غزل ۱۳۶ سعدی
ای دیدنات آسایش و خندیدنات آفت!
گوی از همه خوبان بِرُبودی به لطافت
ای صورت ِ دیبایِ خطایی به نکویی!
و ای قطرهیِ باران ِ بهاری به نظافت
هر مُلک ِ وجودی که به شوخی بگرفتی،
سلطان ِ خیالات بنشاندی به خلافت
ای سرو ِ خرامان! گذری از در ِ رحمت!
و ای ماه ِ درفشان! نظری از سر ِ رافت!
گویند برو تا برود صحبتات از دل
ترسم هوسام بیش کند بُعد ِ مسافت
ای عقل! نگفتم که تو در عشق نگنجی؟
در دولت ِ خاقان نتوان کرد خلافت
با قدّ ِ تو زیبا نبوَد سرو به نسبت
با رویِ تو نیکو نبوَد مَه به اضافت
آن را که دلآرام دهد وعدهیِ کشتن،
باید که ز مرگاش نبوَد هیچ مخافت
صد سفرهیِ دشمن، بنهد طالب ِ مقصود
باشد که یکی دوست بیاید به ضیافت
شمشیر، ظرافت بوَد از دست ِ عزیزان.
درویش نباید که برنجد به ظرافت
سعدی! چو گرفتار شدی، تن به قضا ده!
دریا دُر و مرجان بوَد و هول و مخافت
غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی
شرح سطر به سطر
ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.
وزن:
مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فعولن
یا
مستفعلُ مستفعلُ مستفعلُ فع لن
aey dii da na taa saa ye so xan dii da na taa fat
goo yaz ha me xoo ban be ro boo dii be la taa fat
Trackbacks/Pingbacks