غزل ۲۹ سعدی
متناسب اند و موزون حرکات ِ دلفریبات
متوجّه است با ما سخنان ِ بی حسیبات
چو نمیتوان صبوری، ستمات کشم ضروری
مگر آدمی نباشد که برنجد از عتیبات
اگر م تو خصم باشی نروَم زِ پیش ِ تیر ت
و گر م تو سیل باشی، نگریزم از نشیبات
به قیاس درنگنجی و به وصف درنیایی
متحیّرم در اوصاف ِ جمال و روی و زیبات
اگر م برآورَد بخت به تخت ِ پادشاهی
نه چنان! که بنده باشم همه عمر در رکیبات
عجب از کسی در این شهر که پارسا بمانَد
مگر او ندیده باشد رخ ِ پارسافریبات
تو برون خبر نداری که چه میرود زِ عشقات
به درآی اگر نه آتش بزنیم در حجیبات
تو درخت ِ خوبمنظر، همه میوه ای؛ ولیکن
چه کنم به دست کوته که نمیرسد به سیبات
تو شبی در انتظاری ننشستهای، چه دانی
که چه شب گذشت بر منتظِران ِ ناشکیبات
تو خود ای شب ِ جدایی چه شبی بدین درازی
بگذر! که جان ِ سعدی بگداخت از نهیبات
غزل سعدی با صدای سهیل قاسمی
شرح سطر به سطر
ستیغ ادعایی در جامع و مانع بودن شرح سطر به سطر ندارد و شرح ها ممکن است به مرور تغییر کنند یا تکمیل شوند.
وزن:
فعلاتُ فاعلاتن فعلاتُ فاعلاتن
یا
متفاعلن فعولن متفاعلن فعولن
mo ta naa se ban do mou zun ha ra kaa te del fe rii bat
mo ta vaj je has t(e) baa maa so xa naa ne bii he sii bat
Trackbacks/Pingbacks