غزل ۱۴۰ سعدی

چشم‌ات، چو تیغ ِ غمزه‌یِ خون‌خوار برگرفت

با عقل و هوش ِ خلق به پیکار برگرفت

 

عاشق زِ سوز ِ درد ِ تو فریاد درنهاد

مؤمن زِ دست ِ عشق ِ تو زنّار برگرفت

 

عشق‌ات، بنایِ عقل به‌کلّی خراب کرد

جور ت در ِ امید به‌یک‌بار برگرفت

 

شوری زِ وصف ِ رویِ تو در خانگه فتاد؛

صوفی طریق ِ خانه‌یِ خَمّار برگرفت

 

با هر که مشورت کنم از جور ِ آن صنم

گوید بباید ت دل از این کار برگرفت

 

دل برتوانم از سر و جان برگرفت و چشم

نتوانم از مشاهده‌یِ یار برگرفت

 

سعدی به خُفیه خون ِ جگر خورد بارها

این بار، پرده از سَر ِ اسرار برگرفت

غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی

شرح سطر به سطر

ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.

وزن:

مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن

یا

مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فعل

 

cas mat co tii qe qam ze ye xun xaa r(e) bar ge ref t

baa eaq lo hoo se xal q(e) be pey kaa r(e) bar ge ref t