روخوانی شعر با صدای سهیل قاسمی
تصحیح قزوینی غنی
شماره ۴۶
گُل در بَر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان ِ جهانام به چنین روز غلام است
گو شمع مَیارید در این جمع که امشب
در مجلس ِ ما ماه ِ رخ ِ دوست تمام است
در مذهب ِ ما باده حلال است ولیکن
بی رو یِ تو ای سرو ِ گُلاندام حرام است
گوشام همه بر قول ِ نی و نغمهیِ چَنگ است
چشمام همه بر لعل ِ لب و گردش ِ جام است
در مجلس ِ ما عطر مَیامیز که ما را
هر لحظه زِ گیسو یِ تو خوشبوی مشام است
از چاشنییِ قند مگو هیچ و زِ شکّر
زآنرو که مرا از لب ِ شیرین ِ تو کام است
تا گنج ِ غمات در دل ِ ویرانه مُقیم است
همواره مَرا کو یِ خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام زِ ننگ است
وَ ز نام چه پرسی که مرا ننگ زِ نام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وآن کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
با محتسبام عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب ِ عیش ِ مُدام است
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایّام ِ گُل و یاسمن و عید ِ صیام است
یک پاسخ