشنایی با عروض و قافیه، دکتر سیروس شمیسا

 

بحر های دیگری هم وجود دارند که زیاد رایج نیستند و در لیست نیامدند.

 

دشواری های تقطیع

ممکن است ببینیم تقطیع در همه شعرها به سادگی نمونه ای که تقطیع کردیم (توانا بود هرکه دانا بود) نیست. از آنجا که شعر از واژه ها تشکیل شده است و واژه ها شکل و هویت خود را دارند، در قالب قرار دادن آن ها همیشه بدون ِ اشکال ممکن نیست. قواعد و اختیارات و آزادی هایی در سرودن اشعار وجود دارد که با در نظر گرفتن ِ آن ها می توانیم تقطیع درستی داشته باشیم.

نخست این که برای یافتن وزن یک شعر، اگر در ابتدا نتوانستید تشخیص قطعی بدهید که در کدام بحر سروده شده است، دو سه مصراع را تقطیع کنید تا به نتیجه برسید.

بعضی از اختیارات و قواعددر آخر ِ مصراع، شاعر می تواند بعد از آخرین هجای بلند (البته هجای آخر ِ مصراع همیشه بلند است.)، یک یا دو صامت اضافه هم بیاورد که در تقطیع محسوب نمی شوند. مثال: «خیال ِ رو یِ تو در هر طریق همره ِ ماست» که در این مثال، بعد از هجای بلند ِ آخر (ما) دو صامت «سْتْ» آمده که در تقطیع حساب نمی شوند.

بقول قدما «نون از تقطیع ساقط است!». یعنی وقتی در یک هجا از کلمه ای، بعد از صامت و مصوّت بلند، حرف «نون» ِ ساکن آمده باشد، در همان هجای بلند می گنجد و به هجای بعدی نمی رود. به عبارت دیگر، در این مورد، نون، مصوّت ِ بلند را تبدیل به مصوّت کوتاه می کند. مثال: «شد چمان در چمن ِ حسن و لطافت لیکن» که (چمان) متشکل از یک هجای کوتاه (چـَ) و یک هجای بلند (مان) محسوب می شود و (ن) به هجای بعد نمی رود. البته این موضوع در همان موقع ِ بخش کردن ِ اولیه، ذاتاً رعایت می شود و نیازی به تذکر نبود. و باز توضیح ِ مجدد است که: اگر نون ساکن نباشد و بعد از آن حرکت داشته باشد این قاعده صادق نیست. در مثال «جان ِ من است او»؛ جا یک هجای بلند و ن ِ یک هجای کوتاه است. یعنی نون در هجای بعدی قرار گرفته است.

شاعر می تواند به جای دو هجای کوتاه، یک هجای بلند بیاورد. مثال: «صبا به لطف بگو آن غزال ِ رعنا را»، رعنا متشکل از رَع (هجای بلند) و نا (هجای بلند) است. که در بحر ِ مربوطه (مفاعِلُن فَعَلاتُن مَفاعِلُن فَعَلُن) می بایست به جای «نا» دو هجای کوتاه می آمد که در اینجا شاعر از اختیار خود استفاده کرده و به جای دو هجای کوتاه، یک هجای بلند آورده است. در اصطلاح قدما به این پدیده، «تسکین» گفته می شود.

شاعر می تواند گاهی جای هجای بلند و هجای کوتاه را در برخی وزن ها عوض کند. بطور مثال بجای مفتعلن، مفاعلن بگوید. یعنی در در ابتدای رکن، جای هجای بلند و کوتاه را عوض کند. اصطلاح آن «قلب» است.

شاعر در بحر هایی که رکن ِ اول ِ آن فَعَلاتن است، تنها در اول ِ مصراع، می تواند بجای فعلاتن، فاعلاتن بگوید. یعنی بجای فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن، بگوید: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن.

صدای همزه (حرف الف) که صدایی شبیه حرف ع است، می تواند بسته به موقعیتش در شعر، (ضرورت شعر) تلفظ شود یا تلفظ نشود و تنها مصوّت ِ بعد از آن تلفظ شود. مثال: «از این» یا «ازین»؛ یا «در آمیزد» یا «درامیزد»

در پایان این که: هیچ کار سختی نیست!