غزل ۱۰ مولوی
مهمان ِ شاه ام هر شبی بر خوان ِ احسان و وفا
مهمان ِ صاحبدولت ام که دولتاش پاینده با
بر خوان ِ شیران یکشبی بوزینهئی همراه شد
استیزهرَو گر نیستی، او از کجا شیر از کجا
بنگر که از شمشیر ِ شه در قهرمان خون میچکد
آخر چه گستاخی ست این! وَاللَّه خطا! وَاللَّه خطا
گر طفل ِ شیری پنجه زد بر رویِ مادر ناگهان،
تو دشمن ِ خود نیستی؛ بر وی مَنهْ تو پنجه را
آنکاو زِ شیران شیر خورد، او شیر باشد؛ نیست مرد
بسیار نقش ِ آدمی دیدم که بود آن اژدها
نوح ار چه مردموار بُد، طوفان ِ مردمخوار بُد
گر هست آتش ذرّهئی، آن ذرّه دارد شعلهها
شمشیر ام و خونریز من؛ هم نرم ام و هم تیز من
همچون جهان ِ فانی ام: ظاهر خوش و باطن بلا
غزل مولوی با صدای سهیل قاسمی
شرح سطر به سطر
ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.
وزن:
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
تقطیع:
meh maa ne saa ham har sa bii bar xaa ne aeh saa noo va faa
meh maa ne saa heb dow la tam kee dow la tas paa yan de baa